tgoop.com/naab90/8031
Last Update:
ساکنم بر درِ میخانه که میخانه از اوست
می خورم باده که این باده و پیمانه از اوست
گر به مسجد کشدم زاهد و ، در دیر کشیش
چه تفاوت کند ، این خانه و آن خانه از اوست
خویش و بیگانه اگر رحمت و زحمت دهدم
رحمت خویش از او ، زحمت بیگانه از اوست
روزگاریست که در گوشه ی ویرانه ی دل
کرده ام جای که این گوشه ی ویرانه از اوست
گر چه پروانه دلی سوخت ز شمعی چه عجب
شمع از او ، محفل از او ، هستی پروانه از اوست,,
نیم آدم که از آن دانه ی گندم نخورم
من از او ، جنت از او ، خوردن از او ، دانه از اوست
سنگ زد عاقل اگر بر سر دیوانه ی ما
سنگ از او عاقل از او ، این دل دیوانه از اوست
BY شعر ناب
Share with your friend now:
tgoop.com/naab90/8031