MUSA_AKRAMI Telegram 1336
«یه زن بود یه زن»
◀️بریده‌ای از رمان منتشرنشده «هفت روز و هنوز عشق و سودا»
◀️موسی اکرمی

◀️به یاد
#فرهاد_مهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ – ۹ شهریور ۱۳۸۱)

گفت‌وگوی کیانا و مادرش در روز یکشنبه 16 خرداد ماه 1350


‌[به سرم می‌زند که ترانۀ فرهاد توی فیلم «رضا موتوری» را با صدای بلند بخوانم آریا. البته مدتی است که به توصیۀ آقای اکرامی من و چند تای دیگر از دختران همکلاسی کلمۀ «مرد» را به «زن» تغییر داده‌ایم: «زن تنها».
یک‌باره با خطور «هر چه بادا باد» از ذهنم صدایم را با قدرت هر چه بیشتر رها می‌‌کنم:
- «با صدای بی‌صدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه زن بود یه زن!
با دست‌های فقیر
با چشم‌های محروم
با پاهای خسته
یه زن بود یه زن!
شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشم‌هاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک.»
بغضم گرفته ولی خودم را کنترل می‌کنم و ادامه می‌دهم:
«سایه‌اش هم نمی‌موند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها
با لب‌های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره، قطره
قطرۀ آب، قطرۀ آب
در شب بی‌تپش!»
آخرین بخش‌های ترانه را می‌خوانم تا به آشپزخانه می‌رسم و رو به مامان مهرابه ادامه می‌دهم:
- «این طرف، اون طرف
می‌افتاد تا بشنفه
صدا، صدا ...
صدای پا، صدای پا.»
این خالۀ احتیاط‌کار تو، مامان مهرابۀ عزیز من، دارد با اخمی دوست‌داشتنی سرش را به نشانۀ تعجب یا انکار تکان می‌دهد آریا. چشمانش را می‌بندد. دست چپش را به پیشانی‌اش می‌گذارد. چیزی نمی‌گوید. همین جور، توی سکوت، نگاهش می‌کنم.
بالاخره چشمانش را باز می‌کند و با حرکت رهای دست در فضا می‌گوید:
- «ماشاءالله! ... قدرت خدا! ... چه صدایی! ... تا حالا این جور صدائی ازت نشنیده بودم. باید بگویم راضیه برایت اسپند دود کند! ولی مواظب باش یک وقت پیش سیاوش نخوانی ها! بخصوص این جور ترانه‌ها را!»
لبخند می‌زنم و به روزنامه‌ها و مجله‌های روی میز مخصوص در گوشۀ آشپزخانه نگاهی می‌اندازم. روزنامۀ اطلاعات شنبه 15 خرداد روی آن‌ها است. کلمۀ «خرابکاران» در صفحۀ اول آن توجهم را جلب می‌کند. آن را برمی‌دارم و قدم‌زنان به تیترهای صفحۀ اول نگاه می‌کنم. وااای! ... باز هم کشف «نکات تازه‌ای از فعالیت‌های خرابکاران ضمن تحقیقات پلیس»! یادم مانده که اطلاعات پنجشنبه آن‌ها را «ضد انقلابی» خوانده بود. ... واقعاً ‌کِی این بحث باصطلاح «خرابکار» و «ضدانقلابی‌» تمام می‌شود؟! امسال بیشتر روزها تیتر اطلاعات و کیهان همین چیزها بوده است. شاه و شهبانو که دارند با دختر کوچولوشان، که لابد می‌دانی اسمش «لیلا» است، حال می‌کنند. الکی نبود که امروز صبح بهرام متلک می‌گفت که کدخدا و زن کدخدا گاردن پارتی داشته‌اند. حتماً اشاره‌اش به همین عکس بوده. ... نمی‌دانم تو هم به این چیزها حساسی یا نه آریا؟ ... البته آن آریائی که من می‌شناسم بعید است که کله‌اش بوی قورمه سبزی ندهد! کاش دقیقاً می‌دانستم.
در حالی که متوجه می‌شوم مامان مهرابۀ نازنینم به من زُل زده است روزنامه را سر جایش می‌گذارم و می‌گویم:
- «چرا مامان عزیزم این جور به دختر سُر و مُر و گنده‌اش زُل زده؟ تعجب کردید که چنان ترانه‌ئی را خواندم؟»
- «خدا را شکر که خوبی عزیزم. گفتم که صدایت خیلی عالی است. ولی به جای این که چنین چیزی را بخوانی یک چیز شاد بخوان، از موسیقی ایرانی.»
می‌نشینم روبه‌روی مامان مهرابه و دستانش را توی دستانم می‌گیرم و می‌گویم:
- «آنچه خواندم همان ترانۀ فیلم «رضا موتوری» بود مامان جان خانم! یادتان رفته؟ شما که ازش خوشتان آمده بود. ... البته من به جای کلمۀ «مرد» کلمۀ «زن» را گذاشته‌ام. همین و همین!»
- «یعنی چه؟ برای چه به جای «مرد» «زن» گذاشته‌ای؟»
- «به توصیۀ آقای اکرامی، که می‌دانید خیلی مخالف این فرهنگ به قول خودش مردسالار است. ما دخترها از پیشنهادش خوشمان آمد. توی درس سینما این ترانه را به بحث گذاشته. می‌گوید هم ترانۀ زیبائی است هم خیلی چیزهای نو و سنت‌شکنانه دارد.»
- «حالا این آقای اکرامی چه کار دارد به این کارها؟ او معلم فوق‌برنامۀ شما است. به نظرم خیلی پایش را از گلیمش درازتر می‌کند. چرا باید این قدر وقت شما را بگیرد و از این چیزها بگوید؟ شماها باید به درس‌های اصلی‌تان بچسبید. این چیزها به چه دردتان می‌خورند؟»
- «درس‌های اصلی مثل ریاضیات و فیزیک و شیمی به جای خودشان، این‌ فوق برنامه‌ها هم به جای خوشان. مدرسۀ ما از نظر توجهش به فوق برنامه توی کشور تک است مامان خانم. خوب است که شما به جای مسئولان مدرسه نیستید! بچه‌ها از این درس‌ها بیشتر حال می‌کنند. بابا سیاوش هم که عضو انجمن اولیاء و مربیان است خیلی با این برنامه‌ها موافق است. خیلی از افکار آقای اکرامی را هم قبول دارد.»
برمی‌خیزم تا برای خودم دمنوش بریزم. این دمنوش‌های راضیه خانم محشرند آریا.]

متن کاملتر در:
http://musaakrami.blogfa.com/post/282

https://hammihanonline.ir/news/culture/yh-zn-bwd-yh-zn

#فرهاد
#موسی_اکرمی



tgoop.com/musa_akrami/1336
Create:
Last Update:

«یه زن بود یه زن»
◀️بریده‌ای از رمان منتشرنشده «هفت روز و هنوز عشق و سودا»
◀️موسی اکرمی

◀️به یاد
#فرهاد_مهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ – ۹ شهریور ۱۳۸۱)

گفت‌وگوی کیانا و مادرش در روز یکشنبه 16 خرداد ماه 1350


‌[به سرم می‌زند که ترانۀ فرهاد توی فیلم «رضا موتوری» را با صدای بلند بخوانم آریا. البته مدتی است که به توصیۀ آقای اکرامی من و چند تای دیگر از دختران همکلاسی کلمۀ «مرد» را به «زن» تغییر داده‌ایم: «زن تنها».
یک‌باره با خطور «هر چه بادا باد» از ذهنم صدایم را با قدرت هر چه بیشتر رها می‌‌کنم:
- «با صدای بی‌صدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه زن بود یه زن!
با دست‌های فقیر
با چشم‌های محروم
با پاهای خسته
یه زن بود یه زن!
شب، با تابوت سیاه
نشست توی چشم‌هاش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک.»
بغضم گرفته ولی خودم را کنترل می‌کنم و ادامه می‌دهم:
«سایه‌اش هم نمی‌موند
هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته
تنهای تنها
با لب‌های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره، قطره
قطرۀ آب، قطرۀ آب
در شب بی‌تپش!»
آخرین بخش‌های ترانه را می‌خوانم تا به آشپزخانه می‌رسم و رو به مامان مهرابه ادامه می‌دهم:
- «این طرف، اون طرف
می‌افتاد تا بشنفه
صدا، صدا ...
صدای پا، صدای پا.»
این خالۀ احتیاط‌کار تو، مامان مهرابۀ عزیز من، دارد با اخمی دوست‌داشتنی سرش را به نشانۀ تعجب یا انکار تکان می‌دهد آریا. چشمانش را می‌بندد. دست چپش را به پیشانی‌اش می‌گذارد. چیزی نمی‌گوید. همین جور، توی سکوت، نگاهش می‌کنم.
بالاخره چشمانش را باز می‌کند و با حرکت رهای دست در فضا می‌گوید:
- «ماشاءالله! ... قدرت خدا! ... چه صدایی! ... تا حالا این جور صدائی ازت نشنیده بودم. باید بگویم راضیه برایت اسپند دود کند! ولی مواظب باش یک وقت پیش سیاوش نخوانی ها! بخصوص این جور ترانه‌ها را!»
لبخند می‌زنم و به روزنامه‌ها و مجله‌های روی میز مخصوص در گوشۀ آشپزخانه نگاهی می‌اندازم. روزنامۀ اطلاعات شنبه 15 خرداد روی آن‌ها است. کلمۀ «خرابکاران» در صفحۀ اول آن توجهم را جلب می‌کند. آن را برمی‌دارم و قدم‌زنان به تیترهای صفحۀ اول نگاه می‌کنم. وااای! ... باز هم کشف «نکات تازه‌ای از فعالیت‌های خرابکاران ضمن تحقیقات پلیس»! یادم مانده که اطلاعات پنجشنبه آن‌ها را «ضد انقلابی» خوانده بود. ... واقعاً ‌کِی این بحث باصطلاح «خرابکار» و «ضدانقلابی‌» تمام می‌شود؟! امسال بیشتر روزها تیتر اطلاعات و کیهان همین چیزها بوده است. شاه و شهبانو که دارند با دختر کوچولوشان، که لابد می‌دانی اسمش «لیلا» است، حال می‌کنند. الکی نبود که امروز صبح بهرام متلک می‌گفت که کدخدا و زن کدخدا گاردن پارتی داشته‌اند. حتماً اشاره‌اش به همین عکس بوده. ... نمی‌دانم تو هم به این چیزها حساسی یا نه آریا؟ ... البته آن آریائی که من می‌شناسم بعید است که کله‌اش بوی قورمه سبزی ندهد! کاش دقیقاً می‌دانستم.
در حالی که متوجه می‌شوم مامان مهرابۀ نازنینم به من زُل زده است روزنامه را سر جایش می‌گذارم و می‌گویم:
- «چرا مامان عزیزم این جور به دختر سُر و مُر و گنده‌اش زُل زده؟ تعجب کردید که چنان ترانه‌ئی را خواندم؟»
- «خدا را شکر که خوبی عزیزم. گفتم که صدایت خیلی عالی است. ولی به جای این که چنین چیزی را بخوانی یک چیز شاد بخوان، از موسیقی ایرانی.»
می‌نشینم روبه‌روی مامان مهرابه و دستانش را توی دستانم می‌گیرم و می‌گویم:
- «آنچه خواندم همان ترانۀ فیلم «رضا موتوری» بود مامان جان خانم! یادتان رفته؟ شما که ازش خوشتان آمده بود. ... البته من به جای کلمۀ «مرد» کلمۀ «زن» را گذاشته‌ام. همین و همین!»
- «یعنی چه؟ برای چه به جای «مرد» «زن» گذاشته‌ای؟»
- «به توصیۀ آقای اکرامی، که می‌دانید خیلی مخالف این فرهنگ به قول خودش مردسالار است. ما دخترها از پیشنهادش خوشمان آمد. توی درس سینما این ترانه را به بحث گذاشته. می‌گوید هم ترانۀ زیبائی است هم خیلی چیزهای نو و سنت‌شکنانه دارد.»
- «حالا این آقای اکرامی چه کار دارد به این کارها؟ او معلم فوق‌برنامۀ شما است. به نظرم خیلی پایش را از گلیمش درازتر می‌کند. چرا باید این قدر وقت شما را بگیرد و از این چیزها بگوید؟ شماها باید به درس‌های اصلی‌تان بچسبید. این چیزها به چه دردتان می‌خورند؟»
- «درس‌های اصلی مثل ریاضیات و فیزیک و شیمی به جای خودشان، این‌ فوق برنامه‌ها هم به جای خوشان. مدرسۀ ما از نظر توجهش به فوق برنامه توی کشور تک است مامان خانم. خوب است که شما به جای مسئولان مدرسه نیستید! بچه‌ها از این درس‌ها بیشتر حال می‌کنند. بابا سیاوش هم که عضو انجمن اولیاء و مربیان است خیلی با این برنامه‌ها موافق است. خیلی از افکار آقای اکرامی را هم قبول دارد.»
برمی‌خیزم تا برای خودم دمنوش بریزم. این دمنوش‌های راضیه خانم محشرند آریا.]

متن کاملتر در:
http://musaakrami.blogfa.com/post/282

https://hammihanonline.ir/news/culture/yh-zn-bwd-yh-zn

#فرهاد
#موسی_اکرمی

BY موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان


Share with your friend now:
tgoop.com/musa_akrami/1336

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

In handing down the sentence yesterday, deputy judge Peter Hui Shiu-keung of the district court said that even if Ng did not post the messages, he cannot shirk responsibility as the owner and administrator of such a big group for allowing these messages that incite illegal behaviors to exist. The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." Just as the Bitcoin turmoil continues, crypto traders have taken to Telegram to voice their feelings. Crypto investors can reduce their anxiety about losses by joining the “Bear Market Screaming Therapy Group” on Telegram.
from us


Telegram موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان
FROM American