tgoop.com/ketab_va_hekmat/2537
Last Update:
وقتی ز ما یاد آمدی هر هفتهیی آن ماه را
اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را
بیجرم غیرت میکند ور نیز جرمی کردهام
هم چشم دارم کز کرم بردارد آن اکراه را
گر میکشد عین رضا ور نیز میبخشد روا
بر خون و مال بندگان حکم است و فرمان شاه را
عاشق ببودی جان بده تسلیم گرد و سر بنه
دست تصرّف زین قِبَل در جان رسد دلخواه را
با اعتماد صابری با عشق کردم کافری
در پیش صرصر راستی وزنی نباشد کاه را
عشق جهانآشوب را بر هر طرف کافتد گذر
بانگ شبیخون برزند غارت کند بُنگاه را
بر مسندِ مصرِ دلم بنشست چون یوسفوشی
یعنی که بی مسندنشین رونق نباشد گاه را
قدرش نداند کس چو من یا چون زلیخا عاشقی
آری نباشد حاصلی از قدرِ یوسف چاه را
گفتم نزاری را مکن با زورمندان امتحان
بر شاخ بالا دسترس کمتر بود کوتاه را
اکنون ندامت میبرد جان میکند خون میخورد
یارا ندارد لاجرم از دل برآرد آه را
#حکیم_نزاری_قهستانی
@Ketab_va_hekmat
BY کتاب و حکمت
Share with your friend now:
tgoop.com/ketab_va_hekmat/2537