tgoop.com/kalamaatmag/419
Last Update:
به واسطه همین مقالات ارزشمند، با خود اندیشیدم، در این یادداشت راه دیگری را پیش بگیرم و در ادامه، فرازهایی فشرده از بعضی از همین مطالب را مرور کنم تا هر یک به مثابه قطعهای از پازل عمل کنند و در کنار همدیگر، شمایی کلّی را از چهرهی شعر گروس عبدالملکیان فراهم بیاورند:
منوچهر آتشی:
«برای گروس عبدالملکیان، زبان و رفتار زبان، سنگهای پایاب عبور از شط پهناور مکاناند تا زمان و فاصلهها را به هم پیوند زنند و ساختی یگانه؛ و همزمان پر از تنوّع به هر شعر بدهند!
بیشتر شعرهای او ابژکتیوند و فاعل شناسندهای در میان نیست، و اگر هم هست باید در ابژهها و تصویرها جستجویش کرد.»
دکتر فرزان سجودی:
«دغدغههای حاکم بر کتاب «پذیرفتن»، گذر زمان، مرگ و تنهاییست که به شکلی متفاوت و مدرن، نسبت به نظام شناختی ما در سنّت پرداخت شده است. گروس عبدالملکیان در این کتاب با تخیّلی متفاوت و گاه با بازیهای نحوی در زبان، از مفاهیم شناختی ما، که به واسطهی کارکردهای ایدئولوژیک، و گفتمانی هزار ساله به یک منطق ایستا و استوار در چارچوبهای تعریف شده رسیده است، عبور میکند.
او بارها و بارها در شعرهایش منطق تقابلی «مرگ و زندگی»، «شادی و اندوه» و «هست و نیست» را که هر کدام از طریق سلبِ دیگری پیش میرود، کنار میزند.
اتّفاق زبانی مهمّی که در شعر گروس میافتد این است که به این ساختار منطقیِ دوگانهی تقابلی که در آن، یکی به واسطهی سلب دیگری تحقّق پیدا میکند، ساز و کاری دیگر میبخشد.
یعنی در شعر عبدالملکیان، نبودن به معنای سلب بودن نیست، بودن و نبودن به هم نشت کردهاند و در درون هم حضور زنده دارند.
یا خالی بودن به معنای سلبِ پر بودن نیست و برای مثال یک قفس در عین اینکه خالیست، پُر است.
به نمونههای زیر دقّت کنید:
آخرین پرنده را هم
رها کردهام
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفس خالی هست
که آزاد نمیشود
یا:
نبودنت
نقشهی خانه را عوض کرده
و هرچه میگردم
آن گوشهی دیوانهی اتاق را پیدا نمیکنم
احساس میکنم
کسی که نیست
کسی که هست را
از پا در میآورد!
بنابراین اگر بخواهم یک مطالعهی سبکشناختی دربارهی شعر گروس عبدالملکیان انجام بدهم، چیزی که دربارهاش صحبت کردم یکی از ویژگیهای بارز و متفاوت سبک شعر گروس عبدالملکیان است: واسازی تقابلهای دوتایی با منطق پارادوکسی که در نتیجهی آن بازی با روابط معنایی زبان اتّفاق میافتد.
این ویژگی در کنار چند ویژگی دیگر، از جمله تصویرسازیهای سینمایی گروس، ستونهای اصلی شعر عبدالملکیان را تشکیل میدهد.»
محمدعلی سپانلو:
«در شعر گروس عبدالملکیان تصاویر بکری دیده میشود و گاهی شاعر با تداوم این تصاویر به تولید ساختار میرسد. ساختارهایی روایی یا غیر روایی!
در شعرهای او با شاعری حرفهای طرفیم، نه شاعری که تنها میتواند شعر خوب بگوید. شاعری حرفهای که سطرها، ترکیبها و تصاویر بکر و زیبایی خلق میکند.
....
در شعر گروس شاهد دغدغهها و بازتابهای اجتماعی هستیم که به شکلی پوشیده و از طریق نمادهایی که در شعر ساخته میشوند، بیان میشود، بدون اینکه صراحت داشته باشند یا شعارزده شوند.
برای مثال این نمونه را ببینیم:
درّهها گلوله خوردهاند
جنگل گلوله خورده است
خون همین حالا دارد در انارها جمع میشود
من امّا
بر تپهای نشستهام
بهمن کوچک دود میکنم...
در ادامه باید اشاره کرد که موسیقی شعر، عنصر بسیار مهمّی در شعر است و یکی از مولّفههایی که بخش عمدهای از شعر امروز ما را بیحال میکند، نداشتن وزن(بیرونی یا درونی) و موسیقیست. شعر گروس با اینکه وزن عروضی ندارد امّا موسیقی خاصی را در درون خود تولید میکند که به جذابیّتش کمک کرده است.»
هرمز علیپور:
«آنچه باعث شده تا در خور وقت و حوصله و سنّ و سال خود چندی درباره شاعر معاصر، گروس عبدالملکیان بنویسم، نوعی حسّ کنجکاوی و میل شخصیام بوده و این میل وقتی شدّت و وسعت یافت که به خواندن مصاحبه او در کتاب «گزینه اشعارش» در نشر مروارید پرداختم؛ انگار خودم دارم با خودم حرف میزنم.
شعر گروس آمیزهی هوشمندانهای از استعداد و دانش پرورده و درونی شده، پیرامون جهان شعر و شعر معاصر است و همچنین استفاده همراه با فراست از امکانات درون ذاتی و منحصر به فرد خود؛ از عناصر بیرونی. او به شکل روشن توفیقهای موقّت را تنها در صورت استمرارِ کار شاعر ارج مینهد و به آنها غرّه و قانع نمیشود که حتّی در صورت گم کردن هدف ذاتی شعر -که خودِ شعر است- آنها را زیانبار هم میداند. در حرفهایش روی ترکیب یا عبارت «شاعر واقعی» تکیّه و تاکید میکند. همان که هولدرلین خطاب به مادرش می گوید: «مادر، من شاعرم. نه دانشمند و تاجر.»
BY مجله ادبی-هنری کلمات
Share with your friend now:
tgoop.com/kalamaatmag/419