MYHONEYLOVE Telegram 51514
پارت_صدو_چهل_وهفت

خانم جون رو بهم گفت: بهتره خودت با مالک صحبت کنی ...
نمیدونم چی شد ولی طلا حامله شد و من نمیخواستم بچه اش بمیره ولی خواهرش ...خانم بزرگ‌ نزاشت بچه بزرگ بشه ...
الان وقت این حرفا نیست اونا گذشته ...فردا شب میخوایم دستتو حنا ببندیم و بفرستم تو ح جله مالک ...
تو یه چشم بهم زدن بچه دار شو ...
هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم‌...
شده بودم یه ادم گیج ...
مهمون هاشون رو دعوت کرده بودن‌...خیاط با متر زیر و روی منو اندازه زد و میخواست لباس سفید توری رو برام اماده کنه ...
از بین ساکش یه تاج نقره ای بیرون اورد بین موهام گذاشت و گفت : بهت میاد ...
نگاهم تو آینه افتاد واقعا بهم‌ میومد ...الکی خندیدم و گفتم : زرق و برق دنیا همینه به همه میاد ...
با سرفه مالک همه بیرون رفتن ...
عصر بود و اصلا سراغشو نگرفته بودم‌...
خاله هم بیرون رفت و مالک جلو اومد و من سرپا تو لباس سفید توری بودم‌...
خیاط داشت دامنشو سنگ میدوخت که بیرون رفت ...
مالک روبروم ایستاد ...
سرتا پامو برانداز کرد و گفت : از امروز به بعد بدون روبند بیرون نمیای ...
با تعجب سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم ...
جدی نگاهم میکرد و گفت : نمیخوام کسی صورتت رو ببینه ....
گوش کن ادم های دور و ورت رو جدی نگیر ... اینجا کمتر کسی هست که تو رو دوست داشته باشه ...
_ چرا دوستم ندارن ؟‌
_ چون زن مالکی ...
_ دیشب اون حرفها ...
حرفمو برید و گفت: نمیخوام در موردش حرف بزنم‌...
دستشو کنار صورتم اورد و اروم لمسش کرد...

پارت_صدو_چهل_وهشت

جلوتر و جلوتر اومد و میخواست دستهامو بگیره که گفتم‌: چرا بهش تـ*ا*وز کردی ؟‌
تو چشم هام نگاه کرد و گفت : گفتم نمیخوام در موردش حرف بزنم‌...
ولی دوباره گفتم: باید بدونم ...
عصبی شد و گفت : مگه من ازت سوال کردم که اونشب با صفر چه اتفاقی افتاده بود ...
عادت ندارم یچیز رو دوبار تکرار کنم ...
فقط تمومش کن ...
یه قدم عقب رفتم و گفتم‌: اینا ربطی بهم ندارن تو به طلا ت کردی؟!
صداشو بالاتر برد و گفت : گفتم ادامه نده ...
لبهام میلرزید و نگاهم‌ که کرد صداشو پایین تر اورد و گفت : نه ...من به طلا ت نکردم‌...
من مطمئنم که بهش تـ*ا*وز نکردم‌...
دستهامو رو صورتم گذاشتم و گفتم‌: دروغ میگی ....
گریه میکردم و دلم داشت میترکید ...
مالک دستهامو از صورتم جدا کرد و گفت : من اونکارو نکردم ولی برای ثابت کردنشم هیچ چیزی ندارم ...
توقع دارم بهم اعتماد کنی ..‌.
همونطور که من بهت اعتماد کردم‌...
نگاهش میکردم و نمیتونستم باورش کنم‌...
انگار همه چیز رو درست چیده بودن تا بین من و مالک بپاشه ‌‌....
مالک سرمو بوسید و گفت : لباست خیلی قشنگه ...
لبخندی زدم و موهامو نوازش کرد و گفت : مثل ماه میدرخشی ...
تو گلوم بغَضی بود که نمیشد فریادش زد ...
مالک دورم چرخید و گفت : مثل افسانه هایی ...
واقعی ولی دور ...
مثل خورشیدی سوزان ولی قشنگ‌...
مثل دریایی بزرگ ولی ترسناک...
نمیتونم ازت چشم بردارم ...
تو واقعیت همه دوست داشتن هایی ....



tgoop.com/myhoneylove/51514
Create:
Last Update:

پارت_صدو_چهل_وهفت

خانم جون رو بهم گفت: بهتره خودت با مالک صحبت کنی ...
نمیدونم چی شد ولی طلا حامله شد و من نمیخواستم بچه اش بمیره ولی خواهرش ...خانم بزرگ‌ نزاشت بچه بزرگ بشه ...
الان وقت این حرفا نیست اونا گذشته ...فردا شب میخوایم دستتو حنا ببندیم و بفرستم تو ح جله مالک ...
تو یه چشم بهم زدن بچه دار شو ...
هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم‌...
شده بودم یه ادم گیج ...
مهمون هاشون رو دعوت کرده بودن‌...خیاط با متر زیر و روی منو اندازه زد و میخواست لباس سفید توری رو برام اماده کنه ...
از بین ساکش یه تاج نقره ای بیرون اورد بین موهام گذاشت و گفت : بهت میاد ...
نگاهم تو آینه افتاد واقعا بهم‌ میومد ...الکی خندیدم و گفتم : زرق و برق دنیا همینه به همه میاد ...
با سرفه مالک همه بیرون رفتن ...
عصر بود و اصلا سراغشو نگرفته بودم‌...
خاله هم بیرون رفت و مالک جلو اومد و من سرپا تو لباس سفید توری بودم‌...
خیاط داشت دامنشو سنگ میدوخت که بیرون رفت ...
مالک روبروم ایستاد ...
سرتا پامو برانداز کرد و گفت : از امروز به بعد بدون روبند بیرون نمیای ...
با تعجب سرمو بالا گرفتم و نگاهش کردم ...
جدی نگاهم میکرد و گفت : نمیخوام کسی صورتت رو ببینه ....
گوش کن ادم های دور و ورت رو جدی نگیر ... اینجا کمتر کسی هست که تو رو دوست داشته باشه ...
_ چرا دوستم ندارن ؟‌
_ چون زن مالکی ...
_ دیشب اون حرفها ...
حرفمو برید و گفت: نمیخوام در موردش حرف بزنم‌...
دستشو کنار صورتم اورد و اروم لمسش کرد...

پارت_صدو_چهل_وهشت

جلوتر و جلوتر اومد و میخواست دستهامو بگیره که گفتم‌: چرا بهش تـ*ا*وز کردی ؟‌
تو چشم هام نگاه کرد و گفت : گفتم نمیخوام در موردش حرف بزنم‌...
ولی دوباره گفتم: باید بدونم ...
عصبی شد و گفت : مگه من ازت سوال کردم که اونشب با صفر چه اتفاقی افتاده بود ...
عادت ندارم یچیز رو دوبار تکرار کنم ...
فقط تمومش کن ...
یه قدم عقب رفتم و گفتم‌: اینا ربطی بهم ندارن تو به طلا ت کردی؟!
صداشو بالاتر برد و گفت : گفتم ادامه نده ...
لبهام میلرزید و نگاهم‌ که کرد صداشو پایین تر اورد و گفت : نه ...من به طلا ت نکردم‌...
من مطمئنم که بهش تـ*ا*وز نکردم‌...
دستهامو رو صورتم گذاشتم و گفتم‌: دروغ میگی ....
گریه میکردم و دلم داشت میترکید ...
مالک دستهامو از صورتم جدا کرد و گفت : من اونکارو نکردم ولی برای ثابت کردنشم هیچ چیزی ندارم ...
توقع دارم بهم اعتماد کنی ..‌.
همونطور که من بهت اعتماد کردم‌...
نگاهش میکردم و نمیتونستم باورش کنم‌...
انگار همه چیز رو درست چیده بودن تا بین من و مالک بپاشه ‌‌....
مالک سرمو بوسید و گفت : لباست خیلی قشنگه ...
لبخندی زدم و موهامو نوازش کرد و گفت : مثل ماه میدرخشی ...
تو گلوم بغَضی بود که نمیشد فریادش زد ...
مالک دورم چرخید و گفت : مثل افسانه هایی ...
واقعی ولی دور ...
مثل خورشیدی سوزان ولی قشنگ‌...
مثل دریایی بزرگ ولی ترسناک...
نمیتونم ازت چشم بردارم ...
تو واقعیت همه دوست داشتن هایی ....

BY 💖عاشقتم عشقم & 💘


Share with your friend now:
tgoop.com/myhoneylove/51514

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to build a private or public channel on Telegram? Ng Man-ho, a 27-year-old computer technician, was convicted last month of seven counts of incitement charges after he made use of the 100,000-member Chinese-language channel that he runs and manages to post "seditious messages," which had been shut down since August 2020. Polls Today, we will address Telegram channels and how to use them for maximum benefit. For crypto enthusiasts, there was the “gm” app, a self-described “meme app” which only allowed users to greet each other with “gm,” or “good morning,” a common acronym thrown around on Crypto Twitter and Discord. But the gm app was shut down back in September after a hacker reportedly gained access to user data.
from us


Telegram 💖عاشقتم عشقم & 💘
FROM American