tgoop.com/khosrowchannel/5720
Last Update:
غوغایی بر پا بود و دیگر کسی پردیس را نمی پایید. زمستان نزدیک بود. نهالی که در شوره زارها می روید و اشتران نیز از آن بیزارند را آوردند و بر پردیس کاشتند. ریشه های نهالِ نو زهرآلود بودند. ریشه ها زهر خود بر خاک و بر آب های زیرزمین پراکندند. زهر در ریشه های درختانِ کهنسال رخنه کرد و تا شاخه ها و برگ ها و میوه ها رفت. اکنون بیش از هزارسال می گذرد. در گوشه و کنار این پردیسِ ویران، جوانه هایی می زنند ولی باغبانان تبر زن هماره در کمین اند. شگفت آور است این آب و خاک که به پسِ هزاره هنوز در پِیِ زهرزدایی از خود است. زمین لرزه ها خبر از خانه تکانی می دهند. آذرخش و تندر با خود باران های سیل آسا دارند و می روند تا پردیس ویران را آن سان شخم زنند که جوانه های گوشه و کنار سر برکشند، ببالند و سراسرِ پردیسِ ویران را آبادان سازند. آن زمین لرزه ها، آذرخش ها، تندرها و باران های سیل آسا، قاصدکانی هستند که از رستاخیزِ خدای مِهر و پیمان و نیز ایزدِ باد خبر آورده اند.
وایو به قاصدکان گفته بود: دهشتبار خواهم وزید، آن نهالِ بیگانه و زهرآگین را که اکنون درختی است دامن گستر، از ریشه برخواهم کند، با خود خواهم برد و آن سوی مرزهای پردیس خواهم افکند.
مِهر، قاصدکان را با این گفته روانه شان کرده بود: آنگاه همراهِ همهٔ نونهالان خواهم رویید، تا چکادِ البرز سر برخواهم کشید و هماره بیدار سراسرِ پردیس را خواهم پایید.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
۲۰-۸-۲۰۲۳
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید،
و نوشتار ها را به دیگر اندیشورزان نیز بفرستید!
BY کانال فلسفی «تکانه»
Share with your friend now:
tgoop.com/khosrowchannel/5720