Telegram Web
📚
❇️ #زندگینامه

شاپور بختیار:

شاه گرچه این گروه را توبیخ
می نمود اما اجازه پیدا کردن
شغل برای امرار معاش را به این
گروه می داد.
در همین زمان گروهی از
#جبهه_ملی
با شاه صلح کرده و مورد عطا
و بخشش های زیادی قرار گرفته
بودند. به عنوان مثال
"فریدون_مهدوی از سران دوران
اولیه جبهه ملی در سالهای ۱۹۶۰
در اوایل دهه ۱۹۷۰ یکی از اعضای
قدرتمند کابینه #هویدا گردید.
"میلانی مینویسد بنا به
گفته خود بختیار،
روی کار آمدن دولت
#جان_اف_کندی دلیل
مهمی برای احیا جبهه ملی
یا بطور دقیق تر تشکیل جبهه
دوم و سوم بوده است.
در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴
تحت فشار #آمریکا شاه
مجبور شد یک ائتلاف دولتی
برای #جبهه_ملی تشکیل دهد.
بین خود اعضای جبهه ملی
در مورد پیوستن یا نپیوستن
به این ائتلاف اختلاف نظر
شدیدی وجود داشته است.
از طرفی؛
گروهی، حوادث ۲۸ #مرداد
سال ۱۳۳۲ را از یاد نبرده بودند.

( مصاحبه با تاریخ
شفاهی ایران )


#شاپور_بختیار

● تصویر فوق؛
بختیار و همسر فرانسوی و فرزندانش ●

💢 ادامه دارد.

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚

خواندن یعنی اینکه؛
شما هم دست باشید، هم تَبَر و
هم جمجمه.
خواندن وانهادنِ خویش است؛
نه دور ایستادن و ریشخند کردن.
👤#جان_مکسول

📚 #کتاب_دانش
👍3
کتاب دانش
...... تا چندروز جلوی آینه وقت گذرانی می کردم. تری، پدر و کارولین مثل سگ هار در خانه همدیگر را دنبال می کردند. بیشتر اوقات با ادی توی مطبش می نشستم. یک بیمار! زنی وارد شد. زن شروع کرد به حرف زدن. ادی گفت دکتر بدجور بیمار شده. احتمالا دارد می میرد. توی…
📖#مطالعه

........
از دامنهٔ تپه حدود بیست نفر
را دیدم که کنار یک وَنِ پلیس حلقه
زده بودند.
روی پنجه هایم ایستادم تا بهتر ببینم. زنی به من نزدیک شد.
- من تو را می شناسم، تو دوست
دکتر هستی.
چه خبر شده؟
- توی دردسر افتاده.
نبش قبر کرده اند و جنازه ها را بیرون
کشیدند. دکتر و آن جوان.
سَم. و حالا فکر میکنند....
کار ادی بود. حرام زادهٔ پست.
این جماعت می خواهند قانون را
خودشان اجرا کنند.
می خواهند او و تو را بکشند . چند
استرالیایی هم به او کمک کرده اند.
ما هیچی نمی دانیم- من بی خبرم-
......
باید به خانه می رفتم، هشدار
می دادم که می خواهند تکه پاره شان
کنند. عجب سفر گندی.
طلسم را می خواست. از گردنم درآوردم دادم.....
آنها را دنبال کردم. به ادی و خانواده ام
فکر کردم.
چطور می توانستم زودتر از آن ها به
خانه بروم؟ جمعیت حجمی تصاعدی
پیدا می کرد. هر کس سلاحی با
خود داشت.
ادی با سم، قتل و تجاوز آرامش آنها
را برهم زده بود.
به طور سرسام‌آوری می دویدم.
آنها را گم کردم، پدر، تری و کارولین
بی دفاع و بی خبر بودند.
تمرکز کردم، قلبم به درد آمد، با حالت
مراقبه چهارزانو روی زمین نشستم.
می دانستم باید تابع نظمی خاص
باشم، تضادی در سرم جریان داشت.
ایستادم، انوک گفته بود به جای گوش
دادن به نفس هایم به صدای اطراف
گوش کنم، افکارم مثل آبشار
می ریخت.
ذهنم ساکت شد.‌ از تنش های درونی
رها شدم. انوک اشتباه کرده بود.
ثمره‌ی مراقبه عشق است!
ناگهان صورت پدرم جلوی چشمم آمد.
داشت برای یکی از روزنامه‌های
سیدنی نامه می نوشت.
' آشغال های عزیز'
خدای من، پدر جماعتی افسارگسیخته
در راهند با داس.
شب شد. جنگل در اطرافم زوزه های
ترسناکی سر می داد.
از کِی اینجا بودم؟ نمی دانستم.

دوباره به راه افتادم.
پدر هشدار من را شنیده بود؟
نمی دانستم کجا می روم.
روی تپه ها لغزیدم. ماه بالا می آمد.
بالاخره خانهٔ ادی را پیدا کردم.
چراغ‌های خانه می درخشید.
پشت یک درخت پنهان شدم.
در باز بود و جماعت، یکی یکی خارج
می شدند. داس و چنگک داشتند.
دست و صورتشان خونی بود.
دور می شدند،

دیر کرده بودم.
باید خودم را با جنازه‌ی روبرو
می کردم!
اولین جسدی که دیدم ادی بود.
صورتش متلاشی شده بود.
اگر به خاطر چشم هایش نبود او را
تشخیص نمی دادم.
-- خداحافظ ادی. شَرَت را کَندی.
عمو تری را دیدم. شبیه فولکس
قورباغه‌ای شده بود، گریه می کرد‌.
پدر بالای جسد سلاخی شدهٔ
کارولین تاب می خورد.
چشمانش تا آخرین حد باز بود.
عشق زندگی اش به پشت روی زمین
افتاده بود و از دهانش و ده ها
چاک بدنش خون می ریخت.
بعدا فهمیدم بخاطر دفاع از ادی
کشته شده!
جماعت گفته بودند زیاده روی شده و
روانه‌ی خانه هاشان شده بودند.

🖊 استیو_تولتز↪️

نمی توانیم از همه انتظار
داشته باشیم مراقب رفتارشان باشند
همیشه باید حواسمان را جمع کنیم

جزء_از_کل

ادامه هم داره

@ktabdansh 📚📚
...📖📚
👍1
Audio
📚🎧

📖 ماجرای_هری

■ آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

■● قسمت شصتُ سوم


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...🎧📚

خیلی احساس تنهایی
میکنم، احساس بدبختی
میکنم. حس میکنم قلبم یخ
زده.
تراویس سعی کرد جنی را
آرام کند...ا
او با هزار امید و آرزو منتظر
ماند.
از شدت خشم پای تلفن
نزدیک بود بیهوش شود
.........
👍1

فَقیهِ شَهر به رَفعِ حِجاب
مایِل نیست
چراکه هَرچه کُنَد، دَر حجاب
کُنَد.. 🖊 ایرج میرزا

🆔 @ktabdansh 📚📚
🌗...📚
👍7
📚
#ریچل_هالیس

زندگی نباید همیشه
شما را محصور کند و
شکست دهد،
نباید به معنای زنده ماندن باشد
بلکه باید به معنای
زندگی کردن باشد،
شرایط و موقعیت ها ممکن است
به ناچار از کنترل شما خارج شوند

اما لحظاتی که احساس غرق شدن
و شکست می کنید
باید کوتاه و زودگذر باشند
نباید کل وجود و هستی
شما را فرابگیرند

زندگی باارزشی که به شما
بخشیده شده مثل یک کشتی ست

که در حال عبور از اقیانوس است
و شما باید ناخدای آن باشید!

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍1👌1
روانشناسی افسردگی.pdf
48.4 MB
📚📎

📚روانشناسی افسردگی ...
--------'
#دیوید_برنز
--------'


📖 آیا انسان افسرده ای هستید؟

شاید خود شما هم درست ندانید. در این
صورت قبل از هر کار باید دید در کجا هستید. جدول تعیین افسردگی ، معیار مطمئنی است که می توانید به کمک آن از وجود افسردگی و شدت آن در خود آگاه شوید. برای پاسخ به پرسشهای چهار جوابی این جدول چند دقیقه هم کافی است. پس از تکمیل جدول، با توجه به جمع نمراتی که می گیرید، درباره چگونگی ارزیابی نتایج صحبت می کنیم. آن گاه در موقعیتی قرار می گیرید که از شدت وجود و یا نبود افسردگی در خود آگاه شوید. در عین حال به کمک چند راهنمایی ساده به شما خواهم گفت که آیا شخصا می توانید با استفاده از کتاب بر افسردگی خود غلبه کنید و یا اینکه نه، شدت افسردگی شما به حدی است که سوای کارهایی که باید شخصا انجام دهید به مشورت روان شناس و روان پزشک هم احتیاج دارید.
دیوید_برنز
------'
--ترجمه؛ مهدی قراچه داغی--'

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
👍3
ایلیاد.zip
428.8 MB
🎧کتاب_صوتی
🔗ایلیاد
هومر/
-----
●■ یک فایل فشرده
--------
' یک دیوان شعر حماسی و
کهن از یونان باستان
'
--------
دیگر خدایان و آدمیانی که بر
ارابه ها می جنگند شب را
سراسر آرمیدند. اما خواب
شکست ناپذیر به هیچ روی
زئوس را در نمی ربود.
-----
کتابِ ؛ #ایلیاد
👤#هومر
------
شباهت اين اثر فاخر
با شاهنامه فردوسی
.

www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
👍1
📚
یقین دارم هر اعتقادی
شایسته‌ی احترام نیست.

هنوز هم معتقدم که باید
بحث را با اندیشیدن به اینکه
مردم در چه بستری رشد کرده اند
و چه صدماتی دیده اند شروع کرد..

#سوزان_سانتاگ ؛
نویسنده، نظريه پرداز ادبی .
از مهمترین آثار او؛
کتابِ ؛ ' تماشای رنج دیگران' ، وَ
' علیه تفسیر ' را می توان نام برد.

@ktabdansh 📚📚
...📚
📚
❇️ #زندگینامه

شاپور بختیار:

دوست داشتند که هیچ گونه
کاری با دولت
#محمدرضاشاه_پهلوی
نداشته باشند.
گروهی دیگر همانند بختیار
نیز از طرف دیگر مترصد هر
فرصتی برای مذاکره با شاه
بودند تا دولت پهلوی هرچه
بیشتر به یک دولت
#دموکرات ملی گرا تبدیل شود.
سرانجام، گروهی از جبهه ملی
که خواستار عدم فعالیت سیاسی
بودند، رأی اکثریت آوردند.
آنها هیچ یک از دولت های
نخست وزیران شاه از امینی
و عَلَم گرفته تا هویدا وارد
نگردیدند.
اما با این وجود، ۱۵ سال بعد
در زمانی که روح الله خمینی
در دولت جدید، نقشی کم به
جبهه ملی اختصاص داده بود،
همین گروه مخالف، طرفدار ایدهٔ
تشکیل حزب دولتی شدند.
در دهه ۱۹۶۰، بختیار از جمله
معدود افرادی از این حزب بود
که سیاستی زیرکانه تر اتخاد
کرده بود و چه در این
دوران تشکیل حکومت جدید،
از تنها مخالفان هم بستگی
با حکومت مبتنی بر
ولایت فقیه بود.
در هر دو برهه زمانی، بختیار
بعضی از سران جبهه ملی را
افرادی بی اثر، منفعل و متعصب
خوانده بود و شعاری نیز داشت
که می گفت:
' مردان واقعی، شجاعتِ ایجاد
تغییر و پذیرش ریسک را دارند. '

#شاپور_بختیار

💢 ادامه دارد

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
2👍2
کتاب دانش
📖#مطالعه ........ از دامنهٔ تپه حدود بیست نفر را دیدم که کنار یک وَنِ پلیس حلقه زده بودند. روی پنجه هایم ایستادم تا بهتر ببینم. زنی به من نزدیک شد. - من تو را می شناسم، تو دوست دکتر هستی. چه خبر شده؟ - توی دردسر افتاده. نبش قبر کرده اند و جنازه…
📚 #جزء_از_کل

....... ادی و کارولین را در حیاط
دفن کردیم.
باران زد.
هیچ راهی نداشتیم جز اینکه تدفینی
نمور و گل آلود برگزار کنیم .
شاید لیاقت ادی همین بود، اما
تماشای ناپدید شدن پیکر کارولین در
میان کود و گل ،
همهٔ ما را غمگین و خجالت زده کرد.
پدر به سختی نفس می کشید؛
گویی چیزی راه نفسش را سد
می کرد؛
شاید قلب خودش.

هرسه سوار اتومبیل شدیم و در سکوت
به بانکوک برگشتیم؛
در رنجی غوطه می خوردیم که هر
لبخندی را در ایام بعد از آن،
ساختگی می کرد.
پدر از جایش جنب نخورد،
گرچه صداهای خفیفی از خود
در می آورد که به ما اعلام می کرد
هردقیقهء باقی مانده از عمرش ،
شکنجه ای جانکاه خواهد بود.
می دانستم خودش را به خاطر مرگ
کارولین سرزنش می کند و نه تنها خودش
بلکه تری، بلکه سرنوشت، اقبال، خدا،
علم، هنر، انسان....
هیچی از سرزنش های او در امان نبود.
در خانهٔ تری هرکسی به اتاقی رفت
و در این فکر بود که چطور قلب آدم
در جا بسته می شود و چطور
می توان دیلم انداخت و دوباره بازش کرد.

پدر بعد از یک عمر تفکر دربارهٔ مرگ -
هرچند نمی فهمید خودش چرا باید
بمیرد-، برآشفته شد و
ناگهان از خلسه ای که او را در اندوه
فروبرده بود، بیرون آمد و حالا بعد از
یک عمر تماشای پدرم با آن تصمیمات
مهمل و سوختن و ساختن به پای
آن تصمیمات، چیزی که بیشتر از همه
غافلگیرم کرد این بود که
هنوز می توانم غافلگیر شوم.
پدر گفت نمی خواهم اینجا بمیرم.
تری پرسید چی شده؟
اتاقت را دوست نداری؟
با اتاق مشکلی ندارم.
مشکلم این کشور است.
خب ما هم نمی خواهیم تو بمیری،
مگرنه یاسپر؟
گفتم نه.
پدر گفت می خواهم توی خانه بمیرم.
وقتی می گویی خانه منظورت کجاست؟
استرالیا.
من و تری با وحشت به هم نگاه کردیم.
تری گفت چنین چیزی عملی نیست.
- می دانم. ولی می خواهم به
خانه بروم.
مارتی می دانی به محض اینکه هواپیما
در خاک استرالیا بنشیند
توی فرودگاه دستگیرت می کنند.
می خواهی توی زندان بمیری؟
- نه. نمی خواهم توی زندان بمیرم.
تری گفت پس دیگر بحثی نیست.
همین جا می میری.
پدر گفت من فکر دیگری دارم.

و من فهمیدم مرگی زیبا، خاموش،
و آرام با مراسم تدفینی خودمانی
سوگ دیگر میسر نیست.
هرآنچه قرار بود پیش بیاید،
خطرناک، پلشت و ديوانه وار بود و من را
به مرز جنون سوق می داد.
پیشنهادت چیست؟
- پنهانی برگردیم استرالیا.
چی؟
با قایق.
قاچاقچی انسان به کی می گویند؟
گفتم چه حماقتی!
- دلم برای وطنم تنگ شده. برای
مردم کشورم.....
گفتم پس حواست باشد آخرین قدمی
که برمی داری در تضاد مستقیم
با هرچیزی است که تا الان بهش
فکر کردی و باور داشتی.
گفت می دانم.
پرسیدم خودت نمی گفتی ملی گرایی
یک جور بیماری است؟

به قول #فروم؛
کسی که خودش را از قید خون و خاک
رها نکرده باشد
به عنوان انسان کمال یافته نیست و
توانائیش برای عشق و حکمت
محدود است؛
او نه خودش و نه اطرافيانش را در
واقعیت انسانی خود و آن ها
تجربه نمی کند.
-مهم نیست.
وقتی بمیرم ضعف ها و معایبم هم
با من می میرند.
می بینی؟
ادامه دادم:
ملی گرایی، شکل خاص فسق ما،
بت پرستی ما و جنون ماست.
وطن پرستی آئین آن است.
درست همان طور که عشق به
یک نفر که از عشق به دیگران
غافل می ماند، عشق نیست.
به همان ترتیب، عشق به کشور
خود که بخشی از عشق فرد به
بشریت نباشد هم عشق نیست،
بلکه ستایش بت پرستانه است.

🖊استیو_تولتز

ادامه هم داره

@Ktabdansh 📚📚
...📖📚
کتاب دانش
۲ ...... نوشابه اش را نوشید و غرشی کرد. ' چه جهنمی! ' تو یک کاراگاه خصوصی هستی. به تو پول می دن که حرکاتی رو که هیچ مفهومی نداره انجام بدی. یک کار تمیز- به این می گن شغل ' . دالماس گفت: این هم یک زخم زبون دیگه که می تونم نشنیده بگیرم. والدن حرکتی خشم…
۳

نودی یک کلت۳۸ از زیر بغل دالماس
بیرون کشید.
چرخی دورش زد و جیب هایش را
دستمالی کرد. او اسلحه‌ی خودش را
کنار گذاشت و کلت دالماس را برای
کار به دست گرفت.
او با لحنی غرغرو گفت:
اوکی، ریکو، پاکه.
دالماس دست هایش را به پائین رها کرد
و چرخید و به داخل اتاق رفت.
او اندیشناکانه به والدن می نگریست،
والدن با دهانی باز و حالتی حاکی از
تمرکز فکری شدید در چهره اش به
جلو خم شده بود.
دالماس به سارق سبزه رو نگاهی کرد و
به نرمی گفت:
ریکو؟ '
پسرک سبزه رو نگاهی به او انداخت.

اونطرف. پشت میز. جیگر. و
حرف زدن هم با منه.
والدن صدای خشنی از گلو درآورد.
ریکو در جلوی او ایستاد و در حالیکه
اسلحه توسط یک انگشتش از حلقه
آویزان بود، با لذت او را نگریست.
- والدن، پرداخت های تو خیلی با
تأخیر انجام می شه،
با خیلی تأخیر لعنتی. ما اومدیم این
رو به تو بگیم که بپات رو هم اینجا
گیرانداختیم. عالی نیست؟
دالماس سنگین و شمرده گفت:
والدن، اگه این بی سروپا اسمش ریکوست
اون یک وقتی محافظ شخصی تو بوده.
والدن در سکوت سری تکان داد و
لبش را لیسید.
ریکو دندان قروچه ای به دالماس رفت.
' گردن کلفت، این دفعه‌ی دومه بهت
میگم. زرنگ بازی درنیار. '
و با چشمانی شروربار به او خیره شد.
دوباره نگاهش را به والدن دوخت و
به ساعت مچی اش نگاه کرد.
' والدن ساعت از هشت و سه دقیقه
گذشته.
گمون میکنم با چک ت میشه این مبلغ
رو از بانک گرفت. ما برای جور کرده
ده هزار تا یک ساعت به تو وقت می دیم.
این پهلوون پنبه رو هم برای تحویل
با خودمون می بریم. '
والدن همچنان ساکت، سری تکان داد.
او دستانش را به روی زانوانش
قرار داد و آنقدر محکم فشار داد که
بند انگشتانش سفید شد.
ریکو ادامه داد.
' ما کارمون رو تمیز انجام می دیم.
اگه ندیم کارمون مفت هم گرونه.
تو باید کارتو بی کلک انجام بدی اگه
نکنی این پهلوون پنبه رو یک کپه زباله
از جاش بلند می کنه
و دیگه هیچوقت هم از خواب بیدار
نمی شه، تو کله ات فرورفت؟ '

دالماس با لحنی تحقیرآمیز گفت:
و اگه تو پول رو بهشون بدی- گمون
می کنم اونها من رو رها می کنن تا
باز دوباره یقه‌ی خودت رو بگیرن.
ریکو با ملایمت و بدون نگاه کردن به
او گفت:
برای اون هم جواب هست والدن.
ده هزار امروز.
ده هزار بعدی اول هفته
مگه اینکه دچار دردسر بشیم.
که اگه اینطور بشه، هزینهء دردسر
هم بهش اضافه می شه.
والدن با حالتی حاکی از اعتراف به شکست
و بی آزادگی، دست هایش را به اطراف
بازکرد و با دستپاچگی گفت:
گمون می کنم بتونم ترتیبش رو بدم.
' عالیه! پس از همون راهی که
گفتم عمل می کنیم.
ریکو با سر حرکت کوتاهی کرد
و اسلحه اش را به کناری نهاد.
او دستکش قهوه‌ای چرم
بزغاله را از جیبش بیرون آورد.
آن را به دست راستش کرد،
به اطراف حرکتی کرد.

ادامه دارد.

📚 آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ ریموند چندلر


🆔 @ktabdansh 📚📚
...🖊📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚
ویدئویی از #زندگینامه
حکیم #عمر_خیام

|| ۱۰ نکته‌ جالب
از اين دانشمند
بزرگ ایرانی که
تاکنون نمی دانستید
||

گیرم که حرام است
لبی تر کنم از تو
پیشِ نظرت
تشنه بمیرم چه؟
حلال است؟

عمر خیام

@ktabdansh 📚📚
🌖 ...📚
2👌1
📚
هیچکس متوجه‌ی غم و یا اندوه
شما نمی شود
تا زمانیکه به خشم تبدیل شود و
آن وقت شما فردِ بدِ ماجرا هستید
گاهی شفا پیدا کردن زخم هایمان
می تواند این شکلی باشد؛

تنها کاری که انجام می دهیم
استراحت کردن باشد،
از گفتگوهای کوچک اجتناب کنیم
در هرج و مرج زندگی دیگران
شرکت نکنیم و

📌 یک مورد فوق العاده:

برای مردم توضیح نده.
آنها تنها آنچه را که می خواهند
بشنوند، مي شنوند
.

@Ktabdansh 📚📚
...📚
🔥31
سیمای زنی در میان جمع.pdf
6.9 MB
📚📎

📚سیمای زنی در میان جمع
------
#هاینریش_بل
-------

●■ این کتاب هم مانند سایر آثار
هاینریش بل ظلم و ستم حاکم بر جامعه را نقد می‌کند. داستان زنی 48 ساله به نام لنی است. کتاب سیمای زنی در میان جمع از زبان یک نویسنده است که تا انتها نام و هدف او از بیان این داستان مشخص نمی‌شود. او زندگی لنی فایفر را روایت می‌کند و وارد گذشته‌ی او می‌شود. علاوه‌بر لنی حدود 125 شخصیت دیگر در کتاب حضور دارد که اطراف شخصیت اصلی داستان قرار دارند و هر کدام نشان‌دهنده‌ی وضعیت‌های مختلف طبقات اجتماعی آلمان هستند. 
-------
هاینریش_بل
-------

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
1
📚
عجیب نیست، یک کتاب بعد از
چندین بار خواندن، چاقتر میشود!!
انگار چیزی لابلای صفحه ها جا
می ماند، چیزهایی مثل احساسات،
افکار، بوها، صداها..
📚 #کتاب_دانش
3👍1

👤 جان_لاک
می گفت؛
از مراجع، خواه سیاسی، خواه فکری
یا دینی، تقلید و پیروی مکن.
بی فکر دنبال سنت ها
یا آداب اجتماعی مرو.
استقلال اندیشه داشته باش،
به واقعیات بنگر و سعی کن دیدگاه
و رفتار خود را بر بنیاد واقعیت
قرار دهی.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍21

هر فسادی که در عالم افتاد
از این افتاد که؛
یکی, یکی رامعتقد شد به تقلید
یا منکر شد به تقلید ...
#شمس_تبریزی

@ktabdansh 📚📚
...📚
yakrangi_2049698719.pdf
1.9 MB
📚 یکرنگی (ترجمه فارسی)
به فرانسوی Ma fidelite (وفاداری)  
شاپور بختیار
🔍 مهشید امیرشاه
از سید ضیا تا بختیار.pdf
11.5 MB
از سید ضیاء تا بختیار
نوشته : مسعود بهنود
1
2025/07/13 03:55:16
Back to Top
HTML Embed Code: