در یک فرصت باریک
مسئلهی تاریخ سرایش اشعار نیما #مقاله آیا نیما تاریخ شعرهایش را جعل میکرد؟ آیا شواهد محکمی برای این ادعا وجود دارد؟ آیا ما میتوانیم به پاسخ قطعی این پرسش برسیم و آیا این ادعا پیامد مهمی برای تاریخ شعر نو فارسی دارد؟ در مقالهای که در شمارهی تازهی مجله…
مقاله را به استاد تازه درگذشتهام، دکتر شهرام آزادیان تقدیم کردم. این نوشته شاید بویی از آنگونه باریکبینیها داشته باشد که او میکوشید به شاگردانش بیاموزد. هرچند گمان میکنم اگر مقاله را به او نشان میدادم، میگفت برای اینکه تحقیقت کامل شود باید چنین و چنان کنی—از همان چنین و چنانهایی که باید سالها برایش وقت میگذاشتی.
انسانی/غیرانسانی
چند وقت پیش با دوستی گپ میزدم. گفت به نظر من، مرز از اساس مفهومی غیرانسانی است. گفتم البته از یک نظر دیگر کاملاً انسانی است. آیا بدون انسانها مرزی در کار میبود؟
همین را میتوان دربارهی جنایتهایی مانند آنچه این روزها شاهدش هستیم هم پرسید. وقتی میگوییم قتل مهرجویی و همسرش غیرانسانی بود، یا حمله به بیمارستان عملی غیرانسانی است، باید پرسید کدام موجود جز انسان چنین اعمالی را مرتکب شده است؟
آیا غیرانسانی خواندن رفتارهای وحشیانه و غیراخلاقی ناشی از خوشبینی کاذب دربارهی سرشت انسان نیست؟ انسانها باید چقدر جنایت کنند که بپذیریم چنین رفتارهایی برای آنها استثنایی نیست؟
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
چند وقت پیش با دوستی گپ میزدم. گفت به نظر من، مرز از اساس مفهومی غیرانسانی است. گفتم البته از یک نظر دیگر کاملاً انسانی است. آیا بدون انسانها مرزی در کار میبود؟
همین را میتوان دربارهی جنایتهایی مانند آنچه این روزها شاهدش هستیم هم پرسید. وقتی میگوییم قتل مهرجویی و همسرش غیرانسانی بود، یا حمله به بیمارستان عملی غیرانسانی است، باید پرسید کدام موجود جز انسان چنین اعمالی را مرتکب شده است؟
آیا غیرانسانی خواندن رفتارهای وحشیانه و غیراخلاقی ناشی از خوشبینی کاذب دربارهی سرشت انسان نیست؟ انسانها باید چقدر جنایت کنند که بپذیریم چنین رفتارهایی برای آنها استثنایی نیست؟
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
[email protected]
[email protected]
هشتم آبان سالروز درگذشت قیصر امینپور بود. این نوشته را چند سال پیش در یادبود او نوشته بودم:
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment/15
نسخهی صوتی این نوشته را هم میتوانید از اینجا بشنوید:
https://www.tgoop.com/rirapodcast/141
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment/15
نسخهی صوتی این نوشته را هم میتوانید از اینجا بشنوید:
https://www.tgoop.com/rirapodcast/141
Telegram
در یک فرصت باریک
مثل آینه صاف بود
در یادبود قیصر امینپور
#زندگینگاره
صبح روز سهشنبه هشتم آبان هشتاد و شش، وقتی از خانه بیرون آمدم که بروم دبیرستان و درس بدهم، خبر نداشتم که چند ساعت قبلش، قلب قیصر امینپور از کار افتاده است. آن موقع من دانشجوی سال دوم لیسانس ادبیات بودم…
در یادبود قیصر امینپور
#زندگینگاره
صبح روز سهشنبه هشتم آبان هشتاد و شش، وقتی از خانه بیرون آمدم که بروم دبیرستان و درس بدهم، خبر نداشتم که چند ساعت قبلش، قلب قیصر امینپور از کار افتاده است. آن موقع من دانشجوی سال دوم لیسانس ادبیات بودم…
لیلا: شکنجهای آرام و طولانی
#یادداشت
[🚫 در این نوشته بخش زیادی از داستان لیلا لو میرود.]
مگر چنین چیزی ممکن است؟ که زنی به شوهرش اجازه بدهد دوباره ازدواج کند؟ که خودش زن دوم را بپسندد؟ که خودش اتاق را برای عروس تازه آماده کند؟ که خودش رخت دامادی تن شوهر کند؟ مهرجویی جسورانه داستانی تعریف میکند که با مرزهای تاب و تحمل ما بازی میکند. فیلم نزدیک سی سال پیش ساخته شده است و همهی ما میدانیم که جامعهی ما در این سی سال چه راه عظیمی را طی کرده اما همان موقع هم موقعیتی غریب را نشان میداده. غرابتی که به وحشت پهلو میزند. لیلا آزارنده است اما تا آنجا که من به یاد دارم، هیچ فیلمی و هیچ اثر هنریای به اندازهی این این نمایش آرام و طولانی شکنجه، ماهیت زنستیزی ایرانی را آشکار نمیکند.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
[🚫 در این نوشته بخش زیادی از داستان لیلا لو میرود.]
مگر چنین چیزی ممکن است؟ که زنی به شوهرش اجازه بدهد دوباره ازدواج کند؟ که خودش زن دوم را بپسندد؟ که خودش اتاق را برای عروس تازه آماده کند؟ که خودش رخت دامادی تن شوهر کند؟ مهرجویی جسورانه داستانی تعریف میکند که با مرزهای تاب و تحمل ما بازی میکند. فیلم نزدیک سی سال پیش ساخته شده است و همهی ما میدانیم که جامعهی ما در این سی سال چه راه عظیمی را طی کرده اما همان موقع هم موقعیتی غریب را نشان میداده. غرابتی که به وحشت پهلو میزند. لیلا آزارنده است اما تا آنجا که من به یاد دارم، هیچ فیلمی و هیچ اثر هنریای به اندازهی این این نمایش آرام و طولانی شکنجه، ماهیت زنستیزی ایرانی را آشکار نمیکند.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Forwarded from نور سیاه
دو مقاله از دکتر شهرام آزادیان
دکتر شهرام آزادیان (۱۸ آذر ۱۳۵۱ـ ۲۲ تیر ۱۴۰۲)، استاد درگذشتۀ گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در میان همکاران و شاگردان و دوستان خود به دقت و سختگیری نامآور بود؛ از اینجا بود که بسیار کم نوشت و از آنچه نوشت تنها بخشی را بهصورت عمومی انتشار داد. گسترۀ علایق او، نه در زمینۀ ادبیات فارسی که در همۀ زمینههای فرهنگ و هنر ایران و جهان، بسیار پهناور بود، اما از میان نویسندگان معاصر پژوهش در زندگی و آثار صادق هدایت را بسیار دوست میداشت. دو مقالهای که در پی آمدهاند میتوانند نموداری از دقّت و نکتهبینی او باشند، در کنار تسلّطش بر منابع و پیشینۀ پژوهش. از سوی دیگر در مقالۀ نخست ــ که شاید بتوان آن را از مهمترین و هوشمندانهترین تحلیلها دربارۀ بوف کور به شمار آورد ــ میتوان پایبندی او به ایجاز و پرهیز او از درازگویی را بهوضوح دید؛ جایی که او پس از نزدیک به شش صفحه شرح پیشینۀ پژوهش (که خود چکیدۀ سالها پژوهش است و میتواند مقالۀ مروری ارزشمندی به شمار رود)، تحلیل خود را در کمتر از سه صفحه، به اختصاری هرچه تمامتر، به دست میدهد. این ویژگی البته ممکن است خوانندۀ کمحوصله را در اهمّیّت این مقاله به تردید افکند.
باری این دو مقاله به عللی کمتر دیده و خواندهشدند و ارج آنها آنگونه که باید دانستهنشد. اکنون، به یاد شهرام آزادیان و به مناسبت زادروز او، این دو مقاله را بار دیگر انتشار میدهیم تا افزون بر پاسداشت این دو یادگار او، بسیاردانی و کمنویسی و مهمتر از آن سختپسندی و وسواس علمی را گرامی بداریم.
نشانی مقالات:"«از اغماء»، تأملی در ساختار و پیرنگ «بوف کور»"، منتشرشده در جشننامۀ دکتر سیروس شمیسا، بهکوشش دکتر یاسر دالوند (تهران: ١٣٩٨، کتاب سده)؛
"حذفیات کتاب صادق هدایت محمود کتیرایی"، منتشرشده در ایراننامگ (سال ۴، شمارۀ ١، بهار ١٣٩٨/ ٢٠١٩).
توضیح: یادداشت بالا نوشتهٔ دانشجویان استاد فقید شهرام آزادیان است.
https://www.tgoop.com/n00re30yah
دکتر شهرام آزادیان (۱۸ آذر ۱۳۵۱ـ ۲۲ تیر ۱۴۰۲)، استاد درگذشتۀ گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در میان همکاران و شاگردان و دوستان خود به دقت و سختگیری نامآور بود؛ از اینجا بود که بسیار کم نوشت و از آنچه نوشت تنها بخشی را بهصورت عمومی انتشار داد. گسترۀ علایق او، نه در زمینۀ ادبیات فارسی که در همۀ زمینههای فرهنگ و هنر ایران و جهان، بسیار پهناور بود، اما از میان نویسندگان معاصر پژوهش در زندگی و آثار صادق هدایت را بسیار دوست میداشت. دو مقالهای که در پی آمدهاند میتوانند نموداری از دقّت و نکتهبینی او باشند، در کنار تسلّطش بر منابع و پیشینۀ پژوهش. از سوی دیگر در مقالۀ نخست ــ که شاید بتوان آن را از مهمترین و هوشمندانهترین تحلیلها دربارۀ بوف کور به شمار آورد ــ میتوان پایبندی او به ایجاز و پرهیز او از درازگویی را بهوضوح دید؛ جایی که او پس از نزدیک به شش صفحه شرح پیشینۀ پژوهش (که خود چکیدۀ سالها پژوهش است و میتواند مقالۀ مروری ارزشمندی به شمار رود)، تحلیل خود را در کمتر از سه صفحه، به اختصاری هرچه تمامتر، به دست میدهد. این ویژگی البته ممکن است خوانندۀ کمحوصله را در اهمّیّت این مقاله به تردید افکند.
باری این دو مقاله به عللی کمتر دیده و خواندهشدند و ارج آنها آنگونه که باید دانستهنشد. اکنون، به یاد شهرام آزادیان و به مناسبت زادروز او، این دو مقاله را بار دیگر انتشار میدهیم تا افزون بر پاسداشت این دو یادگار او، بسیاردانی و کمنویسی و مهمتر از آن سختپسندی و وسواس علمی را گرامی بداریم.
نشانی مقالات:"«از اغماء»، تأملی در ساختار و پیرنگ «بوف کور»"، منتشرشده در جشننامۀ دکتر سیروس شمیسا، بهکوشش دکتر یاسر دالوند (تهران: ١٣٩٨، کتاب سده)؛
"حذفیات کتاب صادق هدایت محمود کتیرایی"، منتشرشده در ایراننامگ (سال ۴، شمارۀ ١، بهار ١٣٩٨/ ٢٠١٩).
توضیح: یادداشت بالا نوشتهٔ دانشجویان استاد فقید شهرام آزادیان است.
https://www.tgoop.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
Forwarded from نور سیاه
دو مقاله از دکتر شهرام آزادیان.pdf
3 MB
تأملی در معنای «عرفان لائیک»
#یادداشت
اگر همهی مکاتب مختلفی که در سراسر جهان و تمام طول تاریخ وجود داشتهاند و آنها را عرفان مینامیم کنار هم بگذاریم، در پس اختلافات بیشمار، چه شباهتی میان آنها خواهیم یافت؟ پاسخ دقیق و مستند به این پرسش در حد دانش من نیست اما در این یادداشت دو چیز را فصل مشترک همهی عرفانهای مختلف فرض میکنم: اول اینکه عارفان در کنار استدلال و احتمالاً بیش از آن به شهود تکیه دارند و دوم اینکه همهی آنها در پی رها شدن از محدودیت خود و پیوستن به چیزی بزرگتر از خویش هستند. این رها شدن و پیوستن چگونه ممکن میشود؟ عارفان مدعیاند واقعههای روحی شگفتی را از سر میگذرانند که برای دیگران قابل درک نیست. با این حال، برخی از آنها میکوشند در عالم رازآلود شطح و شعر تصویری از این تجربههای عرفانی به دست دهند. این است آنچه جوهر شعر عرفانی است؛ خواه در قرن ششم و هفتم هجری و در کلام عطار و مولوی پیدا شود، خواه در سدهی بیستم میلادی و در شعر سهراب سپهری و شاعران معاصر دیگر.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
اگر همهی مکاتب مختلفی که در سراسر جهان و تمام طول تاریخ وجود داشتهاند و آنها را عرفان مینامیم کنار هم بگذاریم، در پس اختلافات بیشمار، چه شباهتی میان آنها خواهیم یافت؟ پاسخ دقیق و مستند به این پرسش در حد دانش من نیست اما در این یادداشت دو چیز را فصل مشترک همهی عرفانهای مختلف فرض میکنم: اول اینکه عارفان در کنار استدلال و احتمالاً بیش از آن به شهود تکیه دارند و دوم اینکه همهی آنها در پی رها شدن از محدودیت خود و پیوستن به چیزی بزرگتر از خویش هستند. این رها شدن و پیوستن چگونه ممکن میشود؟ عارفان مدعیاند واقعههای روحی شگفتی را از سر میگذرانند که برای دیگران قابل درک نیست. با این حال، برخی از آنها میکوشند در عالم رازآلود شطح و شعر تصویری از این تجربههای عرفانی به دست دهند. این است آنچه جوهر شعر عرفانی است؛ خواه در قرن ششم و هفتم هجری و در کلام عطار و مولوی پیدا شود، خواه در سدهی بیستم میلادی و در شعر سهراب سپهری و شاعران معاصر دیگر.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegraph
تأملی در معنای «عرفان لائیک»
اگر همهی مکاتب مختلفی که در سراسر جهان و تمام طول تاریخ وجود داشتهاند و آنها را عرفان مینامیم کنار هم بگذاریم، در پس اختلافات بیشمار، چه شباهتی میان آنها خواهیم یافت؟ پاسخ دقیق و مستند به این پرسش در حد دانش من نیست اما در این یادداشت دو چیز را فصل…
در کوچههای خاطرهباران
وقتی که خوشههای اقاقی
از نردههای حوصلهی دیوار
سرریز میکنند
و در مشام باد
عطر بنفش نام تو میپیچد
نامت
طلسم بسم اقاقیهاست.
پارهای از شعر «نه گندم و نه سیب» از قیصر امینپور.
«طلسم بسم اقاقیها» همین است که کف دست من میبینید. این نکته را از این یادداشت دکتر احمدرضا بهرامپور عمران آموختم.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
وقتی که خوشههای اقاقی
از نردههای حوصلهی دیوار
سرریز میکنند
و در مشام باد
عطر بنفش نام تو میپیچد
نامت
طلسم بسم اقاقیهاست.
پارهای از شعر «نه گندم و نه سیب» از قیصر امینپور.
«طلسم بسم اقاقیها» همین است که کف دست من میبینید. این نکته را از این یادداشت دکتر احمدرضا بهرامپور عمران آموختم.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
امروز روز معلم است و به گمانم این میتواند بهانهای باشد برای بازنشر این یادداشت.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment/27
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment/27
Telegram
در یک فرصت باریک
آموزش ادبیات و عارضهی نزدیکبینی
#یادداشت
از هفتسالگی تا الان که سی و چهار سالم است، هیچ سالی نبوده که از کلاس درس جدا افتاده باشم. همیشه یا درس دادهام یا درس خواندهام یا هر دو. هزار جور کلاس و هزار جور معلم و استاد دیدهام: از کلاسهای شلوغ چند ده نفره…
#یادداشت
از هفتسالگی تا الان که سی و چهار سالم است، هیچ سالی نبوده که از کلاس درس جدا افتاده باشم. همیشه یا درس دادهام یا درس خواندهام یا هر دو. هزار جور کلاس و هزار جور معلم و استاد دیدهام: از کلاسهای شلوغ چند ده نفره…
نمونهای غریب از مغالطهی ریشهشناختی
#یادداشت
در زمانهی ما، دیگر باید معلوم باشد که معنی واژه در کاربرد آن است، نه در ریشهی آن. اگر میخواهیم معنای واژهای را بدانیم، مسیر منطقی آن است که ببینیم اهل زبان آن را به چه معنی به کار میبرند، نه آنکه ریشهی آن را بیابیم. کلمهی «مزخرف» را در نظر بگیرید. این واژه از «زخرف» به معنی «طلا» میآید و در نتیجه «مزخرف» در اصل معنی «زراندود» و «آراسته» میداده است. اما واقعیت این است که در کاربرد امروزی واژه، چیزی از این معنی اصلی نمانده است. با این حال بسیاری این باور نادرست را دارند که واژه مانند موجود زندهای است که همواره چیزی از معنای کهن در دیانای آن میماند. در نتیجه، این واقعیت بدیهی را که «مزخرف» در فارسی امروز معنی «کلام باطل یا بیمعنی» میدهد، نمیپذیرند و نتیجه میگیرند سخن مزخرف اگر هم باطل باشد، دستکم باید ظاهر آراسته داشته باشد تا احترام ریشهی واژه نگه داشته شده باشد. از نظر این گروه، همهی کسانی که صفت مزخرف را به چیزی میدهند، حرفشان همین معنی را دارد، حتی اگر خودشان بیخبر باشند!
محققان ادبی ما هم اغلب چنین ذهنیتی دارند. یک جلوهاش این است که اهمیتی غیرمعقول برای ریشهشناسی اصطلاحات ادبی قائل میشوند. در نتیجه، بسیار میبینیم که در بحث از معنی فلان اصطلاح ادبی، بهتفصیل از ریشهی آن سخن میگویند؛ یعنی چیزی را باید یک پاورقی باشد، به اصل بحث بدل میکنند. اهمیت دادن بیش از اندازه به ریشهشناسی، اغلب منجر به مقداری سخن بیجا و بیفایده میشود، اما گاهی از این فراتر میرود و به نتیجهگیریهایی منجر میشود که به طرز شگفتانگیزی نادرستند؛ یعنی به نمونههای غریبی از مغالطهی ریشهشناختی.
آقای دکتر شفیعی کدکنی، مقالهای دربارهی اخوان دارند به نام «در جستجوی عدالت» که در کتاب حالات و مقامات م. امید چاپ شده است. در این مقاله، ایشان چند سطر از سرودهها و نوشتههای اخوان را مثال میزنند و نشان میدهند که در آنها «معادلههای صوتی و معنایی»، یعنی شگردهایی از قبیل واجآرایی و مراعات نظیر، چه اندازه فراوان است. تا اینجای کار، نوشتهی ایشان کوششی است برای نشان دادن آنچه سبک اخوان را میسازد. اما ناگهان با چرخی عجیب، این «معادلهها» را به «تعادلجویی» و «عدالتطلبی» ربط میدهند و ادعا میکنند «این میل به هماهنگ کردن، این میل به تعادل، برخاسته از اعماق جان اخوان ثالث است که در همۀ عمر در آرزوی عدالت و آزادی بود». توجه کردید استدلال ایشان چه مسیر عجیبی را طی کرد؟ جز از راه مغالطهی ریشهشناختی نمیتوان چنین نتیجهگیری شگفتی کرد و کاربرد واجآرایی را به عدالتطلبی شاعر ربط داد.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
در زمانهی ما، دیگر باید معلوم باشد که معنی واژه در کاربرد آن است، نه در ریشهی آن. اگر میخواهیم معنای واژهای را بدانیم، مسیر منطقی آن است که ببینیم اهل زبان آن را به چه معنی به کار میبرند، نه آنکه ریشهی آن را بیابیم. کلمهی «مزخرف» را در نظر بگیرید. این واژه از «زخرف» به معنی «طلا» میآید و در نتیجه «مزخرف» در اصل معنی «زراندود» و «آراسته» میداده است. اما واقعیت این است که در کاربرد امروزی واژه، چیزی از این معنی اصلی نمانده است. با این حال بسیاری این باور نادرست را دارند که واژه مانند موجود زندهای است که همواره چیزی از معنای کهن در دیانای آن میماند. در نتیجه، این واقعیت بدیهی را که «مزخرف» در فارسی امروز معنی «کلام باطل یا بیمعنی» میدهد، نمیپذیرند و نتیجه میگیرند سخن مزخرف اگر هم باطل باشد، دستکم باید ظاهر آراسته داشته باشد تا احترام ریشهی واژه نگه داشته شده باشد. از نظر این گروه، همهی کسانی که صفت مزخرف را به چیزی میدهند، حرفشان همین معنی را دارد، حتی اگر خودشان بیخبر باشند!
محققان ادبی ما هم اغلب چنین ذهنیتی دارند. یک جلوهاش این است که اهمیتی غیرمعقول برای ریشهشناسی اصطلاحات ادبی قائل میشوند. در نتیجه، بسیار میبینیم که در بحث از معنی فلان اصطلاح ادبی، بهتفصیل از ریشهی آن سخن میگویند؛ یعنی چیزی را باید یک پاورقی باشد، به اصل بحث بدل میکنند. اهمیت دادن بیش از اندازه به ریشهشناسی، اغلب منجر به مقداری سخن بیجا و بیفایده میشود، اما گاهی از این فراتر میرود و به نتیجهگیریهایی منجر میشود که به طرز شگفتانگیزی نادرستند؛ یعنی به نمونههای غریبی از مغالطهی ریشهشناختی.
آقای دکتر شفیعی کدکنی، مقالهای دربارهی اخوان دارند به نام «در جستجوی عدالت» که در کتاب حالات و مقامات م. امید چاپ شده است. در این مقاله، ایشان چند سطر از سرودهها و نوشتههای اخوان را مثال میزنند و نشان میدهند که در آنها «معادلههای صوتی و معنایی»، یعنی شگردهایی از قبیل واجآرایی و مراعات نظیر، چه اندازه فراوان است. تا اینجای کار، نوشتهی ایشان کوششی است برای نشان دادن آنچه سبک اخوان را میسازد. اما ناگهان با چرخی عجیب، این «معادلهها» را به «تعادلجویی» و «عدالتطلبی» ربط میدهند و ادعا میکنند «این میل به هماهنگ کردن، این میل به تعادل، برخاسته از اعماق جان اخوان ثالث است که در همۀ عمر در آرزوی عدالت و آزادی بود». توجه کردید استدلال ایشان چه مسیر عجیبی را طی کرد؟ جز از راه مغالطهی ریشهشناختی نمیتوان چنین نتیجهگیری شگفتی کرد و کاربرد واجآرایی را به عدالتطلبی شاعر ربط داد.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
[email protected]
[email protected]
بحث کردن و استعارههای مفهومی آن
#یادداشت
یک بار با دوستی گپ میزدم. صحبت از مسابقات مناظره شد و اثری که در تقویت قدرت استدلال و اقناع دارد. در این مسابقات معمولاً دو نفر یا دو تیم در مقابل هم قرار میگیرند، یک موضوع در برابر آنها قرار میگیرد و بنا به قرعه یک طرف باید له و طرف دیگر علیه آن موضوع استدلال کند. برای پیروزی، هر کس باید بتواند صرف نظر از عقیدهی واقعیاش بهترین دفاع را از موضعی که قرعه برایش تعیین کرده بکند. آن دوستم گفت حواست هست که این مسئله غیر از تقویت قدرت استدلال تبعات دیگری هم دارد؟
«استعارهی مفهومی» اصطلاحی در زبانشناسی شناختی است. برخلاف رویکرد سنتی بلاغی که استعاره را آرایشی برای سخن به حساب میآورد، زبانشناسان شناختی میگویند که استعاره وسیلهای برای فهم است. همواره اینگونه نیست که ما چیزی را بفهمیم و سپس با استعاره بیان کنیم. بعضی چیزها را ما اساساً به صورت استعاری میفهمیم. مثلاً گذر زمان را در نظر بگیرید. چیزی است که ما درک ملموسی از آن نداریم و برای درک آن از استعاره کمک میگیریم. مثلاً حرکت جسم به سوی یک مقصد. وقتی میگوییم «به پاییز که برسیم...» گویی پاییز را مقصدی در نظر گرفتهایم که به سویش در حرکتیم.
استعارهی رایج برای بحث چیست؟ ما بحث را معمولاً چگونه درک میکنیم؟ به گمان من رایجترین استعاره برای بحث «مبارزه» است. شکل آشکار و خالص آن را در مناظرههای سیاسی میبینیم که همه در انتها میپرسند چه کسی «پیروز» شد و از اصطلاحاتی مثل «حمله کردن»، «در موضع دفاع قرار گرفتن» و حتی «گوشهی رینگ افتادن» برای توصیفش استفاده میکنند. چنین فهمی از مناظرهی سیاسی شاید طبیعی و اجتنابناپذیر باشد، اما برای همهی بحثها چنین نیست.
حتماً تا به حال پیش آمده که ببینید کسی در بحث از موضعش کوتاه نمیآید حتی وقتی باطل بودن آن موضع آشکار شده. به اصطلاح خودمانی میگوییم فلانی «سینهخیز» میرود. کسی که سینهخیز میرود انگار در باتلاقی بیهوده دستوپا میزند. هر چه بیشتر بر موضعش پافشاری میکند، بیشتر فرو میرود ولی باز هم دست برنمیدارد. چرا آدمها خودشان را به چنین وضع رقتانگیزی میاندازند؟ به نظر من جوابش این است که آنها با استعارهی مبارزه به بحث فکر میکنند. در نتیجه تغییر موضع برایشان در حکم شکست است. شکستی که باید به هر قیمت از آن اجتناب کنند. این ذهنیت آنها را به آن عمل ترحمبرانگیز وادار میکند. اما اگر از ابتدا با استعارهی مبارزه به بحث فکر نمیکردند، وادار به چنان کاری نمیشدند.
استعارهی بدیل برای بحث چیست؟ به نظر من استعارهی بدیل جستوجوی گروهی است. فکر کنید که چند آدم عاقل در بیابان گم شدهاند و به دنبال پیدا کردن آبادی هستند. قاعدتاً به جای آنکه هر کس یک سمت را انتخاب کند و به هر قیمتی همان راه برود، عقلشان را روی هم میریزند و سعی میکنند با قراین مختلف حدس بزنند راه درست کدام است. اگر هم در این بین بفهمند حدس اولشان اشتباه بوده بر آن پافشاری نمیکنند چون میدانند این لجبازی به قیمت جانشان تمام میشود.
چیزی که ما یاد نمیگیریم همین است. این که هر بحثی مناظره نیست. قرار نیست همیشه از اول بحث موضع ما معلوم باشد و به هر قیمتی از آن دفاع کنیم. برای تغییر این ذهنیت یک چیز کافی است: به جای یک موضع ثابت، با «پرسش» وارد بحث شویم. چیزی شبیه «به نظرت آیا اینگونه نیست؟». آن وقت شاید به جای آنکه بیهوده خودمان را درگیر مبارزه کنیم و گاهی سینهخیز برویم، به هم کمک کنیم که به حقیقت نزدیک شویم، بیآنکه کسی احساس شکست کند.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#یادداشت
یک بار با دوستی گپ میزدم. صحبت از مسابقات مناظره شد و اثری که در تقویت قدرت استدلال و اقناع دارد. در این مسابقات معمولاً دو نفر یا دو تیم در مقابل هم قرار میگیرند، یک موضوع در برابر آنها قرار میگیرد و بنا به قرعه یک طرف باید له و طرف دیگر علیه آن موضوع استدلال کند. برای پیروزی، هر کس باید بتواند صرف نظر از عقیدهی واقعیاش بهترین دفاع را از موضعی که قرعه برایش تعیین کرده بکند. آن دوستم گفت حواست هست که این مسئله غیر از تقویت قدرت استدلال تبعات دیگری هم دارد؟
«استعارهی مفهومی» اصطلاحی در زبانشناسی شناختی است. برخلاف رویکرد سنتی بلاغی که استعاره را آرایشی برای سخن به حساب میآورد، زبانشناسان شناختی میگویند که استعاره وسیلهای برای فهم است. همواره اینگونه نیست که ما چیزی را بفهمیم و سپس با استعاره بیان کنیم. بعضی چیزها را ما اساساً به صورت استعاری میفهمیم. مثلاً گذر زمان را در نظر بگیرید. چیزی است که ما درک ملموسی از آن نداریم و برای درک آن از استعاره کمک میگیریم. مثلاً حرکت جسم به سوی یک مقصد. وقتی میگوییم «به پاییز که برسیم...» گویی پاییز را مقصدی در نظر گرفتهایم که به سویش در حرکتیم.
استعارهی رایج برای بحث چیست؟ ما بحث را معمولاً چگونه درک میکنیم؟ به گمان من رایجترین استعاره برای بحث «مبارزه» است. شکل آشکار و خالص آن را در مناظرههای سیاسی میبینیم که همه در انتها میپرسند چه کسی «پیروز» شد و از اصطلاحاتی مثل «حمله کردن»، «در موضع دفاع قرار گرفتن» و حتی «گوشهی رینگ افتادن» برای توصیفش استفاده میکنند. چنین فهمی از مناظرهی سیاسی شاید طبیعی و اجتنابناپذیر باشد، اما برای همهی بحثها چنین نیست.
حتماً تا به حال پیش آمده که ببینید کسی در بحث از موضعش کوتاه نمیآید حتی وقتی باطل بودن آن موضع آشکار شده. به اصطلاح خودمانی میگوییم فلانی «سینهخیز» میرود. کسی که سینهخیز میرود انگار در باتلاقی بیهوده دستوپا میزند. هر چه بیشتر بر موضعش پافشاری میکند، بیشتر فرو میرود ولی باز هم دست برنمیدارد. چرا آدمها خودشان را به چنین وضع رقتانگیزی میاندازند؟ به نظر من جوابش این است که آنها با استعارهی مبارزه به بحث فکر میکنند. در نتیجه تغییر موضع برایشان در حکم شکست است. شکستی که باید به هر قیمت از آن اجتناب کنند. این ذهنیت آنها را به آن عمل ترحمبرانگیز وادار میکند. اما اگر از ابتدا با استعارهی مبارزه به بحث فکر نمیکردند، وادار به چنان کاری نمیشدند.
استعارهی بدیل برای بحث چیست؟ به نظر من استعارهی بدیل جستوجوی گروهی است. فکر کنید که چند آدم عاقل در بیابان گم شدهاند و به دنبال پیدا کردن آبادی هستند. قاعدتاً به جای آنکه هر کس یک سمت را انتخاب کند و به هر قیمتی همان راه برود، عقلشان را روی هم میریزند و سعی میکنند با قراین مختلف حدس بزنند راه درست کدام است. اگر هم در این بین بفهمند حدس اولشان اشتباه بوده بر آن پافشاری نمیکنند چون میدانند این لجبازی به قیمت جانشان تمام میشود.
چیزی که ما یاد نمیگیریم همین است. این که هر بحثی مناظره نیست. قرار نیست همیشه از اول بحث موضع ما معلوم باشد و به هر قیمتی از آن دفاع کنیم. برای تغییر این ذهنیت یک چیز کافی است: به جای یک موضع ثابت، با «پرسش» وارد بحث شویم. چیزی شبیه «به نظرت آیا اینگونه نیست؟». آن وقت شاید به جای آنکه بیهوده خودمان را درگیر مبارزه کنیم و گاهی سینهخیز برویم، به هم کمک کنیم که به حقیقت نزدیک شویم، بیآنکه کسی احساس شکست کند.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
[email protected]
[email protected]
Forwarded from مدرسه سهنقطه
💠 اخوان ثالث و خاطرۀ ایران باستان
🧑🏻🏫 #سامان_جواهریان
دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از پژوهشگاه علوم انسانی با موضوع روایتشناسی #شعر_نو گرفته است. جواهریان در سالهای گذشته بیش از هر چیز با «ریرا: پادکست شعر معاصر» شناخته میشود، پادکستی که در آن با بیانی عالمانه، دقیق و جذاب، شعر و شاعران معاصر را امعرفی میکرد و توضیح میداد. او به تازگی دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مطالعات فرهنگی را در دانشگاه کییو لوون بلژیک، با رسالهای با موضوع بازسازی خاطرۀ ایران باستان در شعر اخوان ثالث پشت سر گذاشته است و اکنون نتایج این پژوهش خود را در این دورۀ فشرده به علاقهمندان شعر معاصر و مطالعات فرهنگی ایران ارائه میکند.
📃 سرفصلها:
درآمدی بر حافظۀ فرهنگی
ناسیونالیسم ایرانی و خاطرۀ ایران باستان
اخوانثالث و شعر او
بازخوانی پنج شعر اخوان:
میراث، آخر شاهنامه، قصۀ شهر سنگستان، خوان هشتم، تو را ای کهن بوموبر دوست دارم
⏱نه ساعت
🗓یکشنبه ۷ مرداد، ۱۷ تا ۲۰:۳۰
سهشنبه ۹ مرداد،۱۷ تا ۲۰:۳۰
پنجشنبه ۱۱ مرداد، ۹ تا ۱۲:۳۰
💳حضوری: ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان
🌐مجازی: ۹۰۰.۰۰۰ تومان
▪️برای ثبتنام به ادمین مدرسۀ سهنقطه پیام بدهید.
@3NoghteSchool
🧑🏻🏫 #سامان_جواهریان
دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از پژوهشگاه علوم انسانی با موضوع روایتشناسی #شعر_نو گرفته است. جواهریان در سالهای گذشته بیش از هر چیز با «ریرا: پادکست شعر معاصر» شناخته میشود، پادکستی که در آن با بیانی عالمانه، دقیق و جذاب، شعر و شاعران معاصر را امعرفی میکرد و توضیح میداد. او به تازگی دورۀ کارشناسی ارشد رشتۀ مطالعات فرهنگی را در دانشگاه کییو لوون بلژیک، با رسالهای با موضوع بازسازی خاطرۀ ایران باستان در شعر اخوان ثالث پشت سر گذاشته است و اکنون نتایج این پژوهش خود را در این دورۀ فشرده به علاقهمندان شعر معاصر و مطالعات فرهنگی ایران ارائه میکند.
📃 سرفصلها:
درآمدی بر حافظۀ فرهنگی
ناسیونالیسم ایرانی و خاطرۀ ایران باستان
اخوانثالث و شعر او
بازخوانی پنج شعر اخوان:
میراث، آخر شاهنامه، قصۀ شهر سنگستان، خوان هشتم، تو را ای کهن بوموبر دوست دارم
⏱نه ساعت
🗓یکشنبه ۷ مرداد، ۱۷ تا ۲۰:۳۰
سهشنبه ۹ مرداد،۱۷ تا ۲۰:۳۰
پنجشنبه ۱۱ مرداد، ۹ تا ۱۲:۳۰
💳حضوری: ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان
🌐مجازی: ۹۰۰.۰۰۰ تومان
▪️برای ثبتنام به ادمین مدرسۀ سهنقطه پیام بدهید.
@3NoghteSchool
در یک فرصت باریک
💠 اخوان ثالث و خاطرۀ ایران باستان 🧑🏻🏫 #سامان_جواهریان دکتری زبان و ادبیات فارسی خود را از پژوهشگاه علوم انسانی با موضوع روایتشناسی #شعر_نو گرفته است. جواهریان در سالهای گذشته بیش از هر چیز با «ریرا: پادکست شعر معاصر» شناخته میشود، پادکستی که در آن با…
«گذشته ثابت نیست، بلکه مدام در حال بازسازی و بازنمایی است.»
در این دوره، به کمک مفاهیم حوزهی «حافظهی فرهنگی» توضیح میدهم که اخوان ایران باستان را چگونه به یاد میآورد، چه نسبتی بین گذشته و حال برقرار میکند، رابطهی او با شکلهای مختلف ناسیونالیسم ایرانی چیست و چگونه از خاطرهی ایران باستان برای ساختن یک هویت جمعی استفاده میکند.
در این دوره، به کمک مفاهیم حوزهی «حافظهی فرهنگی» توضیح میدهم که اخوان ایران باستان را چگونه به یاد میآورد، چه نسبتی بین گذشته و حال برقرار میکند، رابطهی او با شکلهای مختلف ناسیونالیسم ایرانی چیست و چگونه از خاطرهی ایران باستان برای ساختن یک هویت جمعی استفاده میکند.
لحظهی دیدن عروسکگردان
دربارهی فیلم زندگی دوگانهی ورونیک
[🚫 در این نوشته داستان فیلم لو میرود.]
در سالن تاریک، همه محو تماشای نمایش هستند. عروسک میرقصد، بیجان بر زمین میافتد، و دوباره در هیئت یک پروانه برمیخیزد. عروسکگردان دستهایش را پنهان نمیکند. گویی عامدانه حضورش را به رخ میکشد. اما در میان تماشاگران، تنها ورونیک سر میچرخاند و تصویر عروسکگردان را در آینه میبیند. به جای عروسک، او عروسکگردان را تماشا میکند. کلیدیترین صحنه برای درک فیلم رازآلود و پرجزئیات کیشلوفسکی همین صحنه است.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
دربارهی فیلم زندگی دوگانهی ورونیک
[🚫 در این نوشته داستان فیلم لو میرود.]
در سالن تاریک، همه محو تماشای نمایش هستند. عروسک میرقصد، بیجان بر زمین میافتد، و دوباره در هیئت یک پروانه برمیخیزد. عروسکگردان دستهایش را پنهان نمیکند. گویی عامدانه حضورش را به رخ میکشد. اما در میان تماشاگران، تنها ورونیک سر میچرخاند و تصویر عروسکگردان را در آینه میبیند. به جای عروسک، او عروسکگردان را تماشا میکند. کلیدیترین صحنه برای درک فیلم رازآلود و پرجزئیات کیشلوفسکی همین صحنه است.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
I can't stress enough...
نمیتوانم به اندازهی کافی تأکید کنم... ❌
هرچه تأکید کنم کم است... ✅
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
نمیتوانم به اندازهی کافی تأکید کنم... ❌
هرچه تأکید کنم کم است... ✅
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
[email protected]
[email protected]
افغان، افغانی، افغانستانی
من همیشه از این افسوس خوردهام و میخورم؛ از اینکه ما، فارسیزبانهایی که ملیت یکسان نداریم، برخلاف عربزبانها، با هم مراودهی زیادی نداریم، از محصولات فرهنگی هم کمتر استفاده میکنیم و حس همبستگی بینمان کم است. تا حدودی هم سعی کردهام این فاصله را برای خودم کمی پر کنم؛ موسیقی افغانستانیها و تاجیکستانیها را بشنوم، کتابهایشان را بخوانم، و به پادکستهایشان گوش کنم. پارسال کتابی از رهنورد زریاب، داستاننویس نامدار افغانستانی خواندم. موقع خواندن کتاب، کلماتی را که برایم ناآشنا بودند یادداشت میکردم. در کلاس فرانسه در لیون، یک همکلاسی افغانستانی داشتم به اسم حفیظه. کتاب که تمام شد از او خواستم چند دقیقه گوشهای بنشینیم تا معنی کلمات را از او بپرسم. حفیظه ناباورانه نگاه کرد و پرسید «کتاب افغانستانی خواندهای؟» انگار گفته باشم کتاب سواحیلی خواندهام. چرا خواندن کتابی به فارسی از کشور همسایه باید اینقدر عجیب باشد؟
خوشبختانه اینترنت فرصتهایی برای ارتباط میان ما فارسیزبانان فراهم کرده که پیشتر کمتر پیش میآمد. شاید قدم اول برای شکلگیری این ارتباط، این باشد که بدانیم مردم کشور همسایه را چگونه خطاب کنیم. عجیب است که چنین چیزی که قاعدتاً باید سرراست و بدون مشکل باشد، اینقدر مسألهدار است. در این یادداشت میخواهم چند جنبهی مختلف این مسأله را اندکی بشکافم. این را هم بگویم: من متوجهم که خود افغانستانیها برای سخن گفتن دربارهی این موضوع شایستهترند. آنها سخن میگویند و من هم سخنان آنها را دنبال میکنم و از آنها میآموزم—برای مثال این توضیح کوتاه آقای کاظمی را ببینید. این چند خط را منِ ایرانی خطاب به هموطنان خودم مینویسم تا به چند پرسش که بارها شنیدهام پاسخ دهم.
- اشکال افغانی چیست؟ مگر نام مردمان این کشور همین نیست؟
نه، نیست. ببیند، مسأله ساده است. صفتهایی هستند که تعلق به یک قوم را میرسانند؛ مثل افغان، عرب، و کُرد. وقتی میخواهیم این صفتها را به کسی بدهیم، به آنها «ی» اضافه نمیکنیم. مثلاً ممکن است بگوییم موسیقی عربی یا رقص عربی، ولی نمیگوییم «مرد عربی». میگوییم «مرد عرب». ممکن است بگوییم شعر کُردی یا لباس کُردی، ولی نمیگوییم «زن کُردی»، میگوییم «زن کُرد». به همین قیاس، زن یا مرد افغانی هم درست نیست و باید گفت زن یا مرد افغان. افغانی قاعدتاً برای اشاره به افراد به کار نمیرود. بیان ساده و همهفهم این نکته این است که بگوییم افغانی واحد پول افغانستان است، نه اسم مردم آن.
- چرا به جای افغان بهتر است بگوییم افغانستانی؟
افغانستان کشوری است که مردمانش را چند قوم مختلف تشکیل دادهاند. افغان نام دیگر یکی از این قومها، یعنی قوم پشتون است. برای همین سایر افغانستانیها معمولاً چندان خوش ندارند که افغان خوانده شوند. وقتی میگوییم افغانستانی، به نام کشور، «ی» نسبت اضافه کردهایم؛ مثل وقتی که میگوییم پاکستانی یا تاجیکستانی. برای همین افغانستانی به تمام مردم این کشور اشاره میکند و مشکل افغان را ندارد.
- گیرم نادرست، چرا «افغانی» توهینآمیز است؟
پاسخ این سؤال را دستور زبان و واژهشناسی نمیتوانند بدهند. پاسخ این سؤال را باید در زبانشناسی اجتماعی یافت. اضافه کردن یک پسوند اشتباه خودبهخود کاری نمیکند، سابقهی کاربرد کلمه است که آن را توهینآمیز میکند. به همین دلیل است که «پاکی» خواندن یک نفر پاکستانی در زبان انگلیسی بهشدت توهینآمیز است. باور کنید این را با شرم نیابتی میگویم: وقتی هزاران بار با نفرت، یا تحقیر، یا حتی ترحم، کسانی را «افغانی» خطاب کنی، همهی این نفرت و تحقیر و ترحم در آن کلمه تهنشین میشود. دوستی دارم که زمانی، در تهران، در یک سازمان مردمنهاد کار میکرد. کار این سازمان کمک به کودکان کار بود. او برایم تعریف کرد که یک بار دو پسربچهی افغانستانی در آنجا دعوایشان شد. یکی به آن یکی گفت «افغانی». دومی چنان عصبانی شد که شروع کرد به کتک زدن اولی. ببینید ما با این واژه چه کردهایم.
[ادامه در پایین]
من همیشه از این افسوس خوردهام و میخورم؛ از اینکه ما، فارسیزبانهایی که ملیت یکسان نداریم، برخلاف عربزبانها، با هم مراودهی زیادی نداریم، از محصولات فرهنگی هم کمتر استفاده میکنیم و حس همبستگی بینمان کم است. تا حدودی هم سعی کردهام این فاصله را برای خودم کمی پر کنم؛ موسیقی افغانستانیها و تاجیکستانیها را بشنوم، کتابهایشان را بخوانم، و به پادکستهایشان گوش کنم. پارسال کتابی از رهنورد زریاب، داستاننویس نامدار افغانستانی خواندم. موقع خواندن کتاب، کلماتی را که برایم ناآشنا بودند یادداشت میکردم. در کلاس فرانسه در لیون، یک همکلاسی افغانستانی داشتم به اسم حفیظه. کتاب که تمام شد از او خواستم چند دقیقه گوشهای بنشینیم تا معنی کلمات را از او بپرسم. حفیظه ناباورانه نگاه کرد و پرسید «کتاب افغانستانی خواندهای؟» انگار گفته باشم کتاب سواحیلی خواندهام. چرا خواندن کتابی به فارسی از کشور همسایه باید اینقدر عجیب باشد؟
خوشبختانه اینترنت فرصتهایی برای ارتباط میان ما فارسیزبانان فراهم کرده که پیشتر کمتر پیش میآمد. شاید قدم اول برای شکلگیری این ارتباط، این باشد که بدانیم مردم کشور همسایه را چگونه خطاب کنیم. عجیب است که چنین چیزی که قاعدتاً باید سرراست و بدون مشکل باشد، اینقدر مسألهدار است. در این یادداشت میخواهم چند جنبهی مختلف این مسأله را اندکی بشکافم. این را هم بگویم: من متوجهم که خود افغانستانیها برای سخن گفتن دربارهی این موضوع شایستهترند. آنها سخن میگویند و من هم سخنان آنها را دنبال میکنم و از آنها میآموزم—برای مثال این توضیح کوتاه آقای کاظمی را ببینید. این چند خط را منِ ایرانی خطاب به هموطنان خودم مینویسم تا به چند پرسش که بارها شنیدهام پاسخ دهم.
- اشکال افغانی چیست؟ مگر نام مردمان این کشور همین نیست؟
نه، نیست. ببیند، مسأله ساده است. صفتهایی هستند که تعلق به یک قوم را میرسانند؛ مثل افغان، عرب، و کُرد. وقتی میخواهیم این صفتها را به کسی بدهیم، به آنها «ی» اضافه نمیکنیم. مثلاً ممکن است بگوییم موسیقی عربی یا رقص عربی، ولی نمیگوییم «مرد عربی». میگوییم «مرد عرب». ممکن است بگوییم شعر کُردی یا لباس کُردی، ولی نمیگوییم «زن کُردی»، میگوییم «زن کُرد». به همین قیاس، زن یا مرد افغانی هم درست نیست و باید گفت زن یا مرد افغان. افغانی قاعدتاً برای اشاره به افراد به کار نمیرود. بیان ساده و همهفهم این نکته این است که بگوییم افغانی واحد پول افغانستان است، نه اسم مردم آن.
- چرا به جای افغان بهتر است بگوییم افغانستانی؟
افغانستان کشوری است که مردمانش را چند قوم مختلف تشکیل دادهاند. افغان نام دیگر یکی از این قومها، یعنی قوم پشتون است. برای همین سایر افغانستانیها معمولاً چندان خوش ندارند که افغان خوانده شوند. وقتی میگوییم افغانستانی، به نام کشور، «ی» نسبت اضافه کردهایم؛ مثل وقتی که میگوییم پاکستانی یا تاجیکستانی. برای همین افغانستانی به تمام مردم این کشور اشاره میکند و مشکل افغان را ندارد.
- گیرم نادرست، چرا «افغانی» توهینآمیز است؟
پاسخ این سؤال را دستور زبان و واژهشناسی نمیتوانند بدهند. پاسخ این سؤال را باید در زبانشناسی اجتماعی یافت. اضافه کردن یک پسوند اشتباه خودبهخود کاری نمیکند، سابقهی کاربرد کلمه است که آن را توهینآمیز میکند. به همین دلیل است که «پاکی» خواندن یک نفر پاکستانی در زبان انگلیسی بهشدت توهینآمیز است. باور کنید این را با شرم نیابتی میگویم: وقتی هزاران بار با نفرت، یا تحقیر، یا حتی ترحم، کسانی را «افغانی» خطاب کنی، همهی این نفرت و تحقیر و ترحم در آن کلمه تهنشین میشود. دوستی دارم که زمانی، در تهران، در یک سازمان مردمنهاد کار میکرد. کار این سازمان کمک به کودکان کار بود. او برایم تعریف کرد که یک بار دو پسربچهی افغانستانی در آنجا دعوایشان شد. یکی به آن یکی گفت «افغانی». دومی چنان عصبانی شد که شروع کرد به کتک زدن اولی. ببینید ما با این واژه چه کردهایم.
[ادامه در پایین]
Telegram
سرزمین شعر
افغان، افغانی یا افغانستانی؟! کدامیک صحیح است؟!
زیبندهتر آن است که دیگران را به نامی بخوانیم که خود بیشتر میپسندند.
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
سیما
🔹
@sarzaminesher_tv
🔹
مارا در شبکههای اجتماعی با آدرس sarzaminesher دنبال کنید.
🆔
روبینو، تلگرام…
زیبندهتر آن است که دیگران را به نامی بخوانیم که خود بیشتر میپسندند.
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
سیما
🔹
@sarzaminesher_tv
🔹
مارا در شبکههای اجتماعی با آدرس sarzaminesher دنبال کنید.
🆔
روبینو، تلگرام…
[ادامه از بالا]
- ولی گاهی خودشان هم همین کلمه را به کار میبرند!
بله، گاهی بعضی افغانستانیها «افغانی» را به کار میبرند. زبان شکلهای گوناگون و سازوکارهای پیچیدهای دارد. ممکن است از نظر گروهی یک کلمه توهینآمیز باشد و از نظر گروه دیگری نه. ممکن است از دهان یک نفر یک کلمه توهینآمیز باشد و از دهان یک نفر دیگر نه. در آمریکا، ممکن است آدم در کلام یک رپر سیاهپوست کلمهی انگلیسی معادل «کاکاسیاه» را بشنود. این امر ممکن است به دانش و طبقه و عوامل متعدد دیگر برمیگردد که اینجا جای پرداختن به آنها نیست. ولی یک سفیدپوست، حتی اگر بخواهد نقل قول کند، آن کلمه را به کار نمیبرد، میگوید «اون کلمه که با N شروع میشه». یک بار دیگر به خاطرهای که دوستم برایم تعریف کرده بود فکر کنید تا بفهمید چرا ما ایرانیها نباید این کلمه را به کار ببریم—گرچه خوشبختانه افغانی به اندازهی «اون کلمه که با N شروع میشه» نفرتانگیز و توهینآمیز نیست.
اگر احترام به دیگران برایتان مهم است، از کنار این مسأله ساده نگذرید. زبان با فرهنگ، هویت، و قدرت گره خورده است. اتفاقاتی را که در زبان میافتد دستکم نگیرید. حرف باد هوا نیست. حرف از سنگ سنگینتر و از تیغ برندهتر است.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
- ولی گاهی خودشان هم همین کلمه را به کار میبرند!
بله، گاهی بعضی افغانستانیها «افغانی» را به کار میبرند. زبان شکلهای گوناگون و سازوکارهای پیچیدهای دارد. ممکن است از نظر گروهی یک کلمه توهینآمیز باشد و از نظر گروه دیگری نه. ممکن است از دهان یک نفر یک کلمه توهینآمیز باشد و از دهان یک نفر دیگر نه. در آمریکا، ممکن است آدم در کلام یک رپر سیاهپوست کلمهی انگلیسی معادل «کاکاسیاه» را بشنود. این امر ممکن است به دانش و طبقه و عوامل متعدد دیگر برمیگردد که اینجا جای پرداختن به آنها نیست. ولی یک سفیدپوست، حتی اگر بخواهد نقل قول کند، آن کلمه را به کار نمیبرد، میگوید «اون کلمه که با N شروع میشه». یک بار دیگر به خاطرهای که دوستم برایم تعریف کرده بود فکر کنید تا بفهمید چرا ما ایرانیها نباید این کلمه را به کار ببریم—گرچه خوشبختانه افغانی به اندازهی «اون کلمه که با N شروع میشه» نفرتانگیز و توهینآمیز نیست.
اگر احترام به دیگران برایتان مهم است، از کنار این مسأله ساده نگذرید. زبان با فرهنگ، هویت، و قدرت گره خورده است. اتفاقاتی را که در زبان میافتد دستکم نگیرید. حرف باد هوا نیست. حرف از سنگ سنگینتر و از تیغ برندهتر است.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegram
در یک فرصت باریک
نوشتههای سامان جواهریان
[email protected]
[email protected]
حسینا
#خاطره
از خیلی وقت پیشتر به فکر این بودیم که وقتی از ایران میرویم، کتابهایمان را چه کار کنیم. میخواستیم فعلاً نگهشان داریم ولی پیدا کردن جا آسان نبود. دیدیم بد نیست بعضیهایشان را هم رد کنیم یا ببخشیم. گفتیم چند تایی را بدهیم به دختر سرایدارمان. یک روز که سرایدار را توی راهرو دیدم، پرسیدم «دخترت کتاب میخونه؟» گفت «بله، میخونه». ما هم چند تایی کتاب کودک با یک عروسک گذاشتیم توی یک کیسه و یک روز که دختر را توی پارکینگ دیدیم، مژده کیسه را به او داد. دختر به نظر هشت-نُه ساله میرسید. یک دوچرخهی کوچک داشت که توی پارکینگ و حیاط سوارش میشد و تا آدم را میدید سلام میکرد، طوری که به نظر بچهی سرزبانداری میرسید. من هم هر بار میگفتم «علیک سلام!» و رد میشدم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
#خاطره
از خیلی وقت پیشتر به فکر این بودیم که وقتی از ایران میرویم، کتابهایمان را چه کار کنیم. میخواستیم فعلاً نگهشان داریم ولی پیدا کردن جا آسان نبود. دیدیم بد نیست بعضیهایشان را هم رد کنیم یا ببخشیم. گفتیم چند تایی را بدهیم به دختر سرایدارمان. یک روز که سرایدار را توی راهرو دیدم، پرسیدم «دخترت کتاب میخونه؟» گفت «بله، میخونه». ما هم چند تایی کتاب کودک با یک عروسک گذاشتیم توی یک کیسه و یک روز که دختر را توی پارکینگ دیدیم، مژده کیسه را به او داد. دختر به نظر هشت-نُه ساله میرسید. یک دوچرخهی کوچک داشت که توی پارکینگ و حیاط سوارش میشد و تا آدم را میدید سلام میکرد، طوری که به نظر بچهی سرزبانداری میرسید. من هم هر بار میگفتم «علیک سلام!» و رد میشدم.
متن کامل
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
Telegraph
حسینا
#خاطرهاز خیلی وقت پیشتر به فکر این بودیم که وقتی از ایران میرویم، کتابهایمان را چه کار کنیم. میخواستیم فعلاً نگهشان داریم ولی پیدا کردن جا آسان نبود. دیدیم بد نیست بعضیهایشان را هم رد کنیم یا ببخشیم. گفتیم چند تایی را بدهیم به دختر سرایدارمان. یک روز…