tgoop.com/malekisoheil/7532
Last Update:
کتابها را از شب پیش دسته دسته کرده ام و روی هم قرار داده ام . تقریبا همه ی آنها را میشناسم و حتی میدانم خیلی از آنها را از کجا خریده ام . مثل عکسهای تو ، که حتی میدانم در کدام عکس تو را بیشتر دوست داشته ام .
باباگوریو ، برادران کارامازوف ، یوز پلنگانی که با من دویده اند و لغتنامه ی دهخدا و خیلی هایشان را دسته دسته کرده ام . مادر بزرگ راست میگفت ، همه ما یک روز می آییم و همه ی ما یک روز باید برویم و این قصه ی دنیا و آدمی و چشم دنیا بین ماست. پشت یک قفسه ، یک عکس کوچک سه در چهار از خودم را پیدا میکنم. برای سالهای دور است ، یادم می افتد این عکس را برای کارنامه ی لیسانس گرفته بودم . اینجا هنوز تو را نمی شناختم . این عکس خودم را بسیار دوست دارم .
کشوی دستنوشته هایم را باز میکنم و آن را لا به لای دستنوشته هایم ، همانجا که روبانی قرمز از تو به یادگار دارم و کنار همان گل نرگس خشک شده که همان روز بود که با هم رفته بودیم تا پرواز آخرین دسته ی درناهای مهاجر بالای دریا را ببینیم و تو به من داده بودی ، قرار میدهم. نمی دانم چرا خیالم راحت می شود . گویی تو این روزها بیشتر مراقب من هستی . نمی دانم چرا فکر میکنم این روزها ، بیشتر از همه ی روز ها تو به من نزدیک تری . نمی دانم چرا هر روز که میگذرد من تو را بیشتر دوست دارم . سر شوق می آیم . در آن دفتر خجسته و در جایی که عکس و روبان قرمز و آن گل نرگس خشک شده است برای برادرم یادداشتی می نویسم و از او و به او از عکس کوچکم سخن میگویم . او تنها کسی است که نشانی این دفتر ناخوانده را می داند و نام با شکوه تو و تمام روزمرگی های من با تو این دنیا را روزی خواهد دانست و می داند که چه زمان باید سراغ این دفتر و دستنوشته هایم بیاید.
دلم چای می خواهد ، بلند می شوم و دو استکان چای می ریزم . کارگر کتاب فروشی ، آرام و با احتیاط کتابها را پایین میبرد . او میگوید من برخی از این کتابها را خوانده ام و کتابهای تاریخی را بیشتر دوست دارم. من از لا به لای کتابها مانند کودکی سلیطه ، تاریخ بیهقی را بر میدارم . پشیمان می شوم. دوست دارم تاریخ بیهقی برای خودم بماند . دلم می خواهد باز قصه ی حسنک وزیر را برای بار چندم بخوانم و بلند بلند گریه کنم . من تاریخ را بسیار دوست دارم .
مثل تاریخ دیدن تو با همان چشمهای قاجاری و تاریخ از چشم تو افتادن ، مثل همان چای که در کنار پنجره سرد شد و از دهن افتاد😞
👤سهیل-ملکی
@Malekisoheil
BY سُهِیل مَلِکی🖊
![](https://photo2.tgoop.com/u/cdn4.cdn-telegram.org/file/f_x4shCj7GM0JR5otkqREFVDG10U3h0GBnGJ4sTjtZagBjAibsWszT27P9L0-cr9ZsfgFgyZFXx0H4lZuOMmi9guV02x4T0u7DGvyiC6e6ihTphqEdvlr0q_xtUqTSirUB5HGveuKokcBXPdOqHRkx4_NCPKKk2ZRU-DYh0pwNvV5mRrP5EEHPBTu0zGCIzs-qr-vmarPJOfWPUbYwsU1X4kkAdnqq3GLX9AldrjRkICwMGjk7mE3vDDUlPS3td24n1Hn7YktENeGns67CLHflF_SF-yQAoemWUHtkv6fa_UDx1_m3gEKp7eChlAToEimPKtUg3T_F4WZ94iUEzkdA.jpg)
Share with your friend now:
tgoop.com/malekisoheil/7532