MYHONEYLOVE Telegram 51512
پارت_صدو_چهل_وسه

مالک منو کنار زد روبروش ایستاد ...
پیراهنمو از دستم کشید به صورت طلا زد و گفت : تنت کن ...
ولی طلا بهش نزدیکتر شد و گفت : قرار نیست برم‌....
بزار جواهرم بدونه شوهرش قبلا ...
ولی مالک نزاشت ادامه بده و چنان به صورتش کوبید که سرش خم شد ....
من از باد سیلیش ترسیدم‌...
طلا با خنده دستی به کنار لبش که پاره بود کشید و گفت : هنوز یادم نرفته اونشب رو ...
پیراهن رو تنش کرد و داشت بیرون میرفت که گفت : شوهرت یه تـ*اوز گر ...خیلی نوجوون بودم که یشب تو عمارت ارباب ...
به زور بهم...
خوبه که بدونی داری با کی ازدواج میکنی ...
خواستم دستشو بگیرم که از کنارم گذشت و رفت ...
تو چهارچوب بود که چرخید صورتش از جای سیلی قرمز شده بود ....
دستی به جای سیلی کشید و گفت : اونشبم همینطور تو دهنم زدی ...یادت میاد ؟
سکوت مالک داشت دیوونم میکرد ...
نمیتونستم باور کنم‌...
چرا چیزی نمیگفت چرا سکوت کرده بود ...
طلا پوزخندی زد و گفت : هنوز درد اون شب و دردی که با زور بچمو سقط کردن رو فراموش نکردم ...
دستهام داشت میلرزید و یهو زانوم انگار خالی کرد و روی زمین خواستم بیوفتم‌...
لبه دیوار رو چسبیدم و ایستادم‌...

پارت_صدو_چهل_وچهار

مالک پشتشو بهم کرد و هیچ چیزی نگفت : داشتم از بغض خفه میشدم‌...
حقیقت داشت که مالک و طلا با هم بودن اون بهش تـ*ـا*ز کرده بود و اون حامله شده بود ...
یاد تـ*ا*وز صفر افتادم‌...
من خودم چقدر اون لحظه ترسیدم و طلا چی کشیده بود ...
مالک دو برابر هیکل صفر رو داشت ...
اشکهامو پاک کردم و بیرون رفتم‌...
حتی مالک صدام نزد که نرم‌...
هق هق میکردم و به ایوان که رسیدم‌...
طلا پشت بهم تو ایوان بود و حیاط رو میدید ...نرده هارو محکم‌ گرفته بود و ناخن هاشو تو آهن فرو میکرد و گفت : به زور نگهم داشتن ...
به اسمون و زمین دست مینداختم ...
از همه مخفیش کرده بودم که نکشنش ...
ولی فهمیده بودن‌...
دستورشو ارباب داده بود...
بهم بستن و قابله رو خبر کردن ....
جوشونده و زعفرون و پوست پیاز نتونست سقطش کنه ...
خون تمومی نداشت ...
همین موقع ها بود ...
مالک بی خیال تو این عمارت بود ...
اخه اون مرد بود براش گناه نبود ...
قابله دستشو برد داخل ...
هنوزم دردش رو حس میکنم ...
بچمو بیرون کشید ...
قسم‌ میخورم هنوز نفس داشت که بیرون اوردش ...
از درد بیهوش شده بودم ...
خواهرم خانم بزرگ هم تو اون قضیه دست داشت ...
همشون مقصر بودن‌...
همشون رو میخوام تکه تکه کنم‌...
ولی به وقتش ...
قسم خوردم به جون اون بچه ام اون پسر بی گناهم قسم خوردم‌...
باید داغ بچه هاشون رو ببینن ...
از خواهرم تا شوهرش تا مالک...
همشون باید تقاص پس بدن ...



tgoop.com/myhoneylove/51512
Create:
Last Update:

پارت_صدو_چهل_وسه

مالک منو کنار زد روبروش ایستاد ...
پیراهنمو از دستم کشید به صورت طلا زد و گفت : تنت کن ...
ولی طلا بهش نزدیکتر شد و گفت : قرار نیست برم‌....
بزار جواهرم بدونه شوهرش قبلا ...
ولی مالک نزاشت ادامه بده و چنان به صورتش کوبید که سرش خم شد ....
من از باد سیلیش ترسیدم‌...
طلا با خنده دستی به کنار لبش که پاره بود کشید و گفت : هنوز یادم نرفته اونشب رو ...
پیراهن رو تنش کرد و داشت بیرون میرفت که گفت : شوهرت یه تـ*اوز گر ...خیلی نوجوون بودم که یشب تو عمارت ارباب ...
به زور بهم...
خوبه که بدونی داری با کی ازدواج میکنی ...
خواستم دستشو بگیرم که از کنارم گذشت و رفت ...
تو چهارچوب بود که چرخید صورتش از جای سیلی قرمز شده بود ....
دستی به جای سیلی کشید و گفت : اونشبم همینطور تو دهنم زدی ...یادت میاد ؟
سکوت مالک داشت دیوونم میکرد ...
نمیتونستم باور کنم‌...
چرا چیزی نمیگفت چرا سکوت کرده بود ...
طلا پوزخندی زد و گفت : هنوز درد اون شب و دردی که با زور بچمو سقط کردن رو فراموش نکردم ...
دستهام داشت میلرزید و یهو زانوم انگار خالی کرد و روی زمین خواستم بیوفتم‌...
لبه دیوار رو چسبیدم و ایستادم‌...

پارت_صدو_چهل_وچهار

مالک پشتشو بهم کرد و هیچ چیزی نگفت : داشتم از بغض خفه میشدم‌...
حقیقت داشت که مالک و طلا با هم بودن اون بهش تـ*ـا*ز کرده بود و اون حامله شده بود ...
یاد تـ*ا*وز صفر افتادم‌...
من خودم چقدر اون لحظه ترسیدم و طلا چی کشیده بود ...
مالک دو برابر هیکل صفر رو داشت ...
اشکهامو پاک کردم و بیرون رفتم‌...
حتی مالک صدام نزد که نرم‌...
هق هق میکردم و به ایوان که رسیدم‌...
طلا پشت بهم تو ایوان بود و حیاط رو میدید ...نرده هارو محکم‌ گرفته بود و ناخن هاشو تو آهن فرو میکرد و گفت : به زور نگهم داشتن ...
به اسمون و زمین دست مینداختم ...
از همه مخفیش کرده بودم که نکشنش ...
ولی فهمیده بودن‌...
دستورشو ارباب داده بود...
بهم بستن و قابله رو خبر کردن ....
جوشونده و زعفرون و پوست پیاز نتونست سقطش کنه ...
خون تمومی نداشت ...
همین موقع ها بود ...
مالک بی خیال تو این عمارت بود ...
اخه اون مرد بود براش گناه نبود ...
قابله دستشو برد داخل ...
هنوزم دردش رو حس میکنم ...
بچمو بیرون کشید ...
قسم‌ میخورم هنوز نفس داشت که بیرون اوردش ...
از درد بیهوش شده بودم ...
خواهرم خانم بزرگ هم تو اون قضیه دست داشت ...
همشون مقصر بودن‌...
همشون رو میخوام تکه تکه کنم‌...
ولی به وقتش ...
قسم خوردم به جون اون بچه ام اون پسر بی گناهم قسم خوردم‌...
باید داغ بچه هاشون رو ببینن ...
از خواهرم تا شوهرش تا مالک...
همشون باید تقاص پس بدن ...

BY 💖عاشقتم عشقم & 💘


Share with your friend now:
tgoop.com/myhoneylove/51512

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Public channels are public to the internet, regardless of whether or not they are subscribed. A public channel is displayed in search results and has a short address (link). There have been several contributions to the group with members posting voice notes of screaming, yelling, groaning, and wailing in different rhythms and pitches. Calling out the “degenerate” community or the crypto obsessives that engage in high-risk trading, Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared this group on his Twitter. He wrote: “hey degen, are you stressed? Just let it out all out. Voice only tg channel for screaming”. With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree." The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture. During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month.
from us


Telegram 💖عاشقتم عشقم & 💘
FROM American