tgoop.com/marajanan47/208
Last Update:
📚داستان شب
عاقبت زدن حرف حق
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند:
آنها عبارت بودند از؛
یک روحانی، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان.
درهنگام اعدام، روحانی پیش قدم شد سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد حرف آخرت چیست؟ گفت:خدا خدا خدا
او مرا نجات خواهد داد...!!
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد. مردم تعجب کردند،
و فریاد زدند: آزادش کنید! خدا حرفش را زده و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید،
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟ گفت: من مثل روحانی خدا را نمی شناسم ولی درباره عدالت بیشتر میدانم
عدالت عدالت عدالت
گیوتین پایین رفت، اما نزدیک گردنش ایستاد
مردم متعجب گفتند: آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده...!!
وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید.
سؤال شد،آخرین حرفت را بزن،گفت: من نه روحانی ام که خدا را بشناسم؛ و نه وکیلم که عدالت را بدانم...!!
اما من می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود.
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و آنرا از تن جدا کرد...
چه فرجام تلخی دارند،
آنان که واقعیت را میگویند
وبه «گره ها» اشاره مى كنند...
✨✨✨
@Marajanan47💫
BY مرآجانان
Share with your friend now:
tgoop.com/marajanan47/208