Telegram Web
📚
دلبندم،
پايداری ات را نه با خود رأیی
و نافرمانی یا اعتراض و مخالفت
یا نقشه های غیرواقعی،
بلکه با تسلط بر خود و گوش کردن
به مشورت های عاقلانه نشان بده.

اگر آنقدر اشک بریزی که از
بین بروی
یا مثل مرواریدی زیر فشار
خرد شوی، آن موقع همه چیز
بی ثمر خواهد شد.
غمگین هم نباش.
نگذار این غم اشتهایت را کور کند.

دلیر باش و شاد باش.

بگذار بدانم می توانم به تو
اعتماد کنم
تا قوی و استوار باشم.
"

📚 ابیگل || 👤 ماگدا سابو

@ktabdansh 📚📚
...📚
3👍2
تهران_شهر_بی_آسمان_از_امیر_حسن_چهل_تن.pdf
4.6 MB
📚📎 رُمان ادبیات

📚 شهر بی آسمان
----- امیرحسن چهل‌تن
---------
خلاصه کتاب: اين رمان از عهد کودکي کرامت است تا دوران ياري با شعبان بي مخ کودتاي شاه، سقوط دولت مصدق و انقلاب ايران در سال 1357 و بخشي از سال هاي پس از آن.

در جايي از رمان مي خوانيم:
تهرون بزرگ و درندشت بود، لاله زار و بهارستان و کافه داشت، سينما و ميدان توپخونه داشت، باغ ملي و ايستگاه قطار داشت." يار گرمابه و گلستان شعبان بي مخ و داش مشدي ها و لوطي ها و جاهل هاي پاشنه ورکشيده با کلا ه مخملي مشکي وکت روي کول و دستمال يزدي و چاقوهاي ضامن دار با دسته هاي صدفي – مزين به نقش زن، کوه، ستاره، نخل، قايق و دريا،
خیلی ها که به تهران آمده اند و دلشان مي خواهد در اين کلان شهر بمانند و زندگي کنند. آنان شب ها يا کنار خيابان مي خوابند يا در حاشيه شهر سکني گزيده اند. آن هاهمه جا بودند بيشتر از همه در حاشيه تهرون، تهرون قديم، مثل دريا بزرگ بود، هزار تا خيابون آسفالت داشت، صدتا ميدون گل کاري شده با فواره و مجسمه.
............
📚 تهران شهر بی آسمان‌

🆔www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚
اميد زیر پلک های آدمیزاد است و
حکم چشم هایش را دارد و اگر از
دست رفت دیگر هیچ جای دنیا
نمی‌شود گیرش آورد؛
از دست دادن اميد درست به این
می ماند که آدم بر اثر سانحه‌ای،
چیزی، چشمش را از دست بدهد.
📚 خزه
👤 هربر لوپوریه

پ.ن.
اگر می دانستید چقدر سخته و
چقدر طول می کشه
تا بعضی آدم‌ها دوباره
سلامت روان خود را بازیابی کنند
متوجه خواهید شد که چرا
درها را می بندند و فاصله
می گیرند. چرا اجازه نمی دهند
در زندگی‌شان باشید.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
" شاهنامه فردوسی بزرگ " چند بیت دارد و
چند سال سرودن آن طول کشید؟
Anonymous Quiz
69%
شصت هزار بیت / سی سال
17%
شصت و دو هزار بیت / سی و دو سال
14%
شصت و پنج هزار بیت / سی و پنج سال
👍4
📚
❇️ #زندگینامه

شاپور بختیار:

حکومت بختیار نخستین دولت مخالف نحوهٔ حکومت شاه پس از #کودتای ۲۸ #مرداد بود. او همچنین در زمان
نخست‌وزیری، در میان مردم از حمایت بسیار کمی برخوردار بود. در پی مذاکراتی که عباس امیر انتظام( به نمایندگی از مهدی بازرگان ) با بختیار
داشت، بختیار حاضر به استعفا از
نخست‌وزیری شد. سرانجام با ورود
روح الله خمینی به ایران و چندی
بعد اعلام بی طرفی ارتش،
دولتش در ۲۲ #بهمن سقوط کرد.

💢 پیش از نخست‌وزیری

بختیار تا پيش از انقلاب
۵۷ ایران،
در پلاک ۱۷ کامرانیه زندگی
می کرد. وی در بخش خصوصی
آغاز به کار کرد
و مدیر برخی کارخانجات یا
مشاور بعضی از کارخانجات بزرگ بود.
شاه سعی کرد که تلفیقی از
سیاست مشارکت دادن جبهه ملی
در دولت و کنترل و سرکوب
آنها را اتخاد کند.
یکبار شاه در سخنانش به برخی
سران جبهه ملی به مانند بختیار
به علت همکاری با کمونیست ها
و مصدق حمله کرد و گفت:
آنها "شامپاین رفاقت " را با
تجزیه طلبان آذربایجان
خورده اند.

#شاپور_بختیار

💢 ادامه دارد.

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
🔥2👍1
📚
مرزی هست بین توبه کردن و
خود را ویران کردن.
مرزی باریک و نامرئی.
مرزی است که تنها یک روح باایمان
واقعی پیدایش می کند.
آنکس که آن مرز را نادیده بگیرد
درون کفر سقوط میکند.
منظور از توبه کردن افسارکردن
روح و یادگرفتن تسلیم است،
نه خود را از بین بردن‌.

فقط خدا خودش به تنهایی حق دارد
روح هایی را که درست کرده به سوی
خود ببرد.
خودسوزی آرزویی شیطانی است‌.

تصویر و متن کتابِ ؛ غروب پروانه‌ ها
به قلمِ؛ بختیار علی

@ktabdansh 📚📚
...📚
🔥21
Audio
📚🎧

📖 ماجرای_هری

■ آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

■● قسمت شصتُ یکم

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
...🎧📚


روزنامه نگاران از سراسر شهر
هجوم آورده بودند.
ادارهٔ پلیس مرکز شهر، مانندِ
ستاد فرماندهی شده بود که
عملیات جستجو در آن
سازمان دهی می شد.
تلفن ادارهٔ پلیس لحظه ای از
زنگ زدن باز نمی ایستاد...
اورورا " بی آنکه کسی متوجه
شود زیر نظر پلیس کشور
قرار گرفته بود...
.......
1

چنین است رَسمِ جهانِ جهان
هَمی رازِ خویش از تو دارد نَهان
نسازد تو ناچار با او بساز
که روزی نشیب است و روزی فراز.
🖊 حکیم #فردوسی

@ktabdansh 📚📚
...🌒📚
3🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥

یک فیلم تاریخی درباره‌ مراسم سنتی خواستگاری ایرانی

موسسه ملی فیلم کانادا در سال ۱۳۴۰/۱۹۶۱ علاقمند به تهیه‌ فیلم کوتاهی در زمینه‌ی یک خواستگاری ایرانی می‌شود. ساخت این فیلم ارزشمند
بر عهده‌ ابراهیم گلستان
قرار می‌گیرد و هنرپیشگانی دارد که شاید برای شما هم جالب باشد.

شما در این فیلم کوتاه می‌توانید
فروغ فرخزاد، شاعر محبوب و تاثیرگذار ایرانی/
طوسی حائری (همسر احمد شاملو)،
مترجم، و اولین گوینده‌ زن رادیوی ملی و داری دکترای زبان فرانسه از دانشگاه سوربن/ پرویز داریوش،
شاعر و مترجم بسیاری از رمان‌های بزرگ جهان به زبان فارسی را در کنار یکدیگر و آن هم در دهه‌ ۴۰ ببینید. در این فیلم قرار بود جلال آل احمد نقش حاج آقا (پدر عروس) را بازی کند که نهایتا پرویز داریوش آن را بازی کرد.
فروغ فرخزاد، علاوه بر دستیار کارگردان، بازیگر نقش خواهر داماد است.
طوسی حائری نیز در نقش مادر
حسن (داماد) ظاهر می‌شود.

#ارسالی شما

"خوش ایام باشید"

📚 #کتاب_دانش
.
👍21

📖 #حکایت

اسب سواری‌، مرد افلیجی را سر راه
خود دید که از او کمک می خواست.
مرد سوار دلش به حال او سوخت،
از اسب پیاده شد او را از جا بلند
کرد و بر روی اسب گذاشت تا او را
به مقصد برساند!

مرد افلیج که اکنون خود را سوار
بر اسب می دید دهنهء اسب را
کشید و گفت: اسب را بُردم و با
اسب گریخت!
پیش از آنکه دور شود صاحب اسب
داد زد: تو تنها اسب را نَبُردی،
جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو؛
اما گوش کن ببین چه می گویم "

مرد افلیج اسب را نگه داشت،
مرد سوار گفت:
هرگز به هیچکس نگو
چگونه اسب را به دست آوردی! "

می ترسم که دیگر هیچ سواری به
پیاده ای رحم نکند!
حکایت، حکایت روزگار ماست!!
به قدرتمندان و ثروت اندوزان و
کاخ نشینان بگویید:
شما که با جلب اعتماد مستمندان و
بیچارگان و ستمدیدگان؛
اسب قدرت به دست تان افتاده
شما ها ؛ نه فقط اسب،
که دین و ایمان، اعتقاد، اعتماد، وجدان
شرافت، انصاف و انسانیت و.. و..
نان سفره مان را بُردید.
فقط به کسی نگویید چگونه سوار
اسب قدرت شدید!!
افسوس که دیگر نه بر اعتمادها
اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادی!

🖊 #عبید_زاکانی⤵️

قومی زِپیِ مذهب و دین می سوزند
قومی زِبرای حور و عین می سوزند

من شاهدُ مِی دارمُ باغی چوبهشت
وایشان همه در حسرت این می سوزند.

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
2👍1
معنیِ " منیف " ...... است؟
Anonymous Quiz
22%
-- بلند
15%
-- پست
26%
-- خوشبو
37%
-- سودمند
📚📖
💢 انسان خردمند

💢 بخش دوم؛
انقلاب کشاورزی


قطعا فقط حک کردن یک سند روی
لوح گلی تضمینی کافی
برای پردازش مؤثر و دقیق و
مناسب اطلاعات نیست.
این کار مستلزم روش های سازماندهی
مثل فهرست برداری، روش های تکثیر
دستگاه فتوکپی و ...است.
ابداع چنین روش هایی دشوار تر
از اختراع خط بوده است.نظام های
نوشتاری متعددی مستقلا در
فرهنگ های گوناگون با فواصل
مکانی و زمانی زیاد به وجود آمد.
در چند دهه باستان شناسان
چند خط فراموش شده را کشف
می کنند. بعضی از این ها احتمالا
قدیمی تر از خراش های سومری‌ها
بر الواح گلی است.
اما اکثر این ها اشیائی غریب و
نادر باقی می مانند،
چون کسانی که آنها را ابداع
کرده اند از ابداع روش های
مؤثر و بازیابی اطلاعات
غافل مانده اند..

👤 #یووال_نوح_هراری
📚 #انسان_خردمند

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند
🎥 #ویدئو_مستند

💢خلاصه کتاب انسان خردمند

▪️نوشته یووال نوح هراری
▪️بررسی تاریخ بشر از ابتدا
تا دوران مدرن
▪️قسمت دوم
( انقلاب کشاورزی )
--------

📚 #انسان_خردمند
👤 #یووال_نوح_هراری

🆔www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
کتاب دانش
داستان های کوتاه ۱- 📚 #آدمکش_تازه_کار اثر؛ #ریموند_چندلر ۱ - دربان کلیمارناک یکصد و هشتاد و هشت بلندی داشت. او یونیفورم آبی کمرنگ می پوشید و دستکش های سفید، دست هایش را بسیار بزرگ جلوه می داد. او درِ تاکسی زرد را آنچنان به آرامی…
۲

...... نوشابه اش را نوشید و غرشی
کرد. ' چه جهنمی! ' تو یک کاراگاه
خصوصی هستی.
به تو پول می دن که حرکاتی رو که
هیچ مفهومی نداره انجام بدی.
یک کار تمیز- به این می گن شغل ' .
دالماس گفت: این هم یک زخم زبون
دیگه که می تونم نشنیده بگیرم.
والدن حرکتی خشم آگین و ناگهانی
کرد. چشمانش می درخشیدند،
گوشه های
دهانش به پایین کشیده شدند و
چهره اش حالت رنجیده ای به خود
می گرفت. او از نگاه خیرهء دالماس
پرهیز می کرد.
دالماس گفت: من ضد تو نیستم اما
هیچ وقت هم طرفت نبوده ام. تو اصلا
از اون جور آدمایی نیستی که من
به شون علاقه مند بشم. اما اگه تو
طرف من بازی کرده بودی،

من هرچی از دستم بر می آمد برات
می کردم و چنان که هنوز هم می کنم.
اما به خاطر خودت، من پول تو رو
نمی خوام- و می تونی هر وقت که
بخوای سایهٔ محبتت رو از سر من
کوتاه کنی.
والدن پایش را از عسلی به زمین
گذاشت. او گیلاس دستش را با
احتیاط روی میز کنار دستش گذاشت.
تمام حالت چهره اش عوض شد.
او محتویات دهانش را قورت داد.
سایه؟ متوجه نمی شم.
من سایه ای بر سر تو ندارم.
دالماس خیره به او نگریست و پس از
لحظه ای سر تکان داد.
خب پس من دنبال طرف دیگه رو
می گیرم تا ببینم می تونم مجبورش کنم
به من بگه برای کی کار می کنه.... و
بالاخره سر در می آرم.
والدن با صدای خیلی آرامی گفت:
اگه من جای تو بودم این کار رو نمیکردم
تو برای آدم هایی می خوای بازی دربیاری
که ممکنه خوششون نیاد...‌‌ من می دونم
که چی دارم میگم.
دالماس با همان لحن گفت:
این چیزی نیست که من اجازه بدم
ناراحتم کنه.
اگه این ها همون هایی هستند که
پول تو رو می خوان،
مدت هاست که من از همچين
آدم هایی خوشم نمیاد.
او کلاهش را جلو و دور از خودش
نگه داشت و آن را نگاه کرد.
چهرهٔ والدن از عرق می درخشید.
چشمانش حالت بیمارگونه داشت.
او دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید‌

صدای زنگ در آمد.

والدن به سرعت اخم کرد و ناسزایی گفت.
او به زمین خیره شد و از جای خود
حرکت نکرد، - اینجا پر شده از
آدم های
لعنتی که بدون اطلاع می آن اینجا،
مستخدم هم امروز رفته مرخصی. -
زنگ دوباره به صدا درآمد و والدن
حرکتی کرد تا برخیزد.
دالماس گفت: من می بینم کیه.
به هر حال سر راه رفتنم است.'
او به طرف والدن سری تکان داد و به
انتهای اتاق رفت و در را باز کرد.

دو مرد هفت تیر به دست وارد اتاق شدند.
یکی از اسلحه ها به تندی به داخل
دنده ی دالماس فرورفت و کسی که
اسلحه را گرفته بود گفت:
سرپا ! زود باشین.
این یکی از اون سرقت های مسلحانه
است که توی روزنامه‌ها ازش
می خونین.
او چهره ای تیره رنگ، خوش ظاهر
و شاداب داشت.
چهره اش به صافی یک جواهر بود‌.
بدون هیچگونه خشونت.
او لبخند می زد.
نفر پشت سری او کوتاه و مو خاکستری
بود. او اخم کرده بود.
نفر سبزه رو گفت:
نودی " این بپای والدنه، تحویلش
بگیر و دنبال اسلحه اش بگرد.
نودی" مرد خاکستری، اسلحه ی
لوله کوتاهش را مقابل شکم
دالماس گرفت و شریکش با
لگد در را بست.
سپس با بی خیالی قدم زنان به طرف
والدن رفت.
ادامه دارد

📚#آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ #ریموند_چندلر

🆔@ktabdansh 📚📚
...🖊
Toomor Yek
Alireza Azar
📚🎶

🎶 #تومور_یک

🎙#علیرضا_آذر

منتظرِ یک شبِ
طوفانیَم،
در به درِ ساعتِ ویرانیَم.

پایِ خودم، داغِ پشیمانیَم
مثلِ خودَت، دردِ خیابانیَم.

در گذر از کوچه‌ی سیمانیَم،
دربدرِ ضربهٔ پایانیَم.

مَردِ فرورفته در آیینه
کیست؟
تا که مرا دید به حالم
گریست.

ساعتِ خوابیده حواسش
به چیست؟
مُردنِ تدریجی اگر زندگیست:
دورُبَرَم لحظه‌ی آغاز نیست!
در تَنِ ویران شده زندانیَم....

سالهاست پُِرشدم از درد شدن،
سالهاست ظرفیتِ سینه‌ی من،
سالهاست بازنشد قفلِ دهن،
سالهاست در پِی آن نقطهٔ بحرانیَم،

روزُشَبم را به هَم آمیختم
شعر چه کردی که به هَم ریختَم



" هرکه قَلَم داشت،
هُنَرمَند نیست:
ناسِره را باسِره پیوند
نیست
؛ "

لق لقه ها در دهن آویختند
خوب و بدی را به هم آمیختند...

سُرخ تَر اَز شعر مَگَر
دیده اید؟
لَب بگشایید اگر دیده اید

تا که به هر واژه ستم
می شوَد
دَست، طبیعی ست
قَلَم می شوَد..


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
🎶...📚

......حالِ مَرا اَز مَن بیمار
پُرس
......اَز شَبُ خاکستَرِ سیگار پُرس

..... علیرضاآذر.......
.......🌓........
📚
وقتی غمگین هستید
دنیا شما را به سخره می گیرد.
وقتی شاد هستید
دنیا به شما لبخند می زند.
اما وقتی دیگران را خوشحال
کنید دنیا به شما تعظیم میکند..

@ktabdansh 📚📚
:)...📚
3🔥2👍1
صحبت شیطان.pdf
3.3 MB
📚📎

📚 صحبت شیطان
----------
آلفرد هیچکاک
----------
🔖خلاصه کتاب:کتاب صحبت شیطان شامل چهارده داستان کوتاه به انتخاب آلفرد هیچکاک، کارگردان بزرگ سینما است. هنر هیچکاک را غالب آشنایان به سینما می‌شناسند و شیوه او را بینظیر می‌دانند. کمتر کسی است که فیلم‌های هیچکاک را دیده و به فکر فرو نرفته باشد. بنابراین، این مجموعه نیز متأثر از شیوه هیچکاک است. داستان‌هایی که ترسناک، جنایی-پلیسی و حتی اندکی علمی تخیلی هستند.
-------
👤 #آلفرد_هیچکاک
-------
آنها از ماجرا جان سالم بدربردند
هیچکس حتی به آن چهار نفر شک
هم نبرد. صبح روز بعد سوآلن '
جسد را کشف کرد..

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎

کتاب ها ناوهایی هستند که
با آنها به هرکجا بخواهم، می رَوَم..
از کتابِ؛ تولستوی و مبل بنفش

📚#کتاب_دانش
👌4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اغلب ما، فقط با کثافت ترس،
به صندلی شکسته ی
اصولی بی مقدار چسبیده ایم.


👤#فرانتس_کافکا

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
2025/07/12 16:08:02
Back to Top
HTML Embed Code: