tgoop.com/myhoneylove/51506
Last Update:
پارت_صدوسی_ویک
محبوب برام اب ریخت و گفت : از امروز صبح که شدی خانم مالک خان ...
باخنده دست و صورتمو شستم و داشتم صورتمو خشک میکردم که درب باز شد و طلا اومد داخل ...
انگار تازه از خواب بیدار شده بود و داشت با واقعیت روبرو میشد ...
دلم نمیخواست روز قشنگمو با اون خراب کنم ...
طلا بغض کرده بود ...
روی زمین نشست و همونطور که با گردن خم نگاهم میکرد گفت : حق داره ...
اون این صورت زیبا رو دیده ...
دستی به صورت خودش کشید و گفت :صورت منو ببین قشنگ نیست ؟
مثل تو نیستم...ولی میدونی من خیلی بچه بودم که مادرم مرد ...
اقام منو سپرد به خواهرم خانم بزرگ ...
از بچگی مردی رو میدیدم که همه دوستش داشتن ...
تو رویا عاشقش بودن ولی منو ببین مثل اولین روزی که دیدمش دوستش دارم ...
فکر نکنی خواستگار ندارم...
هزارتا داشتم ولی هیچ کدوم نمیتونن برای من مالک خان ام بشن ....
چهار دست و پا جلو اومد ...
دستشو به طرفم دراز کرد و گفت : بهت قول میدم اولین بچه رو من برای مالک خان بیارم...
طلا ریز ریز خندید و گفت : دست نمیدی با من ؟
بهش اخم کردم و گفتم : داری خودتو گول میزنی ؟
ما دیروز عقد کردیم همین الانشم من زنشم...
پارت_صدوسی_ودو
طلا سرشو جلو اورد و نزدیک گوشم گفت: هنوز که وارد اتاقش نشدی ...
هر وقت تونستی، منم باور میکنم ...
خودشو عقب کشید و گفت : من و تو خیلی فرق داریم...
ولی یچیزی هست که مارو بهم شباهت میده و اون عشقه ...
ولی من از تو عاشقترم ...
دستشو که اورد کنار صورتم گذاشت پس زدم و گفتم: مهم اینکه مالک کی رو میخواد ؟!
_ همچین مهمم نیست چون مردها فقط یچیز میخوان و اون خوشگذرونی...
میخندید و سرپا ایستاد دستهاشو به کمرش زد و گفت : میبینی چقدر پیراهن بهم قشنگه ...
همه میگن قشنگی من با همه فرق داره ...
چون میدونم باید چیکار کنم و چیکار نکنم ...
محبوب درب رو براش باز کرد و طلا ابروشو بالا داد و رفت ...
طلا که رفت، ولی تونست منو عصبی کنه ...دلم شور افتاد و حس حسادت داشتم...
روی مالک حساسیت های خاصی داشتم و نمیتونستم حتی تصورش کنم کسی بخواد مالک رو ازم بگیره ...
حق با طلا بود باید زودتر ازدواج میکردیم...
نمیتونستم یجا بشینم و مدام راه میرفتم ...
هنوز از اتاق بیرون نرفته بودم و محبوب به اصرار موهامو شونه میزد و من پایین پاهاش نشسته بودم...
BY 💖عاشقتم عشقم & 💘
Share with your friend now:
tgoop.com/myhoneylove/51506