Telegram Web
🔰 ثبت نام دورهٔ برخط خوانش و تفسیر رسالهٔ «أیها الولد» امام ابوحامد محمد غزالی
🔅 با ارائه دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا

دوره به صورت مجازی و برخط برگزار می‌شود. ثبت نام فقط به‌صورت مجازی و از راه تارنما و صفحه اینستاگرامی موسسه بیناس انجام‌پذیر است.
www.binass.ir
@binass.ir

▪️زمان ثبت نام: ۲۰ تا ۳۰ دی ماه ۱۳۹۹.

▪️زمان برگزاری جلسات:
جلسۀ اول: شنبه ۱۱ بهمن/ ساعت ۱۹ تا ۲۱.
جلسۀ دوم: سه‌شنبه ۱۴ بهمن/ ساعت ۱۹ تا ۲۱.
جلسۀ سوم: شنبه ۱۸ بهمن/ ساعت ۱۹ تا ۲۱.
جلسۀ چهارم: سه‌شنبه ۲۱ بهمن/ ساعت ۱۹ تا ۲۱.
جلسۀ پنجم: شنبه ۲۵ بهمن/ ساعت ۱۹ تا ۲۱.

🔺 هر پرسش یا درخواست راهنمایی را فقط از راه دایرکت اینستاگرام یا ایمیل به نشانی [email protected] مطرح نمایید. در صورت لزوم کارشناسان مؤسسه با شما تماس خواهند گرفت.
🔰 در باب هدفهایی که زندگی را به تعطیلی می‌کشند

زندگی پر از لحظه‌های نازنینِ ارجمند است اگر نگریسته شود و قدر دانسته شود امّا سودای دستیابی به هدف‌های بزرگ، گاهی مانعی است بر سَر راه ادراک این لحظه‌های نازنین و ارجمند. افتادن موزونِ برگی از درختانِ آغشته به پاییز، لبخند نوزادی شکّرین در آغوش مادر و آواز دسته‌جمعی گنجشک‌ها در یک صبح سرد زمستانی همه در زمرۀ این لحظه‌های نازنین و ارجمندند. اما دریغ که ما آدمیانِ مآل‌اندیش و آینده‌نگر، پیوسته این لحظه‌های نازنین را به پای سودایی بزرگ در آینده‌ای نامعلوم قربانی می‌کنیم و اینچنین زندگی را «تااطلاع ثانوی» به تأخیر می‌اندازیم. این‌ رَویه که من از آن با عنوان «هدف‌زدگی» یاد می‌کنم، وجه بانشاط و بازیگوشانۀ زندگی را که به‌زعم من، جان زندگی است، به‌دست فراموشی می‌سپرد و از ما آدم‌هایی سرد و فسرده می‌سازد. داشتن هدف‌های بزرگ در زندگی، نیکوست اما به‌شرط آنکه لذت بازیگوشانۀ زیستن را به محاق نبرد و اکنونِ طربناک زندگی را به‌پای آنچه معلوم نیست زندگی باشد(!) قربانی نکند. اینها را گفتم تا از انیمیشن خوب و تماشاییِ «روح» (soul) ساختۀ پیت داکتر(Pete Docter) که پیشتر انیمیشن تأمل‌برانگیزِ «درون، بیرون» (inside out) را از او دیده‌ام، یادی کرده باشم. تماشای این انیمیشنِ مدافع زیستن را از دست ندهید.

▪️ م. اعتمادی‌نیا
بیست و دوم دی‌ماه یکهزار و سیصد و نود و نُه

لینک مطالب مرتبط:
▫️https://www.tgoop.com/m_etemadinia/678
▫️https://www.tgoop.com/m_etemadinia/796
❄️ مارکوس اورلیوس یاری‌ام کرد...

▪️جیمی لومباردی
▫️مترجم: حمیده قَمری

در سپتامبر ۲۰۱۳ ناگهان همسرم به عجیب‌ترین بیماری دچار شد. توصیف او به‌عنوان بیمار تقریباً مضحک به نظر می‌رسید زیرا تب یا تومور و یا چیزی نبود که قادر باشیم حقیقتاً به آن اشاره کنیم و بگوییم: «این ـ این همان مشکل است.» امّا ضعف و خستگی، به‌ویژه اختلال حواس بود. دو ماه طول کشید و سرانجام تشخیص داده شد که وی به بیماری میاستنی گراویس (myasthenia gravis) [ضعف وخیم عضلانی] دچار شده است: بیماری خودایمنی نادری که به ما گفته شد معمولاً زنان زیر ۴۰ سال و مردان بالای ۶۰ سال از آن رنج می‌برند که هیچ یک از این دو ناظر به وی نبود و با در نظر گرفتن کلیۀ جوانب، [بیماری او] نسبتاً جزئی است و می‌توانیم انتظار داشته باشیم که طی پنج تا ده سال آینده خود‌به‌خود بهبود یابد. باوجوداین، در وهلۀ نخست، پیش‌بینی بیماری به‌اندازۀ شانس ابتلای او به آن، نادرست از آب درآمد. دو روز پیش‌از روز شکرگزاری (چهارمین پنجشنبه ماه نوامبر) بدنش شروع کرد به تحلیل رفتن. مردی که زمانی من را از آستانۀ در به دوش می‌گرفت دیگر در گردنش قدرت آن را نداشت که سر خود را از روی بالش بلند کند.

▫️متن کامل این نوشتار👇👇👇

http://rafka.ir/مارکوس-اورلیوس-یاری%e2%80%8cام-کرد/
🔳 فضیلت‌مندیِ غلبۀ زنان بر مردان از حیث عواطف و احساسات

مولانا در بخشی از دفتر اول مثنوی در بحثی مناقشه‌انگیز تصریح می‌کند که مطلوبیت زنان در دیدۀ مردان، تعبیه‌ای الهی و حکیمانه است. بنابراین اگرچه در ظاهر این مردان‌اند که بر زنان غلبه دارند و آنان را تحت فرمان و قیومیّت خود می‌آورند اما در باطن، مطلوبیت زنان در دیدۀ مردان نوعی غلبه باطنی است که خداوند آن را نصیب زنان کرده است. براین‌اساس، غلبه عاطفی زنان بر عاقلان و صاحبدلان، نوعی فضیلت و تمکین در برابر امر تکوینی خداوند است، برخلاف جاهلان و نابخردانی که با غلبۀ ظاهری و باطنی بر زنان، به‌نوعی در برابر امر تکوینی خداوند، سرکشی و طغیان می‌کنند. از منظر مولانا، غلبۀ عاطفی و رقّت قلب مردان خردمند در برابر زنان، پرتوی از مهر معشوق ازلی است که غالب و مغلوب در آن مأجور و فضیلت‌مند تلقی می‌شوند؛
«زُیِّنَ لِلِنّاس» حق آراستست
زانچ حق آراست چون دانند جست
چون پی «یَسکُن اِلَیها»ش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
آنک عالم مست گفتش آمدی
«کَلِّمینی یا حُمیرا» می‌زدی
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
چونک دیگی حایل آمد هر دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهراً بر زن چو آب ار غالبی
باطناً مغلوب و زن را طالبی
اینچنین خاصیتی در آدمیست
مهر حیوان را کَمست آن از کَمیست
...
گفت پیغامبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان
باز بر زن جاهلان چیره شوند
زانک ایشان تند و بس خیره روند
کم بودشان رقّت و لطف و وداد
زانک حیوانیست غالب بر نهاد
مهر و رقّت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
پرتو حقست آن معشوق نیست
خالقست آن گوییا مخلوق نیست
Hope
Mark Eliyahu
🎶 امید(Hope)
ساختۀ مارک الیاهو(Mark Eliyahu)
💐 در باب کُنش‌های معنوی

به‌نظرم کُنش‌های معنوی را تنها نباید در بستر شعائر و مناسک دینی و مذهبی و یا فضائل اخلاقیِ مشهور و متداول جست‌وجو کرد، بلکه کُنش‌های به‌ظاهر عادی و روزمره هم با احراز دو شرط می‌تواند معنوی باشد. شرط نخست، هوشیاری و خودآگاهیِ حین انجام عمل است؛ به‌این‌معنا که آدمی بی‌آنکه در حین انجام عمل، آویختۀ گذشته یا فراافکنده به آینده باشد، اکنونِ خویش را دریابد و در لحظه، به آنچه بر او می‌رود یا بر او روا می‌دارند، آگاهی داشته باشد. شرط دوم، سپاس‌گزاری و قدرشناسی از هستی است. ما آن‌دم که هوشیارانه از هستی قدردانی می‌کنیم، به انسانی معنوی بدل می‌شویم. نکته مهم و قابل‌توجه در این میان آن است که دو وصف مذکور، در امور جاری و عادی زندگی هم می‌تواند تحقق یابد؛ یعنی با این وصف، غذا خوردن، راه رفتن، نوشیدن، نفَس کشیدن، خوابیدن و حتی قضای حاجت هم می‌تواند عملی معنوی به‌شمار آید. فقط کافی است ما در عین هوشیاری، در اعماق جان و ضمیر خود، قدردانِ موهبت‌های بی‌بدیل هستی در لحظات آرام و آسوده و بی‌تنِش زندگی باشیم. اگرچه برخی از ما به‌دلیل دردهای جسمی و رنج‌های روانی مزمن، به‌نحو قابل‌توجهی هوشیاری و امکان قدرشناسی و سپاسداری خود را از دست داده‌ایم اما هنوز بسیاری از ما زندگی‌هایمان پُر است از لحظات آرام، آسوده و بی‌تنشی که ملتفت حضورشان نیستیم. فقط کافی است دردی جسمانی یا رنجی روانی بر ما عارض بشود تا حضور از‌دست‌رفتۀ آن لحظات آرام و بی تنشِ پیشین را دریابیم. همین‌جا است که هوشیاری معنا می‌یابد. هوشیاری یعنی پیش‌از آنکه آرامش و آسودگی زندگی از دست برود، حضور و وفورش را دریابیم و بابت آن، قدردان هستی باشیم. من هیچ بعید نمی‌دانم که وصف مؤمنانۀ «الّذینَ هُم علیَ صَلاتِهم دائمون» [= آنان‌که همواره بر صَلاتشان پایداری می‌کنند.] ناظر به همین شیوۀ معنوی زیستن باشد. دائم‌الصلوة‌ها شاید همین کسانی هستند که پیوسته در کُنش‌های روزمرۀ خود، هوشیارانه هستی (و یا تو بگو خداوند) را ارج می‌نهند و قدردان او هستند، والّا چگونه کسی می‌تواند در تمام ساعات شبانه‌روز، به معنای متداول و مشهور، نمازگزار باشد؟!

▪️ م. اعتمادی‌نیا
اول اسفند‌ماه یکهزار و سیصد و نود و نُه
از زهره نه، بل ز مشتری می‌گویم
از شعلۀ حیِ سرمدی می‌گویم
از شاه شهیدِ رخ به‌خون آغشته
از حضرت مرتضی علی می‌گویم

#مجتبی_اعتمادی_نیا
#اشعار
#شاه_شهید
🔰 متن ویراستۀ گفت‌وگوی زندۀ اینستاگرامی با موضوع «مرگ از منظر مولانا»

به اهتمام دپارتمان تحقیقات تجارب نزدیک به مرگ ایران، گفت‌وگوی زنده اینستاگرامی، پنج‌شنبه هشتم خرداد ماه ۱۳۹۹ با موضوع «مرگ از منظر مولانا» برگزار شد. در این گفت‌وگو دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا (محقق و پژوهش‌گر فلسفه و عرفان) به سؤالات دکتر علی قاسمیان (روان‌شناس و محقق تجارب نزدیک به مرگ) در باب مرگ از منظر مولانا پاسخ داد. متن ویراسته این گفت‌وگو در ادامه قابل ملاحظه است.

متن کامل این نوشتار👇👇👇
https://dndsi.ir/death-and-rumi/
Audio
🍀 زندگی

▫️شعر و دکلمه: هوشنگ ابتهاج(سایه)
▫️تار: محمدرضا لطفی
▫️تنبک: محمد قوی‌حلم

چه فکر می‌کنی؟
که بادبان شکسته، زورق به گِل نشسته‌ای است زندگی؟
در این خرابِ ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بُن‌رسیده، راه بسته‌ای ا‌ست زندگی؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه‌خوشه ریخت
و آفتاب
در کبود دره‌‌های آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی؟
چه ابرتیره‌ای گرفته سینۀ تو را
که با هزار سال بارش شبانه‌روز هم
دل تو وا نمی‌شود
...
کدام پُل، شکسته بر فراز روخانۀ زمان
که ما به هم نمی‌رسیم؟


#مجتبی_اعتمادی_نیا
#اشعار
#پل
📚 چاپ دوم کتاب «مرگ آشنایی؛ پژوهشی در باب چیستی و ابعاد مختلف تجربه‌های نزدیک به مرگ» از سوی شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.

https://elmifarhangi.com/book/580146/مرگ-آشنایی-پژوهشی-در-باب-چیستی-و-ابعاد-چ2-شمیز-رقعی-610000-ریال
Audio
📢 ... #پوشه_شنیداری سی‌وسومین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی شمس تبریزی با عنوان «شمس و لائودزه»

سخنران: دکتر مجتبی‌اعتمادی‌نیا

چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۹
این نشست بدون حضور مخاطب و در صفحه اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به آدرس bookcityculturalcenter@ بصورت زنده پخش شد.
لازم بذکر است کلیه نشست‌ها و درس‌گفتارهای مرکز فرهنگی شهرکتاب بدون حضور مخاطب و بصورت مجازی برگزار می‌شود.

@Bookcitycc
فراموشی پرسش از وجود در فلسفه‌ی سینوی

رسالت موجودپژوهانه فلسفه اولی که باید آن را میراث متافیزیک ارسطویی به‌شمار آورد، همچنان در منظومه فکری ابن‌سینا به مثابه کانونی‌ترین بخش فلسفه محل توجه و اهتمام واقع شده است. در منظومه فکری ابن‌سینا با «وجود» معامله‌ای اُبژه‌وار صورت می‌پذیرد؛ به‌نحوی که حتی در تحلیل ذهنی، متأخر از چیستی یک موجود انگاشته می‌شود و در زمره مقوّمات هوّیت آن به‌شمار نمی‌آید. این شیوه مواجهه با مسأله وجود، علاوه‌ بر‌ آن‌که پرسش از معنا و حقیقت وجود را مغفول‌ٌعنه می‌نهد، وجود را به مثابه نامستوری و افق گشایش به فراموشی می‌سپرد و صرفاً با به دست دادن فهمی اُبژه‌وار از آن، دستگاه مفهومی و معرفت‌شناسی ویژه «موجودات» را در تحلیل آن به کار می‌گیرد. البته در این میان، نباید از بسط، توسعه و حک و اصطلاحات قابل تأمل ابن‌سینا در متافیزیک ارسطویی به‌ویژه در بخش‌های مرتبط با وجود‌شناسی غفلت ورزید، اما این حک و اصلاحات به‌ویژه در بحث تمایز وجود و ماهیت و مباحث مرتبط با آن اگر چه التفات به موضوع وجود را با قوّت و اهتمام بیشتری دنبال می‌کند اما بداهت، کلیت و تعریف‌ناپذیری مفهوم وجود همچنان پرسش از حقیقت وجود را در فلسفه ابن‌سینا به حاشیه رانده و مد‌نظر‌آوردن وجود به‌مثابه افق گشایش را از کانون توجهات بنیادین فیلسوف خارج کرده است. از‌این‌رو، بحث از وجود در فلسفه ابن‌سینا به بحث از مفهوم موجودیت و اقسام و مراتب آن فرو‌کاسته می‌شود.
شانزدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بوعلی سینا در روز چهارشنبه ۲۶ خرداد ساعت ۱۱ صبح با عنوان «فراموشی پرسش از وجود در فلسفه‌ی سینوی» به سخنرانی دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا اختصاص دارد که به صورت مجازی پخش خواهد شد. علاقه‌مندان می‌توانند این درس‌گفتار را از اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به نشانی ketabofarhang، تلگرام این مرکز به نشانی bookcitycc و صفحه‌ی این مرکز در سایت آپارات پیگیری کنند

@Bookcitycc
Audio
📢 ...#پوشه_شنیداری شانزدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بوعلی سینا با عنوان «فراموشی پرسش از وجود در فلسفه‌ی سینوی»

سخنران: دکتر مجتبی اعتمادی‌نیا
چهارشنبه ۲۶ خرداد۱۴۰۰

این نشست بدون حضور مخاطب و در صفحه اینستاگرام مرکز فرهنگی شهرکتاب به آدرس ketabofarhang@ بصورت زنده پخش شد. لازم بذکر است کلیه نشست‌ها و درس‌گفتارهای مرکز فرهنگی شهرکتاب بدون حضور مخاطب و بصورت مجازی برگزار می‌شود.

@Bookcitycc
🌼 همۀ دوستی‌های این جهان راجع به خودخواهی است!

... خیلی اظهاراتِ متعارفۀ قولی و فعلی به نام مَحبت خوانده می‌شود با آنکه طرفین هر دو آگاهند که یک جو مَحبت در دل نیست و اگر هم به‌ندرت باشد، برای غرضِ مطلوب از آن کار و از آن شخص است که چیزی از او می‌خواهد نه خود او را، زیرا مَحبت از صفات «حقیقت وجود» است که خود را دوست دارد و در سایۀ دوستی خود، مراتب خود را دوست دارد و هرجاکه وجود، اَتمّ و اَقوی است، مَحبت هم اَتمّ و اَقوی است.
پس مَحبت از عالی به دانی است و نسبتِ دانی به عالی نسبت احتیاج است نه مَحبت و وقتی که مَحبتِ دانی به عالی تحقق نیابد، پس میان دو دانی که در این جهانند و درعرض یکدیگرند و از ذات یکدیگر بی‌خبرند، البته تحقق نپذیرد، باید مُحب باخبر از محبوب باشد و این نمی‌شود مگر در عالم نور و این جهان، عالم ظلمت است و در ظلمت، مَحبتِ غیرخود مُحال است، اما محبتِ خود، ذاتی است، فرق نمی‌کند نور یا ظلمت.
پس بشر تا از سنخیت این جهان طبیعت بیرون نرود و از سنخ ملکوت نشود، مُحال است بشری را به‌حقیقت دوست دارد بی‌غرض، یا محبوب کسی واقع شود بی‌غرض، زیرا مَحبتِ صادقه از هر طرف باشد، آخر به وصل طرفین می‌انجامد و این جهان عالم فَرق است نه وصل؛ نه این جهان با وصف جهانی به وصلِ عالم ملکوت خواهد رسید و نه اهل این جهان اتصال به‌هم خواهند یافت، هر یک از اهل جهان چنان به خودخواهی فرورفته است که مجال تصور غیر خود ندارد تا او را دوست دارد، هر ذاتی در این جهان محجوب به خود است از غیر خود و این حالِ اهل دوزخ است که روح اُنس در آنها مرده و همه مردگانند.
حضرت مسیح (ع) مردم را مرده می‌خواند، وقتی که پدر یک حواری مرده بود، رخصت خواست که به دفن پدر برود، فرمود: واگذار مردگان را که همدیگر را دفن کنند تو ملازم پدر آسمانی باش. پس هرکه در این جهان کسی را دوست دارد، برای خود دوست داشته نه برای او، پس همۀ دوستی‌های این جهان راجع به خودخواهی است...

▪️«عرفان‌نامه» اثر کیوان قزوینی، صص ۲۷۸-۲۷۹(نشر آفرینش).
🍂 در ستایش بی‌خبری

نوعِ ما آدم‌ها ازآن‌رو که واجد حد‌نصابی از غفلت و بی‌خبری و ناهوشیاری هستیم می‌توانیم بسیاری از کارها را انجام دهیم. لازمه طراوت و نشاط و جدیت در برخی زمینه‌ها و تو بگو زندگی متعارف، حدنصابی از ناآگاهی و جهالت و فراموشی است. اگر این جهالت، بی‌خبری و غفلت نبود، بسیاری از پیشرفت‌ها و توسعه‌ها و بسط و گسترش‌های ما در ابعاد و زمینه‌های گونه‌گون با رکود مواجه می‌شد. به‌نظرم این غفلت و نسیان، دو مصداق برجسته در زندگی بسیاری از ما دارد؛ یکی ناباوری و یا نسیان روان‌شناختی مرگِ خودمان است و دیگری ناباوری نسبت به ماهیت ناپایدار و لغزندۀ جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. گرچه اوّلی خود مصداقی از دومی است اما به دلیل اهمیتش می‌توان آن را جداگانه مدنظر آورد. توضیح آنکه نوع ما آدم‌ها یا از حیث روان‌شناختی مرگ خودمان را باور نداریم و یا اگر باور داریم، پیوسته درگذر ایام این باور را به فراموشی می‌سپاریم. من فکر می‌کنم اگر ما آدم‌ها مرگ خودمان و قریب‌الوقوع بودن آن را از حیث روان‌شناختی (و نه ذهنی) باور داشتیم، بسیاری از اشتغالات متداولمان را کنار می‌گذاشتیم و از زندگی متعارف دست می‌شستیم. بسیاری و بلکه همۀ دلمشغولی‌ها و دلخوشی‌های کسانی که به چنین چیزی باور ندارند‌، نزد کسی که به قریب‌الوقوع بودن مرگ خودش باور روان‌شناختی دارد، گزاف و بی‌معنا است. ما به مدد ناباوری و یا فراموشی قریب‌الوقوع بودن مرگ خودمان است که می‌توانیم کار کنیم، تحصیل کنیم، بجنگیم، به تفریح برویم، با دوستانمان وقت بگذرانیم و دلمشغول زندگی متعارف باشیم. اگر آن باور روان‌شناختی به‌نحو پایدار وجود داشت، یا از این امور به کلی اجتناب می‌کردیم و یا هرگز با دلی خوش به آنها نمی‌پرداختیم.
باور به ماهیت ناپایدار و لغزندۀ جوهرها، رویدادها، نسبت‌ها و حالات این جهان نیز از این سنخ است. ما اگر ناپایداری همۀ آنچه به ثَبات و ماندگاری‌اش دلخوشیم را همین اکنون ملاحظه می‌کردیم، بخش عمده نشاط و طراوت و دلخوشی‌مان را در زندگیِ هرروزه از دست می‌دادیم. ما از حیث روان‌شناختی (و نه ذهنی) با بسیاری از اشیاء، پدیده‌ها، رویدادها و موقعیت‌ها چنان مواجهه می‌یابیم که گویی همیشگی و جاودانه‌اند. اینگونه است که می‌توانیم از زندگی در چنین جهان لغزنده و ناپایداری لَذت ببریم و برای ادامۀ حیات، گاهی به هر قیمت تلاش کنیم. من فکر می‌کنم دست‌کم اگر این دو غفلت و فراموشی نبود، کار جهان ما به کلی از رونق می‌افتاد. رونق کار جهان را مرهون این بی‌خبری و غفلت عمومی و فراگیر هستیم. شاید کسی مثل لائودزه که به تعبیر خودش از مادر متعال قُوت خورده، از این غفلت و بی‌خبری فارغ بود که می‌گفت:
آیا من نیز باید از آن‌چه دیگران از آن واهمه دارند، واهمه داشته باشم؟ چه مُهمَل!
دیگر مردمان خشنودند، از ضیافت قربانیِ گاو نر لذت می‌برند.
در بهار برخی به بوستان می‌روند و به ایوان برمی‌آیند.
اما من تنهای وانهاده‌‌ام، نمی‌دانم کجایم.
چونان طفلی نوزاد که تبسّم می‌آموزد،
تنها و بی‌جایم.

دیگران چیزهایی دارند بیش ‌از آن‌چه بدان محتاج‌اند، اما من تنها هیچ در کف دارم.
آه، بله من یک ابله‌ام.
من پریشانم.
دیگران زلال و پرفروغ‌اند و من کم‌فروغ و ناتوان.
دیگران، چُست و زیرک‌اند،
اما من، تنها کُند و سفیه.
آه، من سرگردانم چونان امواج دریا،
بی‌مقصد، چونان بادِ بی‌قرار.

هرکس جز من دست به کاری دارد،
اما من، تنها ملول و بی‌هدف.
من دیگرگونم.
من از مادرِ متعال قُوت خورده‌ام.

▪️ م. اعتمادی‌نیا
بیست‌و‌یکم شهریور‌ماه یکهزار و چهارصد
👍1
📚 کتاب «شوخی و عبور از شرایط دشوار اجتماعی» به کوشش مجتبی اعتمادی‌نیا ازسوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات منتشر شد. این کتاب با اشاره به کاستی‌های موجود در آثار مرتبط با شوخی در زبان فارسی، تلاش می‌کند به‌نحوی درجهت رفع این کاستی حرکت کند.

https://www.ricac.ac.ir/fa/news/3924/کتاب-«شوخی-و-عبور-از-شرایط-دشوار-اجتماعی»به-پیشخوان-آمد
Begin the morning by saying to thyself, I shall meet with the busy-body, the ungrateful, arrogant, deceitful, envious, unsocial. All these things happen to them by reason of their ignorance of what is good and evil.
(Marcus Aurelius, Meditations, II,1.)


هر صبح را با گفتن اینها به خود آغاز کن: من [امروز] با بوالفضولان، حق‌ناشناسان، خودبینان، فریبکاران، حسودان و بدمعاشران روبرو خواهم شد. همه این [رذیلت]ها از آن رو بر ایشان مستولی است که فرق میان خیر و شر را نمی‌دانند [و لاجرم معذورند].

🔺(مارکوس اورلیوس، تأملات، کتاب دوم، بند اول/ ترجمه از آنِ صاحب این قلم است.)

#زیستن_رواقیانه
🍂 در ستایش «روح اسپینوزا»

یکی از کتاب‌هایی که در ماه‌های اخیر خواندم و توجهم را بسیار به خود جلب کرد، کتاب «روح اسپینوزا(شفای جان)» اثر نیل گراسمن بود که با ترجمه بسیار پالوده و پاکیزه مصطفی ملکیان منتشر شده است. من که خود پیشتر تا حدی با آراء وجودشناسانه و معرفت‌شناسانه اسپینوزا، این فیلسوف عقلگرای سده هفدهم آشنا شده بودم و مطالبی درباره آن‌ها نوشته بودم، این‌بار می‌دیدم که آن باورهای وجودشناسانه و معرفت‌شناسانه چگونه دستورالعملی جامع برای زندگی مطلوب فراهم می‌آورد و به تدوین یک نظام روان‌درمان‌گری معنوی می‌انجامد.
نویسنده پس از توضیح بنیان‌های فلسفه اسپینوزا در ربط و نسبت میان خدا و جهان، به بحث از ماهیت انسان از منظر او می‌پردازد تا از این طریق، نظریه ویژه اسپینوزا درباره احساسات انسان را شرح و بسط دهد و براساس آن، گونه‌ای از روان‌درمان‌گری را پیش نهد که در برابر بیماری‌های ذهنی و روانی، نقش پیش‌گیرانه و درمانی داشته باشد. چنانکه پیداست، ایده اصلی کتاب مبنی بر استخراج یک دستورالعمل جامع روان‌درمانی از یک منظومه فلسفی راسیونالیستی، ایده بسیار جذاب و شگفتی است. در کنار این ایده اصلی، کتاب پُر است از ایده‌های درخشان، سازوار و البته خلاف‌آمدِ عادتِ دیگر مانند اینکه انسان فاقد اراده آزاد به‌معنای متعارف است اما زندگی او معنی‌دار تواند بود. کتاب، تمرین‌های عملی هم دارد که نوبر است! خلاصه کردن این ایده‌ها و تمرین‌ها در چند سطر ناممکن است و ارتباط دقیق و ریاضی‌‌واری که میان آن‌ها وجود دارد را خدشه‌دار می‌کند، اما اینقدر هست که به گمانم این کتاب فارغ از رسم‌الخط نامتعارف و آزاردهنده‌اش، یکی از دقیق‌ترین و بهترین آثار به زبان فارسی است که در آن از یک زیست معنوی و عقلانی دفاع شده است، بی‌آنکه از هیچ اسطوره و افسونِ رماننده‌ای مدد گرفته ‌شده باشد.
یکی دیگر از وجوه جالب کتاب برای من، آشنایی نویسنده با مطالعات مربوط به تجربه‌های نزدیک به مرگ و ارجاع چندباره به برخی یافته‌های پژوهشیِ این حوزه بود. پس از مطالعه بخشی از کتاب، به‌ناگاه به یاد آوردم که خود پیشتر در کتاب «مرگ‌آشنایی» چندین بار به یکی از مقالات گراسمن ارجاع داده بودم و البته نام او را فراموش کرده بودم یا شاید تصور کردم که صرفاً یک تشابه اسمی است. اگر از من بپرسید، خواهم گفت که «روح اسپینوزا» از آن دست کتاب‌هایی است که دوستداران خِرَد و فرزانگی قطعاً باید آن را پیش ‌از مرگ بخوانند.

◾️ م. اعتمادی‌نیا
سیزده بهمن یکهزار و چهارصد هجری شمسی
2025/07/14 12:59:03
Back to Top
HTML Embed Code: