Telegram Web
#امام_حسن

اگر ربنا ربنا کرده ام..
سحرها خدا را صدا کرده ام..
خودم را بر این سفره جا کرده ام..
دراین پانزده شب دعا کرده ام..

خدایا به چشمان مست حسن...
بده دست من‌ را بدست حسن

من امشب برآنم که مثل قدیم
دلم را ببندم به راه نسیم
دراین ماه با یاعلی، یا عظیم
بیوفتم بدست و به پای کریم

کریم کریمان عالم حسن!
دمت گرم! دردت به جانم حسن!

تو سبحان ربّی الاعلای من
تو والتین و یاسین‌ و طاهای من
تو دیروز‌ و امروز و فردای من
تو یاربّ و یاربّ شبهای من

به کوری آن دو زن فتنه گر
بگو یا حسن یا حسن تا سحر

درآن شب که عالم قمردار شد
درخت نبوت ثمردار شد
علی نذر کرد و پسردار شد
زمین پیش پایش خبردار شد

چه بهتر ازینکه به هر انجمن..
به زهرا بگویند ام الحسن!

حسن‌ اسم اعظم حسن کل دین
حسن حق مطلق حسن بی قرین
حسن کیست ایاکِ هر نستعین
حسن کیست گردن زن ناکثین

به حلم حسن دشمن اقرار کرد
معاویه را صلح او خوار کرد

منی که شدم مبتلای حسین
زمین خورده ام پیش پای حسین
شدم وقف دولت سرای حسین
چه بهتر که محض رضای حسین...

بپا خیزم و باز طوفان‌ کنم
دوباره‌ حسن‌ جان حسن جان کنم

حسین است مست وقار حسن
حسین است هرجا کنار حسن
حسین است است دنبال کار‌ حسن
حسین است در اختیار حسن

حسینی ‌که سرها کف پای اوست
امیری حسن روی لبهای اوست!

برو طوس صحن رضا را ببین
نجف باش و ایوان طلا را ببین
شلوغی کرببلا را ببین
خودت غربت مجتبی را ببین...

دم‌ گنبد شاه عبدلعظیم...
بگو یا حسن ای غریب کریم

بزودی همه چشمه ها جاری است...
بقیع حسن پر ز معماری است
و هر‌نوکری گرم یک کاری است
تمام ضریحش طلاکاری است

براین غصه با عشق حاکم شویم
همه وارد صحن قاسم شویم..

به این فکر کردی چرا شد سپید؟!..
مویی که بر آن شانه زهرا کشید
غمی که حسن دید را کس ندید
حسن درهمان کوچه هاشد شهید

اگر صبر او حرف هر منبریست!
بدانید مردم! حسن مادریست..

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

خوبست این شبها که مهمان خدائیم
پیوسته مشغول مناجات و دعائیم
مهمانسرا باز است و رزق ما فراوان
باحق غریبه نیستیم و آشنائیم
وقت مناجات سحر با ذکر حیدر
بین نجف در زیرِ ایوانِ طلائیم
گاهی نجف گاهی مدینه یا که گاهی
در کاظمین و مشهدیم و سامرائیم
این بهترین فیض است یاد یار هستیم
در موقع افطار یاد کربلائیم

امشب ولی معطوف جنّات النّعیمیم
دعوت شده بر سُفرهء شاه کریمیم

اذن از خدای عالی اعلی گرفتیم
بین گدایان حسن ما جا گرفتیم
کارِ حسن امداد بر ابن سبیل است
بودیم در ره مانده امّا پا گرفتیم
قبل از شب قدر و جلوتر از بقیه
از دست پُر خیر حسن امضا گرفتیم
این خانواده اشک ما را پُر بها کرد
قطره فرستادیم و یک دریا گرفتیم
بابا شده حیدر سرِ مولا شلوغ است
عیدیِ خود را از کفِ زهرا گرفتیم

بر جان ما زهرا شمیم یاسمن زد
بر قلب ما مُهر گدایی حسن زد

مثل حسن ما دلبر و یاری نداریم
با حاتم طائی دگر کاری نداریم
او در نکوبیده گدا را شاه سازد
با بودنش دیگر گرفتاری نداریم
بَرده رسیده ، قیمت یوسف گرفتیم
جُز این کَرَم سیرت خریداری نداریم
ایکاش درد ما شفا هرگز نگیرد
جُز عشق سوزانش که بیماری نداریم
در نیمه ء این ماه جُز ذکر حسن جان
شیرینی و خُرمای افطاری نداریم

ما روزهء خودرا بنامش باز کردیم
مابندگی را با حسن آغاز کردیم

نام حسن نامی بلند آوازه باشد
کهنه نمیگردد همیشه تازه باشد
او دشمنش را هم در آغوشش بگیرد
از بسکه لطف و مهر بی اندازه دارد
وقتی به حیدر میشود با او رسیدن
یعنی حسن هم تا خدا دروازه باشد
هرکس فقط صلح حسن را دیده حتما
در خواب غفلت یا که در خمیازه باشد
جنگ جمل را خوب در خاطر بیاور
نابودیِ این لشگر و شیرازه باشد

آگاه باشید اوست تیغ آبدیده
بابای قاسم شیر اَزرَق کُش رسیده

او طالع سبزی است بر دامان مادر
او سرّ لبخند است بر لبهای حیدر
او لؤلؤِ قرآن و مرجان هم حسینش
قرآن ندارد غیر او تفسیر دیگر
کعبه به دور او بگردد بُرد کرده
هر کس جُز این اندیشه دارد هست کافر
سایه ندارد قبرش امّا میرسد که
سایه بیاندازد به کُلّ اهل محشر
راه و مسیر کربلا را او نشان داد
صبرش کُند با روز عاشورا برابر

اینست تحلیل درست اصل مکتب
صبر حسن یک جلوه اش رفته به زینب

در کودکی محنت کشیدن وای سخت است
از غصّه و ماتم خمیدن وای سخت است
از بی کسی باشی غریبه بین شَهرَت
از عالم و آدم بریدن وای سخت است
بر منبر بابای خود در بین مسجد
از بی حیا تُهمت شنیدن وای سخت است
فرزند ارشد باشی و در بین کوچه
پیش تو بر چادُر دویدن وای سخت است
با مادری که صورتش خورده به دیوار
از کوچه تا خانه رسیدن وای سخت است

راز دلش را گفت:خیلی غُصّه خوردم
دیر آمدی ای زهر من در کوچه مردم

مجتبی صمدی شهاب

@marsiyeeh
👍1

#امام_حسن

انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم
آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم
آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم
پروانه‌ی‌مان کرد که سربار نباشیم
ما پشتِ درِ خانه‌ی یک مردِ کریمیم
ای شُکر گدائیم که بیکار نباشیم
بی ما به غذا لب نزند آب ننوشد
وقتی سرِ آن سفره‌ی افطار نباشیم
او آمده تا سر بکشم جامِ علی را
او آمده تا نعره کشم نامِ علی را

حیرت زده‌ام از دمِ دیوانه‌ی حیدر
هِی در زده‌ام بر درِ میخانه‌ی حیدر
در بحث مقامات ، مقامش چه رفیع است
خاکستر جامانده‌ی پروانه‌ی حیدر
تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول
روزی که خدا ریخت به پیمانه‌ی حیدر
وقتی که حسن آمده در خانه‌ی زهرا
انگار علی آمده در خانه‌ی حیدر
زهرا به دلِ کعبه نرفت اینکه بدانند
هرگز نرسد کعبه به کاشانه‌ی حیدر
سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست
از تیغ دودَم تیغه‌ی اول حسن اوست

برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است
برخیر که خورشید در این خانه دمیده است
یکبار نبی گفت و دگر بار علی گفت
یک صبح اذان از دو موذن که شنیده است
کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره
می‌دید که در پایِ حسن سینه دریده است
تو آمده‌ای تا که ببینیم پس از این
هر کوچه‌ی این شهر به بن بست رسیده است
"مارا چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب
گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است"
ما از تو نوشتیم بخوانند علی کیست
تو آمده‌ای تا که بدانند علی کیست

بگذار که دلها پِیِ احوالِ تو اُفتند
بگذار که سرها همه پامال تو اُفتند
بردار نقاب از رُخَت ای سبز قبایم
تا کعبه پرستان همه دنبالِ تو اُفتند
هربار که در زلفِ تو پیچید نسیمی
یک شهر به دنبالِ پرِ شالِ تو اُفتند
حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی
از جذبه‌ی یک جلوه‌ی تمثال تو اُفتند
جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است
تا اینکه فقط زیرِ پر و بالِ تو اُفتند
سوگند که با خود حَسنینی و حسینی
تو قبله‌ی بین‌الحرمینی و حسینی

گفتم که بخوانیم احدایثِ شما هست
این بند نوشتم سخنت پیشه‌ی ما هست
گفتید که دروازه‌ی ایمان پدرِ توست
یعنی که علی هست اگر قبله‌نما هست*
گفتید که جهل است نداری و فقیری
گفتید که با عقل ادب هست غنا هست**
اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق
عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست**
از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی
گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست***
روح‌القدس امشب به لبم قالَ حسن گفت
از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت

سوگند محال است که غم داشته باشی
تا سر به درِ اهل کَرم داشته باشی
از حسرتِ ما بود که گفتیم یکی نه
باید که شما چند حرم داشته باشی
در کشورم اولادِ شما غرقِ ضریحند
باید که به گِردِ خود عجم داشته باشی
خط می‌خورد امشب همه‌ی بارِ گناهم
وقتی که به دستت تو قلم داشته باشی
من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت
باید که حرم در جگرم داشته باشی
از غربتِ تو پُر شده‌ام تا بگذاریم
چون چار امامید چهل گوشه بسازیم

من که بلدم کارگری می‌کنم آقا
تا صحن شما باربری می‌کنم آقا
وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است
با پلکِ خودم رفتگری می‌کنم آقا
خادم شوم و با پَرِ جبریل به دستم
زوارِ تو از غصه بَری می‌کنم آقا
پایینِ ضریحت بنشینیم و بسوزیم
یاد از پدرِ بی پسری می‌کنم آقا
در کربلا نَه شبِ جمعه به کنارت
با یادِ علی نوحه گری می‌کنم آقا
باید که جگر جمع کنم یا پسرم را
باید که پسر جمع کنم یا جگرم را

*إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.»
على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است. ریاص الابرار ج ۱ص۱۱۵

لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»
هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست. بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ،

لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.»
كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دین ندارد، حیا ندارد. بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ،

***هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ. فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.
هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد. تكبّر كه به سبب آن دین از بین مى رود.

حسن لطفی

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

چه خوش بر لب که بسم الله الرحمن الرحیم افتد
و یا بر لب نوای یا علی و یا عظیم افتد
چه خوش بر شوره زار دل گذاری از نسیم افتد
چه خوش باشد که سائل کار و بارش با کریم افتد

چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد
چه خوش نوکر که ارباب دو دنیایش حسن باشد

مدینه امشب از یمن حسن باغ جنان گشته
دوباره عالم پیر از گل رویش جوان گشته
دوباره نور پیغمبر به دنیاها عیان گشته
همان که نور حق در قاب چشمانش نهان گشته

بگو تبریک بر ثارالله و بر حضرت زینب
که زهرا مادر و شاه نجف بابا شده امشب

دلا بنگر که در ماه مبارک ماه تابیده
چه زیبا روی دست فاطمه با ناز خوابیده
علی چون روی ماه مجتبای خویش بوسیده
گشوده چشم ، طفل و بر امام خویش خندیده

جهان چون شام تاریکی و مهتابش حسن باشد
حسین ارباب عالم لیک اربابش حسن باشد

بیا افطار خود واکن بگو جانم حسن جانم
کرامت را تو معنا کن بگو جانم حسن جانم
کویر دل چو دریا کن بگو جانم حسن جانم
و جا در قلب زهرا کن بگو جانم حسن جانم

حسن سبط نبی آری حسن نور جلی باشد
حسن شیر جمل بود و سپهدار علی باشد

علی چون خاتم احمد حسن نقش نگین باشد
حسن بنگر علمدار امیرالمومنین باشد
حسن آقا ، حسن مولا ، معزالمومنین باشد
حسن مولا و استاد یل ام البنین باشد

اگر مولا کند جلوه میان نه فلک یک دم
تمام حُسن یوسف میرود از خاطر عالم

به دل مهر حسن دارم حسن را دوست می دارم
همیشه هر کجا یارم حسن را دوست می دارم
به عشق او گرفتارم حسن را دوست می دارم
شده مولا کس و کارم حسن را دوست می دارم

امام آخرین ما به آقاییش می نازد
می آید ، از برای او حریمی ناب می سازد

ناصر شهریاری

@marsiyeeh
#امام_حسن

کبوترانه رسیدم به آسمان شما
سلام می دهم از دل به آستان شما
چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما
میان سفره ی ما هست آب و نان شما
به زیر لب همگی ذکر ربّنا داریم
چه التماس دعاها که از شما داریم

رسیده ای که همیشه پناه من باشی
کریم باشی و امّید مرد و زن باشی
نسیم روح خدا در کویر تن باشی
رسیده ای که امام همه " حسن" باشی
تو آمدی که خیالم همیشه آرام است
کسی که بی تو بماند همیشه ناکام است

سپرده ام دل خود را به دست دلدارم
من از ولایتتان دست بر نمی دارم
منی که روزه گرفتم به نیّت یارم
حسن حسن شده ذکر زمان افطارم
طواف می کنمت در مدار ماه خدا
کریم آل عبا سفره دار ماه خدا

تویی که صاحب این سفره های خیراتی
برای اهل سحر اسوه ی مناجاتی
طلوع نور خدا جلوه ی عباداتی
عزیز حیدر و زهرا بزرگ ساداتی
همیشه می رسد از چشم هایتان برکات
نثار مقدمتان هدیه می کنم صلوات

برای مساله ی عشق راه حل هستی
مشوّق همه در بهترین عمل هستی
تویی که شیر نبردیّ و بی بدل هستی
جوان شیر خدا فاتح جمل هستی
میان خانه ی گل ها تبسّم یاسی
مرید حضرت حیدر مراد عباسی

دعای این دل بی تاب من شده دائم
خدا کند که شبی با عنایت قائم (عج)
به رسم عرض ارادت شبی شوم خادم
کنار صحن ؛ ورودی حضرت قاسم
به هر مژه بکشم خاک آستانت را
ببینم آمد و شدهای زائرانت را

تو صاحب کرمی اوج رحمتی مولا
تو صاحب علمی مرد غیرتی مولا
اگرچه بی حرمی اهل غربتی مولا
همیشه محترمی با صلابتی مولا
همیشه بانی هر سفره ی کرم هستی
میان سینه ی ما صاحب حرم هستی

در این شبی که نشستیم غرق خوشحالی
در این شبی که گرفتیم دور هم فالی
در این شبی که به ما داده شد پر و بالی
مدافعان حرم جای سبزشان خالی
به گوش می رسد العفوهای هر شبشان
هنوز روضه ی لایوم مانده بر لبشان

شروع روضه ی لایوم روضه ی گودال
هجوم نیزه و شمشیر وپیکری پامال
حرامیان همه رفتند در پی خلخال
چه ها گذشته به اهل حرم... زبانم لال
همینکه مجلس روضه شبی به پا می شد
مدینه با نفست خاک کربلا می شد

اسماعیل شبرنگ

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

تو کریمی وکرامت همه زیبنده ی توست
و ردای کرم و جود برازنده ی توست

نیمه ی ماه خدا ماه رُخت جلوه نمود
ماه در نزد مه روی تو شرمنده ی توست

نور تو مظهر انوار الهی و جهان
روشن از آن رُخ نورانی و تابنده ی توست

بیت زهرا و علی گشته گلستان ولا
نوگلی خانه پُر از عطر فزاینده ی توست

نغمه ی یا حسن از عرش برین می آید
حضرت روح الامین نغمه سراینده ی توست

سرمه ی چشم ملک خاک کف پات حسن
روشنی بخش فلک گوهر رخشنده ی توست

خنده ات دل ببرد،جان بدهد شاه کرم
فاطمه محو تماشای تو و خنده ی توست

تو خودت کوثری و ساقی کوثر پدرت
جام مستان ولایت، پُر و آکنده ی توست

ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح
تو که هستی که مسیحا ز دمَت زنده ی توست

جدّت احمد،پدرت حیدر و مامت زهراست
بی سبب نیست که سلطان و گدا بنده ی توست

تو خدای کرم استی،به خدا دشمن تو
ز کرامات تو پیداست که شرمنده ی توست

فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا
نَمی از بحر کریمانه و بخشنده ی توست

و گدائیِ سر کوی حسن ما را بس
فخرِ ما سائلی دولت پاینده ی توست

جواد کریم زاده

@marsiyeeh
#امام_حسن

بی واسطه باز است به روی همه؛ درها
باید بروم! هست در این خانه خبرها

مولود نجیبی که از اعجاز نگاهش
آورده دل سنگ چه یاقوت و گوهرها

گفتند به هم آسیه و حضرت مریم
ایکاش که قسمت شود اینگونه پسرها

دستان تو در دست پدر لحظهٔ افطار
مادر به تماشای تو بیدار سحرها

نذر تو خدا سفرهٔ ماه رمضان را
انداخته؛ مهمان شده خورشید و قمرها

در مدح تو گفتند: کریم إبن کریمی
در وصف تو؛ فرماندهٔ شمشیر و سپرها

صُلحت چه قیامی شده ای مُصلح اول
تا حق نشود یک شبه منجر به ضررها

باید که پیمبر پسری داشته باشد
تا کور شود چشم همه تنگ نظرها!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh
1
#امام_حسن

آمدی و نور در عرش معلّی پهن شد
جذر و مد؛ بیتاب بر امواجِ دریا پهن شد

بر تنِ گهواره ات غیر از دو بالِ جبرئیل
چادرِ گلدار؛ با دستانِ زهرا(س) پهن شد

لذّت ذکر خدا را داشت و شب تا سحر
پیش تو سجّادۂ زیبایِ بابا پهن شد

حضرت موسی عصایش را گرفت از دست تو
روبرویِ تو بساطِ ذکر عیسی پهن شد

مجتبی(ع) بودی و دورت گشت! پس رفعت گرفت
تابش ِ خورشید از بالایِ بالا پهن شد

نیمۂ ماهِ مبارک؛ شد دو چندان نورِ ماه
رفت زیرِ خیمۂ لطف و کرم!... تا پهن شد

تا خدا «مشکل گشایی» را به نامت زد، سریع...
کنج قران آیۂ «إنّا فتحنا» پهن شد

شد اجابت یک به یک، بی منّت و بی واسطه
تا پرِ قنداقه ات بر حاجتِ ما پهن شد

دعوتیم افطار! چون در خانۂ مولاعلی(ع)
سفرۂ اطعام ِ سائل ها، گداها پهن شد!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh
#امام_حسن

امشب از محبوب میخوانند اهل آسمان
تا سحر مجذوب میمانند اهل آسمان
یک خبر از غیب میدانند اهل آسمان
روی لب این ذکر میرانند اهل آسمان
این خبر از لطف داور بر پیمبر آمده
سبط احمد، شبل حیدر، نسل کوثر آمده


بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو میکشد
خویش را خوشحال میکائیل هر سو میکشد
تا دمد در صور اسرافیل ابرو میکشد
بر در فردوس عزرائیل هی بو میکشد
دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز
خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز


مژده ای عشاق آقای کریمان آمده
معدن جود و سخا دریای احسان آمده
در جهان آفرینش پای سلطان آمده
پادشاه پادشاه پادشاهان آمده
هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست
سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست


نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه
کس در این خانه نمیگردد معطل هیچگاه
کار مضطر را نمیسازد محول هیچگاه
پاسخ سائل نمیگوید به مُجمَل هیچگاه
بر در این خانه صد حاتم گدایی میکند
نوکر کوی حسن آری خدایی میکند


دور افتاده، مقرب میشود پیش حسن
لاابالی هم مهذب میشود پیش حسن
بی ادب اینجا مؤدب میشود پیش حسن
مثل من، نوکر ملقب میشود پیش حسن
در جواب مرد اعرابی سلامش میدهد
پیش چشم دوستان، شأن و مقامش میدهد


در صف پیکار، او مانند حیدر میشود
خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر میشود
چون بسر سربند میبندد، پیمبر میشود
در صف صفین، خود الله اکبر میشود
سر نمی ماند رها از تیغ رستاخیزی اش
یل یلان، یکدم دو نیمه میشوند از تیزی اش


کیست آقایم حسن، وجه خدای عالمین
کیست آقایم حسن، بهر نبی نور دو عین
کیست آقایم حسن، والا شفیع نشأتین
کیست آقایم حسن، او هست آقای حسین
هر که میگردد حسینی از حسن دارد نشان
داده این قلب حسینی را حسن آتشفشان


رازدار کوچه هست و رازدار گوشوار
شاهدِ آن روی سیلی خوردۀ ٱم الوقار
محرمِ اسرار مادر در هجومِ نابکار
صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار
او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر
پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در


غصه های مادرش زهرای اطهر خورده است
غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خورده است
در میان لشگر خود زخم خنجر خورده است
تیر بر تابوت و نعش او مکرر خورده است
با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود
عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود

محمود ژولیده

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

خاکِ این خانه زَرَش بیشتر است
لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است
کارِ ما دستِ کریمی باشد
که شلوغیِ سَرَش بیشتر است
خانه اش بینِ تمامِ این قوم
در کرامت خَبَرَش بیشتر است
پسرِ ارشدِ خانه پیداست
از بقیه جگرش بیشتر است
دین به شمشیر فقط زنده نشد
صُلح گاهی اَثَرَش بیشتر است
بارِ خرمایِ شما سنگین است
مثلِ طوبیٰ ثَمَرَش بیشتر است
چهار فصل است پذیراییِ تان
باغِ نو برگ و بَرَش بیشتر است
رُطَبِ سفره یِ مولا آمد
پسرِ ارشدِ زهرا آمد

از لبش شورِ ازل ریخته است
نورِ حق ، عَزّوَجَل ریخته است
رویِ چشمش دو قصیده دارد
و سرِ شانه غزل ریخته است
زیرِ پایش که پُر از محراب است
چقدر تاج محل ریخته است
کَرَم و جود و سخا و رافت
دورِ او چند بغل ریخته است
ضربه هایش به زمین ، لشکر را
بینِ میدانِ جمل ریخته است
بیوه یِ ناقه سواران فهمید
به سرش خشمِ اجل ریخته است
قاسمش هم به پدر رفته ببین
روی ِلبهاش عسل ریخته است
تا که بازی بکند در پیشش
تیر و ناهید و زُحل ریخته است
باز آوایِ علی می آید
پسرش جای علی می اید

دستِ ما باده یِ ناب اُفتاده
کارِ ما دستِ شَراب اُفتاده
تا که بویی زِ تو آورد نَسیم
رونق از کارِ گُلاب اُفتاده
بَسکه شیرین شُده بوسیدنِ تو
دَهَنِ فاطمه آب اُفتاده
کوچه بُن بست شده راه برو
دلِ این شهر به تاب اُفتاده
مَرد و نامرد جدا شُد از هم
چون زری که به تُراب اُفتاده
سالها هست که از رویِ نفاق
بعدِ صلحِ تو نقاب اُفتاده
حق و باطل پس از این پیدایَند
پَرده از مکرِ سراب اُفتاده
دست عُمریست به دامان داریم
چه غَمی تا که حسن جان داریم

وای اگر دستِ تو شمشیر کِشَد
آسمان پیشِ تو تکبیر کِشَد
از رجزهایِ تو از نعره یِ تو
همه یِ جُمجُمه ها تیر کِشَد
مرگ را در نظرِ صد لشکر
ملک الموت به تصویر کِشَد
تا تو اُسطوره یِ رَزمی،تاریخ
خط بُطلان به اَساطیر کِشَد
شیوه ات روبَهیان را بیرون
از دلِ بیشه و تزویر کِشَد
از شکوهِ تو مُرَدَد ماندیم
حق بده حرف به تکفیر کِشَد
قاسمت دید و به خود اَزرق گفت
مجتبیٰ آمده شمشیر کِشَد
پسرِ رفته به بابا این است
دومین حیدرِ زهرا این است

گرچه از دستِ تو کَم هم خوب است
خواستن قدرِ دو عالم خوب است
بوسه بر رویِ ضریحت حتیٰ
شده در خواب و خیالم خوب است
تا برای تو بِگریَم دل سیر
از همه سال محرم خوب است
نامِ ما را تو به زهرا دادی
نظرت هست که دَرهم خوب است
زائرانِ تو زیادند ، تو را
حرمی قَدِ دو عالم خوب است
چشمهای تو چه دیدند،بگو
گیسویت از چه سفیدند،بگو

حسن لطفی

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن
کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن
حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد
صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن
حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود
مادری شد همۀ عمر و سرانجامِ حسن
چند روزیست که زهرا به تبسم گوید
مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن
حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد
ای خوش آن صید که افتاد ته دامِ حسن
حمزه کُش هم که شود وحشی،اگر احمد خواست
آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن
گفت راوی:نمک سفرۀ ایجاد علی
نمکین تر ز حسن نیست به اولاد علی

خالقِ روی حسن وجه خودش را رو کرد
فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد
اَحسنِ خلقت خود را که حسن نام نهاد
نظر انداخت بر این حُسن و دو صد هو هو کرد
قبلۀ روی حسن را که تکامل بخشید
مثل محراب بر او نقش ، دوتا ابرو کرد
اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد
یوسف مصر تمنای وصال از او کرد
پرده از دسته گل سبز محمد برداشت
خَلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد
شرحِ کوثر شد و خورشید جهان گستر شد
عطری از مُشک دمید و به سرش گیسو کرد
مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن
هر طرف مینگری کعبۀ هر کوی حسن

حرف بسم اللَه و رحمن و رحیم افتاده
فال نیک همه در دست کریم افتاده
سائلی بد دهن آمد که کند سبّ کریم
ناگهان دید درِ خانه مقیم افتاده
یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست
هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده
فخر مفروش سلیمان ،که ره سرور ما
به فقیر و به اسیر و به یتیم افتاده
از بهشتِ سر کوی حسن بن علی است
به خراباتِ دلِ خسته ، نسیم افتاده
بانی کل حرمهای جهان است حسن
بغض دجال به تخریب حریم افتاده
هرکه آمادۀ نوسازیِ صحن حسن است
راه فتح حرم مکه ، مدینه یمن است

این چه حالی است که از روز ولادت دارد
دیده وا کرد ولی شوق عبادت دارد
صوت قرآنِ حزینش دلِ عالم ببرد
بیشتر از همه بر قدر ، ارادت دارد
لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند
هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد
بدتر از جُعده و اُم حَکَمِ ملعونه
به حسن یک زن مکاره حسادت دارد
شتر سرخ ز یک ضربۀ تیغش پی شد
روز صفین نشان داد رشادت دارد
به رخش از دل یک کوچه ز یک لحظۀ تلخ
غربتی هست که تا روز شهادت دارد
جگر پاره چه اسرار که یک یک میگفت
با حسین از غم لا یوم کیومک میگفت

آید آنروز که آییم به ایوان طلات
با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات
چارده صحن بسازیم برای حرمت
چارده باب شود باز به دالان طلات
اسم هر باب بنام یکی از معصومین
زینت سر درِ هر باب به عنوان طلات
وسط صحن که افتد حرم پیغمبر
دور تا دور بسازیم شبستان طلات
صوت منصور شود نذر کمیل سحرت
چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات
سی شب ماه مبارک حَرَمت می چسبد
هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات
تازه آنجاست که ما روضۀ مادر داریم
پشت هر در سخن از غنچۀ پر پر داریم

محمود ژولیده

@marsiyeeh
#امام_حسن

باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
آسمان بار دگر نیّر بدر آورده
لیله ی قدر علی سوره ی قدر آورده

ای که از جانب معشوق نظر می طلبی
تو که از عشق علی، شاه نجف، جان به لبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
با «حسن» گفتنم از نار نجاتم دادند

با حسن، ماه خدا عطر کرامات گرفت
رمضانم به خودش رنگ مناجات گرفت
مادرش هم لقب مادر سادات گرفت
پسر فاطمه و باب نجات است حسن
هم دعا هست حسن، هم صلوات است حسن

اولین ماحصل وصل دو دریا حسن است
نوه ی ارشد پیغمبر طاها حسن است
پسر شیر خدا، زاده ی زهرا حسن
نسب اندر نسبش وصل به نور ثقلین
عشق زهرا و علی، زینب کبری و حسین

این حسن کیست که کرسی فلک منبر اوست
روزی خلق خداوند به زیر پر اوست
دست رزاق، همان دست کرم پرور اوست
او برای کرم عبدالَله و قاسم دارد
ابر جود است و سرِ شیعه ی خود می بارد

او که از لقمه ی خود بر فقرا بخشیده
بارها ثروت خود را به گدا بخشیده
ناسزا گفت به او خصم خدا، بخشیده
پس خدایش چقدر جرم و خطا می بخشد
شیعیان را - به حسن – روز جزا می بخشد

ما گداییم، دخیلان درِ خانه ی شاه
صاحب خانه – حسن- یوسف و ما چشم براه
کوچه بند آمده از حُسن جمالش والله
کور بادا ز رخش چشم همه شیطان ها
لَعَنَ اللهُ علی آل أبی سفیان ها

اسم مولام همانند عسل شیرین است
ذکر او حیّ علی خیرالعمل، شیرین است
یاد جنگ آوری اش روز جمل، شیرین است
در جمل تا پسر شیر خدا «یاهو» زد
فتنه تسلیم شد و روبروی اش زانو زد

کوثر جان من اینست "حسن هرچه که گفت"
حرف قرآن من اینست"حسن هرچه که گفت"
دین و ایمان من اینست"حسن هرچه که گفت"
بنویسید حسن مکتب و آیین من است
حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است

او نیازی نه به یار و نه به لشگر دارد
تا که سردار چو عباس دلاور دارد
یک حسین بن علی، ماه برادر دارد
غربت او، به خدا اندکیِ یاور نیست
نه؛ غریبی حسن از طرف همسر نیست

غربت اینست: که با ضرب لگد در افتاد
کوچه ای ... نقشه ی صیاد... کبوتر افتاد
مادری بود حسن، دید که مادر افتاد
آه ... ای مرد ستگر برو از کوچه ی ما
مادرم را نزن آخر... برو از کوچه ی ما

امیر عظیمی

@marsiyeeh
#امام_حسن

دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه
دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه
ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان
می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه
من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی
دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه
گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان
برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه
سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست
مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه
برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل
ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه!
هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب
افطار بفرمایید از سفره ی جانانه
فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید
کردند همه طاعت فرمان ملوکانه
چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود
بسم الله هنگام افطار «حسن جان» بود

ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی
نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی
هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر
پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی
افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت
رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی
ای روزی هر روزم وابسته به دستانت
ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی
اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا
اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی
ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان!
ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی
کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو
سالار کریمانی تو حاتم طاهایی
ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو
فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی
رویای شب و روزم خورشید دل افروزم
عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم

ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها
وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها
هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا
می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را
خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز
ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها
ای میمنۀ هستی در میسره ی چشمت
وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها
در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده
ای کشته ی بالفطره از حُسن تو انسان ها
هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند
پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها
لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر
مُردند به عشق تو این پاره گریبان ها
در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم»
رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها
فریاد زنم محشر از عمق دل مستم
از طایفه ی عشقم ... مجنون حسن هستم

امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید
با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید
عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا
هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید
با رحمت و احسانِ چشمانِ پر از خیرت
این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید
امشب همه ذرات هستی حسنی هستند
خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید
کی غلغله می افتد؟ در جان همه عالم...
وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید
ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند
سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید
ای محور بخشایش در ماه عنایت ها
ماه رمضان رب الارباب حسن گوید
ای احسن اسماءِ حُسنای خداوندی
درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی

مجتبی روشن روان

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم
شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت
تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی
از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو میکشم ایام تو را- باید از اخلاق
یک تکه تاریخ معطر شده باشد 

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی ست
با حلمت اگرکوه برابر شده باشد 

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم
جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد
 
از عمر تو یک روز جمل آیه فتح ست
با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد 

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی ست
شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گرچه سکوتت
غوغای تو روزیست که محشر شده باشد 

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند
شک ها همه تبدیل به باور شده باشد 

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت
داغ گل سرخیست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع ست عجب نیست
فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد 

آن چشم که گریان نشود روز قیامت
چشمیست که از غصه تو تر شده باشد 

باور نتوان کرد که خاکیست مزارت
جز آنکه ضریح تو کبوتر شده باشد 

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل
هرچند که اندازه خیبر شده باشد

هادی جانفدا

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم
آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم
آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم
پروانه‌ی‌مان کرد که سربار نباشیم
ما پشتِ درِ خانه‌ی یک مردِ کریمیم
ای شُکر گدائیم که بیکار نباشیم
بی ما به غذا لب نزند آب ننوشد
وقتی سرِ آن سفره‌ی افطار نباشیم

او آمده تا سر بکشم جامِ علی را
او آمده تا نعره کشم نامِ علی را

حیرت زده‌ام از دمِ دیوانه‌ی حیدر
هِی در زده‌ام بر درِ میخانه‌ی حیدر
در بحث  مقاماتِ مقامش چه رفیع است
خاکستر جامانده‌ی پروانه‌ی حیدر
تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول
روزی که خدا ریخت  به پیمانه‌ی حیدر
انگار خدا آمده در خانه‌ی زهرا
یعنی که علی آمده در خانه‌ی حیدر
زهرا به دلِ کعبه نرفت اینکه  بدانند
هرگز نرسد کعبه به کاشانه‌ی حیدر

سوگند به زهرا پسرصف شکن اوست
از تیغ دودم  تیغه‌ی اول حسن اوست



برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است
برخیر که خورشید در این خانه دمیده است
یکبار نبی گفت و دگر بار علی گفت
یک صبح اذان از دو موذن که شنیده است
کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره
می‌دید که در پایِ حسن سینه دریده است
تو آمده‌ای تا که ببینیم پس از این
هر کوچه‌ی این شهر به بن بست رسیده است
"مارا چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب
گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است"

ما از تو نوشتیم بخوانند علی کیست
تو آمده‌ای تا که بدانند علی کیست

بگذار که دلها پِیِ اهوالِ تو اُفتند
بگذار که سرها همه پامال تو اُفتند
بردار نقاب از رُخَت ای سبز قبایم
تا کعبه پرستان همه دنبالِ تو اُفتند
هربار که در زلفِ تو پیچید نسیمی
یک شهر به دنبال پرِ شالِ تو اُفتند
حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی
از جذبه‌ی یک جلوه‌ی تمثال تو اُفتند
جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است
تا اینکه فقط زیرِ پر و بالِ تو اُفتند

سوگند که با خود حَسنینی و حسینی
تو قبله‌ی بین‌الحرمینی و حسینی

گفتم که بخوانیم احدایثِ شما هست
این بند نوشتم سخنت پیشه‌ی ما هست
گفتید که دروازه‌ی ایمان پدرِ توست
یعنی که علی هست اگر قبله‌نما هست*
گفتید که جهل است نداری و فقیری
گفتید که با عقل ادب هست غنا هست**
اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق
عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست**
از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی
گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست***

روح‌القدس امشب به لبم قالَ حسن گفت
از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت

سوگند محال است که غم داشته باشی
تا سر به درِ اهل کَرم داشته باشی
از حسرتِ ما بود که گفتیم یکی نه
باید که شما چند حرم داشته باشی
در کشورم اولادِ شما غرقِ ضریحند
باید که به گِردِ خود عجم داشته باشی
خط می‌خورد امشب همه‌ی بارِ گناهم
وقتی که به دستت تو قلم داشته باشی
من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت
باید که حرم در جگرم داشته باشی

از غربتِ تو پُر شده‌ام تا بگذاریم
چون چار امامید چهل گوشه بسازیم

من که بلدم کارگری می‌کنم آقا
تا صحن شما باربری می‌کنم آقا
وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است
با پلکِ خودم رفتگری می‌کنم آقا
خادم شوم و با پَرِ جبریل به دستم
زوارِ تو از غصه بَری می‌کنم آقا
پایینِ ضریحت بنشینیم و بسوزیم
یاد از پدرِ بی پسری می‌کنم آقا
در کربلا نَه شبِ جمعه به کنارت
با یادِ علی نوحه گری می‌کنم آقا

باید که جگر جمع کنم یا پسرم را
باید که پسر جمع کنم یا جگرم را

حسن لطفی

"صائب
این بند مربوط به احادیث زیر است
قال ابامحمد حسن ابن علی علیه السلام:

*إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.»
على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است.
ریاص الابرار ج ۱ص۱۱۵

لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.»
هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ،

لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.»
كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دین ندارد، حیا ندارد.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75 ، ص 111 ،

هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ.
 فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّينِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِيسُ
 وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ
وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.
هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد.
تكبّر كه به سبب آن دین از بین مى رود.

@marsiyeeh
2
#امام_حسن

دلم درگیر ذکری شد سرورآور
شراب‌بی‌غش‌شیرین‌شورآور
همان‌خورشید‌ظلمت‌سوز نورآور

گل‌دشت‌و‌دمن‌عشق‌است
کریم‌ذوالمنن‌عشق‌است
علی‌و‌فاطمه شادند
مولانا‌حسن‌عشق‌است


عسل‌تر از عسل ذکر حسن‌جان است
قبولی‌عمل ذکر حسن‌جان است
دَم جنگ جمل ذکر حسن‌جان است

حسن هوهوی مستانه
حسن ساقی میخانه
حسن شمع‌و‌پیمبرها
به دورش همچو پروانه


علی خورشید‌حق‌است‌و‌قمرپرور
صدف‌زهرا، علی دُر‌و‌گهرپرور
امیر بی‌نظیر شیر‌نرپرور

حسن‌حیدر، حسن‌زهرا
حسن‌پیغمبر طاها
همه از خاک پایین‌تر
حسن‌بالا، حسن والا


شجاعت با حسن اینبار معنا داشت
حسن؛ بازوی مرحب‌کش چو‌مولا داشت
فقط او از خدای خویش پروا داشت

حسن‌مکنت، حسن دولت
حسن‌عزت، حسن‌شوکت
حسن در فتنه‌ها بوده
علی‌هیبت، قَدَر‌قدرت


حسن حق کریمی را ادا کرده‌ست ای‌مردم
برای دشمنش هم سفره وا کرده‌ست ای‌مردم
سه دفعه، نصف‌مالش را عطا کرده‌ست ای‌مردم

بهشت‌است‌او، نعیم‌است‌او
عطوف‌است‌و‌رحیم است‌او
امام سفره‌دار حق
کریم‌است‌او، کریم‌است‌او


حسن سجاده‌اش عرش خدا باشد
ز هرچه جز خداوندش جدا باشد
برای شیعه صبرش مقتدا باشد

حسن‌روح‌است‌و‌پرواز‌است
حسن‌مفتاح‌هر راز‌است
حسن‌صلحش به واللهِ
امام کربلاساز است


چه شد در وعده‌ی زر معرفت گم شد
حسادت با خیانت در تفاهم شد
حسن درگیر بدعهدی مردم شد

نه‌یار‌و‌یاوری‌مانده
نه یک‌غمپروری مانده
نه در خانه برای او
وفای همسری مانده


که می‌داند چه اندازه حسن خون‌جگر خورده
دلش را ضربه‌ی دستی درون‌کوچه‌ آزرده
همان دستی که هوش از مادر مظلومه‌اش برده

خودم دیدم‌که در لرزید
لگد خورد و پدر لرزید
صدا زد فضه را مادر
دل‌من بیشتر لرزید

امیر عظیمی

@marsiyeeh
#امام_حسن

دست های کریم تو فهماند
که سخاوت به مال و ثروت نیست
در تواریخ مثل تو هرگز
هیچ کس صاحب کرامت نیست

از پس پرده دست های شما
علت قلب های شاد شده
حاتم طایی از کرامت تو
صاحب شهرت زیاد شده

دست اعجاز پیش تو عجز است
چه کسی از تو سر در آورده ؟؟
جبرئیل از سلام سمت بقیع
در هوای تو، پَر در آورده

«حُسن» را نام تو «حَسن» کرده
بر گناهان ثواب را بچشان
بر شب خشک این کویر بیا
بارش آفتاب را بچشان

دست هایت،به خوب و بد بخشید
لطف دست تو مثل خورشید است
در روایات خوانده ام ، آقا
هستی اش را سه بار بخشید است

بر فقیران شهر، سفره ی تان
درد را التیام می داده
از تواضع امام عرض و سما
به جزامی سلام می داده

رُکنی از رُکن های آل کسأ
با وجود تو استوار شده
مادرت فاطمه چه خوشحال است
پسرش مرد کارزار شده

صلح تو از نبودن یار است
جرأتت را جمل همه دیدند
دست بردی به قبضه ی شمشیر
علم را با عمل همه دیدند

ای که دادی جواب ،بی پرسش
تشنه گان را به آب هم برسان
ما دعاییم ای عزیز خدا
بر دعا استجاب هم برسان

علی اصغر یزدی

@marsiyeeh
👍1
#امام_حسن

مادر شده ای اهل جهان مادر دنیا
از شوق ببین سبز شده ساغر دنیا
این شاه کرم کیست که از عرش گذشت و
آمد به زمین تا که شود سرور دنیا
گفتند به ماه رمضان ، ماه مبارک
بگذاشت قدم تا که حسن بر سر دنیا
ای اهل جهان دوره یوسف به سر آمد
ماه علی و فاطمه شد دلبر دنیا
هم شادتر از شاد شده ، هم متحیر
انگار ظهورش نشده باور دنیا
تبریک به عشاق که بدجور فرو رفت
در لاک حسادت زن فتنه گر دنیا

یک بار ِ دگر رفت ز رو دشمن ابتر
امشب که خدا داد ولیعهد به حیدر

من از کرم حضرت زهرا حسنی ام
هر روز کنم شکر خدا را حسنی ام
انگار که پاداش حسینی شدن این است
مانند علی اکبر و سقا حسنی ام
او با کرمش داد به من جان دوباره
تا هست نفس مردم دنیا حسنی ام
دیدم همه ی ناشدنی ها شدنی شد
غم نیست میان دل من تا حسنی ام
اصلا به دلم نیست غم و غصه فردا
حتما شده خوشبختی ام امضا حسنی ام
یک عمر گناهم حسنه گشت همین که
گفتم به مناجات : خدایا  حسنی ام !

آقا نبری آبرویم را به قیامت
گفتم به همه مردم دنیا حسنی ام

یک عمر عطا و کرمت داد نجاتم
ای شاه قدم رنجه نما وقت حیاتم


از هرچه که آید به خیالم سری آقا
از هر چه که آرم به زبان بهتری آقا
هر کس به تو دل داد در این دوره زمانه
هرگز نشود بسته به رویش دری آقا
سادات همه مادری هستند ولیکن
اندازه تو نیست کسی مادری آقا
بر دوش حسینت بدرخشد عَلَم تو
داری چه علمدار و عجب لشکری آقا
در پاسخ دشنام فقط لطف نمودی
والله ِ که آئینه پیغمبری آقا
کوچک تر از آنم که تو را مدح نمایم
تو معجزه ای ، بی بدلی ، محشری آقا

باید که تو را مدح کند حضرت حیدر
خوب است دهد قیمت زر را خود زرگر

لرزید ز پا تا به سر ِ لشکر کفار
هر وقت بنا شد که بگردی تو علمدار
در جنگ جمل بود که ماندند خلایق
هستی تو حسن یا که علی حیدر کرار
همراه ابالفضل و حسینت که بیایی
کار سپه کفر شود زار تر از زار
از بی کسیت غم نخور ای مرد حماسه
کس نیست حریف تو چه بی یار ، چه با یار
عالم به علی نازد و مولا با ابالفضل
چون یاد گرفته ز حسن شیوه پیکار
افسوس که گفتیم کم از قدرت بازوت
از ما بگذر جان حسین ، حضرت سردار

وقتی چنین گشته پر آوازه سکوتت
دیگر چه کند خشم و جلال و جبروتت

قربان تو و قصه جانسوز غم تو
حتی به غم و غصه رسیده کرم تو
حالا که دل سنگ شده آب ز داغت
من آمده ام تا که شوم محتشم تو
ای حیدر بی چاه ، چه آمد به سرت که
گشته است چهل سال سکوت هم و غم تو
مربوط به آن نعره سیلی است به کوچه
این آه ، به لب داشتن ِ دم به دم تو
گردد ز همه سینه زنان پیر تر از چه
هر کس که شود سینه زن پا علم تو
ما سوختگانیم مُردّد که بمیریم
از غصه بی یاری تو یا حرم تو

هر چند شدی کشته تو در خانه ات آقا
لبریز به کوچه شده پیمانه ات آقا

محمد حسین رحیمیان

@marsiyeeh
#امام_حسن

تا نشستم با ادب هر بار، پای سفره ات
شد کرَم پشتِ کرَم تکرار، پای سفره ات

راه دادی و چه تحویلم گرفتی باز هم
چشم‌ پوشی کردی از بدکار، پای سفره ات

من گدایی نابلد! أنت کریم إبن کریم
روی چشمانم قدم بگذار، پای سفره ات

همنشینِ زائران و دوستدارانت شدم
تازه شد با أغنیا دیدار، پای سفره ات

با جُزامی هم-غذا شد دستهایِ گرم تو
قاسِمت(ع) نان خورد با بیمار، پای سفره ات

شیوهٔ نَقلِ حدیثت در عمل بود و نشست-
جملهٔ «ألجّار ثمّ ٱلدّار»، پای سفره ات

نان-خورِ عهد قدیم ِ خانه ات هستم اگر
پرورش دادم برایت یار، پایِ سفره ات

روزیِ بی منّتِ فرزندهایم دست توست
با همان پیمانهٔ سرشار، پای سفره ات!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh
#امام_حسن

پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت

با نان و خرما مي‌رسي، من هم يتيمم
اما نه خرما، مست دستان کريمم

مي‌زد به پايت بوسه لب‌هاي مدينه
اي خوش به حال نيمه شب‌هاي مدينه

دیدم هوای چشمهایت کوثری بود
بر شانه‌ات شال شکوه حیدری بود

ای آسمانها، محو صحن خاکی تو!
قلب زمین، غرق دل افلاکی تو

عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم:
سرمست آقاي جوانان بهشتم

دیدم که عالم غرق ذکر «یا حسن» شد
باران هم آوا با هوای قلب من شد

شوق دلم را، شور چشمانت، غزل کرد
نامت، مرا سرمست عهدی در ازل کرد

من در زمان آواره‌ی آن لحظه هستم،
آن دم که دستان تو «قاسم» را بغل کرد

روح تو را از نور زهرا آفريدند
از اسم تو اسماء حسنا آفريدند

نامِ حسن، يعني تمام حُسن دنيا
حالا من و دست کريم آل طاها

در دستهايت ياکريمان لانه دارند
وقت قنوتت قدسيان پيمانه دارند

ای آسمانها، محو صحن خاکی تو!
قلب زمین، غرق دل افلاکی تو

عطرت، دل از من برده بود و می‌نوشتم:
سرمست آقاي جوانان بهشتم

قاسم صرافان

@marsiyeeh
2025/07/13 09:28:22
Back to Top
HTML Embed Code: