tgoop.com/jameeno/3975
Last Update:
#آخر_هفته با شعر
🏷 بهاریهی سرو مصلوب
🖊 شاهرخ تندروصالح | شاعر
آنگاه که با همت جادویی
آدمی
با همت افسانهای
راستی و نیکاندیشی و مهرورزی،
از کشالهی بویناک فقر و عفونت مرموزش،
خود، بر پای خود، ایستاده، گریخته
و به برهوت بازاریان رسیده
او که در میانهی جاری دیدهای،
جهل است و خشونت و رندی مرموز
و طعن و نیشخند به زلف به گیسو به تاب تن
دریغا!
از کشالهی بویناک فقر که زحمت جنون میپراکند،
ما گریختگان، بیپناهمانده،
در هجوم شرور و نکبت غرور!
حکم بگردان جاشوی لقوهگرفته
که ادبار تقصیر،
سفیر هر جایی تو،
در سراشیب مبال کوی خبیثان، در معبر، چارمیخ
به گرو نگهداشتهگانیم!
و این حال، این پاریه کتیبه
پشنگهای از کتیبهی عفونت روح ماست،
نشسته بر پارهپورههای جان،
بر ترکهای استخوان
و دیوارهای بلند و درختان کوی امیران،
چنان بلند است که آه را نیز، راه به آن منجلاب نیست...
بلعیدهی فقر
بلعیدهی اعتبار
بلعیدهی اعتماد
ضرب انگشتان شوخ
بر شناسنامهی ادباریان!
آنک بهار دربار
در بارگاه بهار ببین چه نشخوار میشود از در و دیوار:
بهار!
و بهار
چون قاطری کور،
گاری لکنتهای را با خود میکشاند
و آن معجر، آن صندوق، آن قلّک چوبی
بویناک به بوی سدر و کافور حنوط
خط لغزان چرخ چاه
کج و معوج، راهراه
پیش پاهای من
تو
انبوه انبوه انبوه...
اکنون کلمه مرده است
و رویا فروش، کرور کرور هوش مصنوع پاشیده، میپاشد
بر نیزار نمکسود!
جشن و جشنواره و جادو
جشن و جمعیت
جشن و تمام!
تا سال دیگر
این بغض، کمانهی تقدیر
کدام برده از انبان دروغ بدر آورد بیرون کشاند
بر صحن صحنه برقصاند
و باز
این شاخههای درهم انبوه
از کشالهی بویناک فقر
بر پارهی آتشی بپیچند که نرمنرم نرمکنرمک
در خلال خلخال بردگان
میرود بخواب رود...
- زمستان ۱۴۰۳
🆔@jameeno
BY جامعه نو
❌Photos not found?❌Click here to update cache.
Share with your friend now:
tgoop.com/jameeno/3975