MALEKISOHEIL Telegram 7743
تلویزیون به لحظه شماری می افتد
سه ... دو ... یک ... آغاز سال 1404 و توپ عید و بغض من با هم منفجر می شود .

مرد مجری می گوید ، عید همگی مبارک است و مبارک باشد . من به روزهایی که رفته اند و روزهایی که نمی دانم چقدر مانده فکر میکنم. به اسفندی فکر میکنم که در لحظه فراموش و به تاریخ پیوست . من به تو فکر میکنم . ماهی سرخ تنگ ، در آب می لولد و به عکس تو نگاه میکند .
من اشکهایم را پاک میکنم . مادر بزرگ گفته بود باید در عید شاد بود ، خدا آدمهای شاد و آدمهایی را که باعث شادی دیگران می شود را بسیار دوست دارد .

پنجره را باز میکنم. بهار تنه ای می زند و داخل خانه می آید و روی مبل لم می دهد. مرغ یاکریم در تراس دارد کمی غرغر میکند. گویی بهار او را ندیده است . من گلهایی را که دیروز برای تو خریده بودم می آورم و کنار عکس تو و وسط سفره ی هفت سین میگذارم. کنار سفره می نشینم . دست میبرم و تفالی به حافظ می زنم .این بیت می آید ...

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای بادِ شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را


حافظ را کناری میگذارم و لابه لای قرآن سبز رنگ کوچک پای سفره ی هفت سین ، چند اسکناس نو میگذارم . در صفحه ی اول قرآن همان اسکناس بیست تومانی مادربزرگ را همیشه دارم ، من هر سال آن اسکناس را سر سفره و در قرآن میگذارم و دلخوش به همین مقادیر کوچکم.

بهار کماکان روی مبل لم داده است . به او لبخندی میزنم . صدای خنده ی دخترک کوچک همسایه را می شنوم . او هر سال و زمان تحویل سال بیرون از خانه می آید و در می زند و اولین کسی است که به داخل خانه ی خودشان می رود . نقاب شادی ام را روی صورتم میزنم و در را باز میکنم . سلامی میکند و جوابی می دهم . سریع قرآن را باز میکنم و میگویم دشت امسالت را بردار . چشمانش برقی می زند . هر سال عیدی اش محفوظ است . درب خانه شان را می زند و من در را میبندم. مادرش در را باز میکند و خوشحال است که اولین مهمان بهار او دخترکش است . دخترک میگوید مامان ! مامان ! آقای ملکی عیدی امسال مرا داد.

من برمیگردم و فکر میکنم کاش یکبار تو پشت در بیایی ، در بزنی ، من در را باز کنم و در دلم عید شود.حتی فکر کردن به این رویا هم مرا از خود به در میکند .

نقاب شادی ام را برمیدارم و به طرف آشپزخانه می روم تا استکانی چای بریزم و با بهار و خیال تو چای بنوشیم و به زمانی فکر کنم که تو را روزی و جایی خواهم دید و این تمام ماجرای من از زندگی خواهد بود

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil



tgoop.com/malekisoheil/7743
Create:
Last Update:

تلویزیون به لحظه شماری می افتد
سه ... دو ... یک ... آغاز سال 1404 و توپ عید و بغض من با هم منفجر می شود .

مرد مجری می گوید ، عید همگی مبارک است و مبارک باشد . من به روزهایی که رفته اند و روزهایی که نمی دانم چقدر مانده فکر میکنم. به اسفندی فکر میکنم که در لحظه فراموش و به تاریخ پیوست . من به تو فکر میکنم . ماهی سرخ تنگ ، در آب می لولد و به عکس تو نگاه میکند .
من اشکهایم را پاک میکنم . مادر بزرگ گفته بود باید در عید شاد بود ، خدا آدمهای شاد و آدمهایی را که باعث شادی دیگران می شود را بسیار دوست دارد .

پنجره را باز میکنم. بهار تنه ای می زند و داخل خانه می آید و روی مبل لم می دهد. مرغ یاکریم در تراس دارد کمی غرغر میکند. گویی بهار او را ندیده است . من گلهایی را که دیروز برای تو خریده بودم می آورم و کنار عکس تو و وسط سفره ی هفت سین میگذارم. کنار سفره می نشینم . دست میبرم و تفالی به حافظ می زنم .این بیت می آید ...

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای بادِ شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را


حافظ را کناری میگذارم و لابه لای قرآن سبز رنگ کوچک پای سفره ی هفت سین ، چند اسکناس نو میگذارم . در صفحه ی اول قرآن همان اسکناس بیست تومانی مادربزرگ را همیشه دارم ، من هر سال آن اسکناس را سر سفره و در قرآن میگذارم و دلخوش به همین مقادیر کوچکم.

بهار کماکان روی مبل لم داده است . به او لبخندی میزنم . صدای خنده ی دخترک کوچک همسایه را می شنوم . او هر سال و زمان تحویل سال بیرون از خانه می آید و در می زند و اولین کسی است که به داخل خانه ی خودشان می رود . نقاب شادی ام را روی صورتم میزنم و در را باز میکنم . سلامی میکند و جوابی می دهم . سریع قرآن را باز میکنم و میگویم دشت امسالت را بردار . چشمانش برقی می زند . هر سال عیدی اش محفوظ است . درب خانه شان را می زند و من در را میبندم. مادرش در را باز میکند و خوشحال است که اولین مهمان بهار او دخترکش است . دخترک میگوید مامان ! مامان ! آقای ملکی عیدی امسال مرا داد.

من برمیگردم و فکر میکنم کاش یکبار تو پشت در بیایی ، در بزنی ، من در را باز کنم و در دلم عید شود.حتی فکر کردن به این رویا هم مرا از خود به در میکند .

نقاب شادی ام را برمیدارم و به طرف آشپزخانه می روم تا استکانی چای بریزم و با بهار و خیال تو چای بنوشیم و به زمانی فکر کنم که تو را روزی و جایی خواهم دید و این تمام ماجرای من از زندگی خواهد بود

👤سهیل-ملکی

@Malekisoheil

BY سُهِیل مَلِکی🖊




Share with your friend now:
tgoop.com/malekisoheil/7743

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Read now 1What is Telegram Channels? Ng was convicted in April for conspiracy to incite a riot, public nuisance, arson, criminal damage, manufacturing of explosives, administering poison and wounding with intent to do grievous bodily harm between October 2019 and June 2020. Select: Settings – Manage Channel – Administrators – Add administrator. From your list of subscribers, select the correct user. A new window will appear on the screen. Check the rights you’re willing to give to your administrator. When choosing the right name for your Telegram channel, use the language of your target audience. The name must sum up the essence of your channel in 1-3 words. If you’re planning to expand your Telegram audience, it makes sense to incorporate keywords into your name.
from us


Telegram سُهِیل مَلِکی🖊
FROM American