This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است؟
شمشاد خانهپرور ما از که کمتر است؟
ای نازنینپسر، تو چه مذهب گرفتهای؟
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
#حافظانه
#نجوای_قلم
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است؟
شمشاد خانهپرور ما از که کمتر است؟
ای نازنینپسر، تو چه مذهب گرفتهای؟
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
#حافظانه
#نجوای_قلم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل
اَلمِنَّةُ لِلَّه که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز
#حافظانه
#نجوای_قلم
اَلمِنَّةُ لِلَّه که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز
#حافظانه
#نجوای_قلم
درستنویسی با نجوای قلم:
فلانی ترکزبان است.
این کتاب برای عربزبانها مناسب است.
ترک و عرب و کرد و لر و... نام اقوام است، زبانِ قوم ترک، ترکی، زبانِ قوم عرب، عربی و زبان قوم کرد، کردی است، پس بنویسیم و بگوییم:
زبان فلانی ترکی است.
این کتاب برای عربیزبانها مناسب است.
🎯🎯🎯
فلانی ترکزبان است.
این کتاب برای عربزبانها مناسب است.
ترک و عرب و کرد و لر و... نام اقوام است، زبانِ قوم ترک، ترکی، زبانِ قوم عرب، عربی و زبان قوم کرد، کردی است، پس بنویسیم و بگوییم:
زبان فلانی ترکی است.
این کتاب برای عربیزبانها مناسب است.
🎯🎯🎯
Forwarded from MorphoSyntax
☰
🧾 واژهگزینی | قید وارداتی
🫧 بیمار که دههٔ هفتاد عمرش را به نیمه رسانده بود، از پزشک معالجش پرسید: «آقای دکتر، با این بیماری، میتونم عمر طبیعی کنم؟» پزشک نیمنگاهی به مشخصات بیمار در پرونده انداخت و گفت: «شما "آلرِدی" عمر طبیعیات رو کردی!»
🫧 واژهٔ بیگانهٔ «آلرِدی» چند سالی است که از طریق گفتار راهش را به زبان فارسی باز کرده و هیچ بعید نیست که جا خوش کند و همینجا بماند؛ در حالی که تا پیش از ورود این واژه به فارسی نیز امورمان را گذرانده بودیم و لااقل ناترازی قید نداشتیم، از جمله در نمونههای گفتاری زیر:
◄ حقوقم آلرِدی/ همین جوری کفاف زندگیام رو نمیده، شما میخواید اضافهکارم رو هم قطع کنید؟
◄ من آلرِدی/ تا همین حالاش کلی وقت برای این کار بینتیجه هدر دادهم؛ دیگه بیشتر از این نمیتونم.
◄ بیخود داری اصرار میکنی. آلرِدی/ تا الآن/ قبلاً تصمیمش رو گرفته و بعیده نظرش عوض بشه.
@MorphoSyntax
🧾 واژهگزینی | قید وارداتی
🫧 بیمار که دههٔ هفتاد عمرش را به نیمه رسانده بود، از پزشک معالجش پرسید: «آقای دکتر، با این بیماری، میتونم عمر طبیعی کنم؟» پزشک نیمنگاهی به مشخصات بیمار در پرونده انداخت و گفت: «شما "آلرِدی" عمر طبیعیات رو کردی!»
🫧 واژهٔ بیگانهٔ «آلرِدی» چند سالی است که از طریق گفتار راهش را به زبان فارسی باز کرده و هیچ بعید نیست که جا خوش کند و همینجا بماند؛ در حالی که تا پیش از ورود این واژه به فارسی نیز امورمان را گذرانده بودیم و لااقل ناترازی قید نداشتیم، از جمله در نمونههای گفتاری زیر:
◄ حقوقم آلرِدی/ همین جوری کفاف زندگیام رو نمیده، شما میخواید اضافهکارم رو هم قطع کنید؟
◄ من آلرِدی/ تا همین حالاش کلی وقت برای این کار بینتیجه هدر دادهم؛ دیگه بیشتر از این نمیتونم.
◄ بیخود داری اصرار میکنی. آلرِدی/ تا الآن/ قبلاً تصمیمش رو گرفته و بعیده نظرش عوض بشه.
@MorphoSyntax
Forwarded from زبان شناسی تاریخی - شادی داوری
" دارم می نویسم، ندارم می نویسم"
"در باب پیدایش نمود استمراری در فارسی"
"نمود استمراری" در فارسی امروز، ساختی دستوری شده است که برای رمزگذاری یک موقعیت پویای در حال رخداد به خدمت گرفته می شود.
این ساخت که از رهگذر فعل معین "داشتن" پا به عرصه ی وجود گذارده است، ساختی نادر در میان زبان های دنیاست، چرا که غالب زبان های دنیا، مفهوم استمرار را با فعل "بودن" رمزگذاری می کنند.
در این روند، فعل "داشتن" با مفهوم "مالکیت موقت" temporary possession یک هستار و شیء ملموس، اینک، مالکیت و همراه بودن با یک فعل یا کنش را به نمایش می گذارد.
"مالکیت موقت" به لحاظ رده شناسی، همان است که استسن (۶۳:۲۰۰۹) در خصوص موقعیت هایی به کار می برد که در آنها ارتباط میان مالک و مملوک بطور موقتی برقرار شده و تنها در مدت محدود و مشخصی تحقق می یابد:
۱) مراقب باش! او اسلحه دارد (مالکیت موقت یک شی ء)
۲) ساکت باش! دارم درس می خونم (مالکیت موقت کنش).
با وجود این، منطقی به نظر نمی رسد که مفهوم دستوری شده ی استمرار برای فعل "داشتن" در خلاء متولد شده باشد.
بر اساس برخی شواهد متنی، شاید بتوان استنباط نمود که در بافت هایی که "داشتن" با منبع معنایی مالکیت موقت، بلافاصله پیش از یک فعل دیگر با فاعل مشترک ظاهر می شود، اسباب باز تحلیل آن به عنوان نشانه ی نموداستمراری فراهم می شود.
در ادامه، شواهدی از گفتار و نوشتار فارسی ارائه می شود که در تمام آنها، فعل "داشتن" در بافت، تنها به منظور بیان معنای مالکیت هستارها به خدمت گرفته شده است:
۳) باید آن چیزهایی را که داشتم دسته بندی می کردم.
۴) شما هم که شورش را درآورده اید، هرچه دم دستتان دارید می کشید.
۵) در جعبه ای را که داشت باز می کرد.
۶) پرده ای را که داشتند باز می کردند (علویه خانم، صادق هدایت).
۷) تجربیاتی که داشتند انتقال می دادند.
با دیدن چنین بافت هایی که در آنها، حضور فعل "داشتن"، به دلیل مجاورتش با فعلی دیگر، می تواند ابهام آفرین باشد، و به هر دو معنای مالکیت یک چیز یا معنای مالکیت موقت فعل در لحظه و استمرار آن دلالت کند، این پرسش در ذهن برمی انگیزد که:
آیا نقطه شروع تغییر معنایی و دستوری شدگی فعل "داشتن" از مالکیت به نموداستمراری، وجود چنین بافت هایی در زبان فارسی بوده است؟
شاید به دلیل حضور دیرینه همین بافت های منبع است که ساخت نمود استمراری در زبان فارسی، بر خلاف تمام زبان های دنیا، صورت منفی ندارد.
چرا که بسیار بعید به نظر می رسد گویشوری در زبان فارسی از انجام کنشی در لحظه، سخن بگوید که مالکیتی بر آن ندارد.
به بیان دیگر، در اکنونِ زبان فارسی، احتمالا نمی توان متصور شد، گویشور فارسی زبان چنین جمله ای را تولیدکند:
درسی را که ندارم میخوانم.
https://www.tgoop.com/HistoricalLinguistics
"در باب پیدایش نمود استمراری در فارسی"
"نمود استمراری" در فارسی امروز، ساختی دستوری شده است که برای رمزگذاری یک موقعیت پویای در حال رخداد به خدمت گرفته می شود.
این ساخت که از رهگذر فعل معین "داشتن" پا به عرصه ی وجود گذارده است، ساختی نادر در میان زبان های دنیاست، چرا که غالب زبان های دنیا، مفهوم استمرار را با فعل "بودن" رمزگذاری می کنند.
در این روند، فعل "داشتن" با مفهوم "مالکیت موقت" temporary possession یک هستار و شیء ملموس، اینک، مالکیت و همراه بودن با یک فعل یا کنش را به نمایش می گذارد.
"مالکیت موقت" به لحاظ رده شناسی، همان است که استسن (۶۳:۲۰۰۹) در خصوص موقعیت هایی به کار می برد که در آنها ارتباط میان مالک و مملوک بطور موقتی برقرار شده و تنها در مدت محدود و مشخصی تحقق می یابد:
۱) مراقب باش! او اسلحه دارد (مالکیت موقت یک شی ء)
۲) ساکت باش! دارم درس می خونم (مالکیت موقت کنش).
با وجود این، منطقی به نظر نمی رسد که مفهوم دستوری شده ی استمرار برای فعل "داشتن" در خلاء متولد شده باشد.
بر اساس برخی شواهد متنی، شاید بتوان استنباط نمود که در بافت هایی که "داشتن" با منبع معنایی مالکیت موقت، بلافاصله پیش از یک فعل دیگر با فاعل مشترک ظاهر می شود، اسباب باز تحلیل آن به عنوان نشانه ی نموداستمراری فراهم می شود.
در ادامه، شواهدی از گفتار و نوشتار فارسی ارائه می شود که در تمام آنها، فعل "داشتن" در بافت، تنها به منظور بیان معنای مالکیت هستارها به خدمت گرفته شده است:
۳) باید آن چیزهایی را که داشتم دسته بندی می کردم.
۴) شما هم که شورش را درآورده اید، هرچه دم دستتان دارید می کشید.
۵) در جعبه ای را که داشت باز می کرد.
۶) پرده ای را که داشتند باز می کردند (علویه خانم، صادق هدایت).
۷) تجربیاتی که داشتند انتقال می دادند.
با دیدن چنین بافت هایی که در آنها، حضور فعل "داشتن"، به دلیل مجاورتش با فعلی دیگر، می تواند ابهام آفرین باشد، و به هر دو معنای مالکیت یک چیز یا معنای مالکیت موقت فعل در لحظه و استمرار آن دلالت کند، این پرسش در ذهن برمی انگیزد که:
آیا نقطه شروع تغییر معنایی و دستوری شدگی فعل "داشتن" از مالکیت به نموداستمراری، وجود چنین بافت هایی در زبان فارسی بوده است؟
شاید به دلیل حضور دیرینه همین بافت های منبع است که ساخت نمود استمراری در زبان فارسی، بر خلاف تمام زبان های دنیا، صورت منفی ندارد.
چرا که بسیار بعید به نظر می رسد گویشوری در زبان فارسی از انجام کنشی در لحظه، سخن بگوید که مالکیتی بر آن ندارد.
به بیان دیگر، در اکنونِ زبان فارسی، احتمالا نمی توان متصور شد، گویشور فارسی زبان چنین جمله ای را تولیدکند:
درسی را که ندارم میخوانم.
https://www.tgoop.com/HistoricalLinguistics
Telegram
زبان شناسی تاریخی - شادی داوری
در اینجا می کوشم مطالبی از زبان شناسی تاریخی، ایران شناسی و زبان های باستانی را با دوستان اندیشمندم به اشتراک بگذارم.
شادی داوری
@ShadiDavari
شادی داوری
@ShadiDavari
Forwarded from از ویرایش (از ویرایش)
دربارهٔ خاستگاه فعل مستمر (مانندِ دارم میآیم)
برخلاف آنچه در فرهنگها و کتابهای دستوری آمده، فعل مستمر در اصل ربطی به فعل داشتن ندارد و صورت تحولیافتهٔ حرف اضافهٔ در است. وقتی میگوییم «دارم میآیم» یعنی «در عمل آمدن هستم». این ساخت از فارسی تهرانی کهن (که امروز منسوخ شده) به فارسی تهرانی معاصر راه یافته و در متنهای کهن شاهدی ندارد. یعنی از زبان زیرین به زبان زبرین رسیده. در گویشهای دامنهٔ البرز، مانند گیلکی و مازندرانی و تالشی و گویشهای قصران و شمیرانات و برخی زبانها و گویشهای ایرانیِ دیگر هم کاربرد دارد. رفتهرفته چون پنداشتهاند این همان فعل داشتن است، از روی فعل حال (یعنی مثلاً دارم) فعل گذشته (یعنی مثلاً داشتم) را هم ساختهاند. شایع است که میگویند ریشهٔ این فعل مشخص نیست. در کتابهای دستوری هم به ریشهٔ این فعل اشاره نشدهاست.
چنانکه دیگران هم گفتهاند، نمود مستمر بهویژه برای تأکید بر استمرار بیشتر به کار میرود. در نوشتار اگر تأکیدی در کار نباشد، گاه میتوان آن را حذف کرد: داری چی میخوری؟ > چی میخوری؟
خواهش فروتنانه و برادرانه: چون این دیدگاه در جایی گفته نشده و حاصل پژوهشهای شخصی نگارنده است، آن را بدون ذکر منبع در جایی نقل نفرمایید. اگر فرصتی پیدا کنم، نظرم را مفصّلتر خواهم نوشت.
۱۴۰۳/۱۰/۱۶
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
برخلاف آنچه در فرهنگها و کتابهای دستوری آمده، فعل مستمر در اصل ربطی به فعل داشتن ندارد و صورت تحولیافتهٔ حرف اضافهٔ در است. وقتی میگوییم «دارم میآیم» یعنی «در عمل آمدن هستم». این ساخت از فارسی تهرانی کهن (که امروز منسوخ شده) به فارسی تهرانی معاصر راه یافته و در متنهای کهن شاهدی ندارد. یعنی از زبان زیرین به زبان زبرین رسیده. در گویشهای دامنهٔ البرز، مانند گیلکی و مازندرانی و تالشی و گویشهای قصران و شمیرانات و برخی زبانها و گویشهای ایرانیِ دیگر هم کاربرد دارد. رفتهرفته چون پنداشتهاند این همان فعل داشتن است، از روی فعل حال (یعنی مثلاً دارم) فعل گذشته (یعنی مثلاً داشتم) را هم ساختهاند. شایع است که میگویند ریشهٔ این فعل مشخص نیست. در کتابهای دستوری هم به ریشهٔ این فعل اشاره نشدهاست.
چنانکه دیگران هم گفتهاند، نمود مستمر بهویژه برای تأکید بر استمرار بیشتر به کار میرود. در نوشتار اگر تأکیدی در کار نباشد، گاه میتوان آن را حذف کرد: داری چی میخوری؟ > چی میخوری؟
خواهش فروتنانه و برادرانه: چون این دیدگاه در جایی گفته نشده و حاصل پژوهشهای شخصی نگارنده است، آن را بدون ذکر منبع در جایی نقل نفرمایید. اگر فرصتی پیدا کنم، نظرم را مفصّلتر خواهم نوشت.
۱۴۰۳/۱۰/۱۶
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
دو تحلیل از یک موضوع، فعل گذشته یا حال مستمر از کجا وارد زبان فارسی امروزی شده است؟ 👆👆👆
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل
اَلمِنَّةُ لِلَّه که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز
#حافظانه
#نجوای_قلم
اَلمِنَّةُ لِلَّه که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز
#حافظانه
#نجوای_قلم
Forwarded from انجمن ویراستاری ایران
🌐 با تصویب واژۀ «فرسته» برای «پُست» برخی چنین نمایاندهاند که فرهنگستان زبان و ادب فارسی فرسته را برای پُست در معنای نامهرسانی برگزیده و نام ادارۀ پُست هم «ادارۀ فرسته» خواهد شد!
واژۀ پُست، بهمعنی نامهرسانی (بهشکل سنتی و اداری)، از زمان نخستین فرهنگستان ایران (۱۳۱۴–۱۳۲۰) در زبان فارسی پذیرفته شدهاست؛ بنابراین، پستخانه، پستچی، ادارۀ پُست، و پُست کردن تغییر نمیکنند و واژۀ فرسته در اینجا فقط در مفهوم پُست (مطلب و محتوا، social media post, social post) در شبکههای اجتماعی تصویب شدهاست.
«فرسته» (ستاک حال یا همان بن مضارع فرست + -ه) واژهای کهن بهمعنی فرستاده و پیک است: «فرسته فرستاد با خواسته/ غلامان و اسبانِ آراسته» (#فردوسی)؛ صاحب فرهنگ برهان قاطع، افزون بر این معنیِ «فرسته»، مینویسد: «چیزی را نیز گویند که بهجهت کسی فرستند».
🔴 یادداشت: فرهنگستان پیشتر هم از واژۀ فرسته در برابر چند اصطلاح در حوزههای گوناگون بهره گرفته بود، ولی آن موارد با مفهوم فرسته در شبکههای اجتماعی ارتباطی ندارند.
✍🏻 سمانه ملکخانی
#نوگزینش
گروه واژهگزینی #عمومی
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
واژۀ پُست، بهمعنی نامهرسانی (بهشکل سنتی و اداری)، از زمان نخستین فرهنگستان ایران (۱۳۱۴–۱۳۲۰) در زبان فارسی پذیرفته شدهاست؛ بنابراین، پستخانه، پستچی، ادارۀ پُست، و پُست کردن تغییر نمیکنند و واژۀ فرسته در اینجا فقط در مفهوم پُست (مطلب و محتوا، social media post, social post) در شبکههای اجتماعی تصویب شدهاست.
«فرسته» (ستاک حال یا همان بن مضارع فرست + -ه) واژهای کهن بهمعنی فرستاده و پیک است: «فرسته فرستاد با خواسته/ غلامان و اسبانِ آراسته» (#فردوسی)؛ صاحب فرهنگ برهان قاطع، افزون بر این معنیِ «فرسته»، مینویسد: «چیزی را نیز گویند که بهجهت کسی فرستند».
🔴 یادداشت: فرهنگستان پیشتر هم از واژۀ فرسته در برابر چند اصطلاح در حوزههای گوناگون بهره گرفته بود، ولی آن موارد با مفهوم فرسته در شبکههای اجتماعی ارتباطی ندارند.
✍🏻 سمانه ملکخانی
#نوگزینش
گروه واژهگزینی #عمومی
#گروه_واژه_گزینی_فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی
Forwarded from پارسیانجمن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from زبانورزی
🍁 فرهنگستان را «نقد» کنیم، نه «ریشخند»!
✍🏻 علیرضا حیدری:
در ماههای گذشته، فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند جایگزین فارسی را به جامعه معرفی کرد که تازهترین آنها «تصدانه» بهجای پیکسل، «پادپخش» به جای پادکست، «موجپز» بهجای مایکروویو، «گرایه» بهجای ترند و «هفتگ» بهجای تیک بود. چنانکه گمان میرفت، این برساختها با بازتابهایی همراه با شوخی و گاه طعنگونه و حتی توهینآمیز در فضای مجازی روبهرو شد. متأسفانه گاه دیده میشود که در برنامههای رسمی، از جمله در صدا و سیما، هم شاهد چنین اتفاقات ناسنجیده ـ هرچند ممکن است به شوخی ـ هستیم! تمسخرِ فرهنگستان تمسخرِ زبان فارسی هم هست. زبان فارسی پایهٔ هویتیِ ماست و مهمترین تکیهگاه فرهنگی و تاریخیِ ما همین زبان است که رسانهها باید با احتیاط با آن روبهرو شوند و اگر قرار است نقدی انجام شود (که حتماً هست)، ادیبانه و مؤدبانه باشد. از این رو، یادآوری چند نکته را ضروری دانستم.
بیگمان در همین آغاز باید گفت که بیشترِ این بازتابهای مجازی و نه حقیقی! رنگوبوی سیاسی دارد؛ به این معنا که شِکوههای سیاسی گاه در یک موضوع ـ حتی بیربط ـ خودش را نشان میدهد. بنابراین، برخی این فرصت را مغتنم میشمارند و بهنوعی دست به اعتراض سیاسی میزنند، اما از نوعی دیگر و با تمسخر نهادی حکومتی، به نام فرهنگستان!
از طرفی، گاهی در جامعه برساختههایی ساختگی و جعلی منتشر میشود که بوی تمسخر نیز از آنها به مشام میرسد و آنها را به فرهنگستان نسبت میدهند، حال آنکه این واژهها هیچ ربطی به مصوبههای این نهاد ندارد. اینکه به روند و شیوهٔ برابرسازی واژهها میتوان انتقادهایی داشت کاملاً پذیرفته است و مهمترین آن این است که فرهنگستان در برابرسازی معمولاً دیرهنگام عمل میکند و خودِ این ضعف باعث میشود واژهٔ بیگانه جاگیر شود و تغییر آن دشوار باشد.
یکی از تصورات نادرست دربارهٔ فرهنگستان این است که گمان میرود این نهاد تنها کاری که برعهده دارد واژهگزینی است؛ از این رو، بودجه سالانهٔ آن را به تعداد واژههای مصوب تقسیم میکنند و کار این نهاد را به ریشخند میگیرند. حال آنکه واژهگزینی تنها یکی از کوششهای این نهاد است و کارگروههای دیگری در این نهاد فعالیتهای علمی دارند: همچون کارگروههای فرهنگنویسی، آموزش، زبان و گویشها، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی در شبهقاره هند، دستور خط، زبان و رایانه و انتشارات.
اما نکته مهمتری که بنا دارم در این یادداشت به آن اشاره کنم، این است که این انتقادها و اعتراضات و تمسخرها تازگی ندارد.
در «شرح زندگانی من» عبدا... مستوفی میخوانیم که در اعتراض به مصوبات فرهنگستان گفته بود: «آقایان! هرقدر میخواهید باد به بیرق لغت «عدلیه» بکنید، مردم «عدلیه» را برای اختصارش ترک نمیکنند و «دادگستری» شما، با وجود اینکه وضعشدهٔ فرهنگستان هم هست، روی کاغذ خواهد ماند... .»؛ ولی نه تنها دادگستری، که خواهان (مدعی) و بازپرس (مستنطق) و دادنامه (ورقه حکمیه) و دادگاه (محکمه) و آیین دادرسی (اصول محاکمات) و خواسته (مدعی به) و ... ماند و امروز مردم آنها را بهکار میبرند.
از صادق هدایت یادی کنیم که وقتی واژههایی مانند «پزشک» جایگزین «طبیب» شد و «پایاننامه» بهجای «تز»، در مقالهٔ «فرهنگ فرهنگستان» خود، فرهنگستان را مسخره کرد و به باد طنز گرفت. به گفتهٔ دکتر عباس اقبال آشتیانی، از نویسندگان بنام کشورمان که اتفاقاً خودش عضو فرهنگستان اول بود، استناد کنیم که میگفت چه کسی بهجای «اونیورسیته» میگوید «دانشگاه» یا بهجای «طلبه» میگوید «دانشآموز» و «دانشجو».
در کنار اینها، صدها واژه دیگر هم میتوان نام برد که در آغاز با مخالفت روبهرو شد، اما سرمایهٔ زبان فارسی شد: «اطفائیه» شد: آتشنشانی، «آژان» شد: پاسبان، «میزانالحراره» شد: دماسنج، «فاکولته» شد: دانشکده، «SMS» شد: پیامک، «سوبسید» شد: یارانه، «ATM» شد: خودپرداز، «دیتا» شد: داده، «ادیت» شد: ویرایش، «لود» شد: بارگذاری و ...
فراموش نکنیم که نباید شکوه زبان فارسی، این میراث تمدنی، را پیش چشم نسل روزگارمان سست کنیم؛ پس ریشخند را با انتقاد جابهجا نکنیم.
©️ از: روزنامهٔ خراسان (۱۴۰۳/۱۰/۲۴)
#️⃣ #فرهنگستان #واژهشناسی #نقد
✍🏻 علیرضا حیدری:
در ماههای گذشته، فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند جایگزین فارسی را به جامعه معرفی کرد که تازهترین آنها «تصدانه» بهجای پیکسل، «پادپخش» به جای پادکست، «موجپز» بهجای مایکروویو، «گرایه» بهجای ترند و «هفتگ» بهجای تیک بود. چنانکه گمان میرفت، این برساختها با بازتابهایی همراه با شوخی و گاه طعنگونه و حتی توهینآمیز در فضای مجازی روبهرو شد. متأسفانه گاه دیده میشود که در برنامههای رسمی، از جمله در صدا و سیما، هم شاهد چنین اتفاقات ناسنجیده ـ هرچند ممکن است به شوخی ـ هستیم! تمسخرِ فرهنگستان تمسخرِ زبان فارسی هم هست. زبان فارسی پایهٔ هویتیِ ماست و مهمترین تکیهگاه فرهنگی و تاریخیِ ما همین زبان است که رسانهها باید با احتیاط با آن روبهرو شوند و اگر قرار است نقدی انجام شود (که حتماً هست)، ادیبانه و مؤدبانه باشد. از این رو، یادآوری چند نکته را ضروری دانستم.
بیگمان در همین آغاز باید گفت که بیشترِ این بازتابهای مجازی و نه حقیقی! رنگوبوی سیاسی دارد؛ به این معنا که شِکوههای سیاسی گاه در یک موضوع ـ حتی بیربط ـ خودش را نشان میدهد. بنابراین، برخی این فرصت را مغتنم میشمارند و بهنوعی دست به اعتراض سیاسی میزنند، اما از نوعی دیگر و با تمسخر نهادی حکومتی، به نام فرهنگستان!
از طرفی، گاهی در جامعه برساختههایی ساختگی و جعلی منتشر میشود که بوی تمسخر نیز از آنها به مشام میرسد و آنها را به فرهنگستان نسبت میدهند، حال آنکه این واژهها هیچ ربطی به مصوبههای این نهاد ندارد. اینکه به روند و شیوهٔ برابرسازی واژهها میتوان انتقادهایی داشت کاملاً پذیرفته است و مهمترین آن این است که فرهنگستان در برابرسازی معمولاً دیرهنگام عمل میکند و خودِ این ضعف باعث میشود واژهٔ بیگانه جاگیر شود و تغییر آن دشوار باشد.
یکی از تصورات نادرست دربارهٔ فرهنگستان این است که گمان میرود این نهاد تنها کاری که برعهده دارد واژهگزینی است؛ از این رو، بودجه سالانهٔ آن را به تعداد واژههای مصوب تقسیم میکنند و کار این نهاد را به ریشخند میگیرند. حال آنکه واژهگزینی تنها یکی از کوششهای این نهاد است و کارگروههای دیگری در این نهاد فعالیتهای علمی دارند: همچون کارگروههای فرهنگنویسی، آموزش، زبان و گویشها، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی در شبهقاره هند، دستور خط، زبان و رایانه و انتشارات.
اما نکته مهمتری که بنا دارم در این یادداشت به آن اشاره کنم، این است که این انتقادها و اعتراضات و تمسخرها تازگی ندارد.
در «شرح زندگانی من» عبدا... مستوفی میخوانیم که در اعتراض به مصوبات فرهنگستان گفته بود: «آقایان! هرقدر میخواهید باد به بیرق لغت «عدلیه» بکنید، مردم «عدلیه» را برای اختصارش ترک نمیکنند و «دادگستری» شما، با وجود اینکه وضعشدهٔ فرهنگستان هم هست، روی کاغذ خواهد ماند... .»؛ ولی نه تنها دادگستری، که خواهان (مدعی) و بازپرس (مستنطق) و دادنامه (ورقه حکمیه) و دادگاه (محکمه) و آیین دادرسی (اصول محاکمات) و خواسته (مدعی به) و ... ماند و امروز مردم آنها را بهکار میبرند.
از صادق هدایت یادی کنیم که وقتی واژههایی مانند «پزشک» جایگزین «طبیب» شد و «پایاننامه» بهجای «تز»، در مقالهٔ «فرهنگ فرهنگستان» خود، فرهنگستان را مسخره کرد و به باد طنز گرفت. به گفتهٔ دکتر عباس اقبال آشتیانی، از نویسندگان بنام کشورمان که اتفاقاً خودش عضو فرهنگستان اول بود، استناد کنیم که میگفت چه کسی بهجای «اونیورسیته» میگوید «دانشگاه» یا بهجای «طلبه» میگوید «دانشآموز» و «دانشجو».
در کنار اینها، صدها واژه دیگر هم میتوان نام برد که در آغاز با مخالفت روبهرو شد، اما سرمایهٔ زبان فارسی شد: «اطفائیه» شد: آتشنشانی، «آژان» شد: پاسبان، «میزانالحراره» شد: دماسنج، «فاکولته» شد: دانشکده، «SMS» شد: پیامک، «سوبسید» شد: یارانه، «ATM» شد: خودپرداز، «دیتا» شد: داده، «ادیت» شد: ویرایش، «لود» شد: بارگذاری و ...
فراموش نکنیم که نباید شکوه زبان فارسی، این میراث تمدنی، را پیش چشم نسل روزگارمان سست کنیم؛ پس ریشخند را با انتقاد جابهجا نکنیم.
©️ از: روزنامهٔ خراسان (۱۴۰۳/۱۰/۲۴)
#️⃣ #فرهنگستان #واژهشناسی #نقد
Forwarded from سادهنویسی و درستنویسی (حمید حسنی)
✳️ جواهر
🔹 «جواهر» در فارسی مفرد است و جمع آن «جواهرات» و «جواهرها»ست.
🔹 «جواهر» در اصل از #عربی_کلاسیک وارد #زبانهای_ایرانی شدهاست، اما اصلِ آن ایرانیست: «جواهر» جمع «جوهر» (بهمعنی سنگ گرانبها و عنصر اصلیِ ماده) است. «جوهر»، در روزگاران بسیار دور، از واژهٔ ایرانی اصیلِ «گوهر» واردِ عربی شده و در زمانی که عربی در دوران اسلامی #زبان_علم بوده، به فارسی برگشتهاست.
🔹 نظیر این واژه، که سفر کرده و به دیار خود بازگشته، در فارسی کم نیست.
🖱این فرسته را ابتدا در اول اوتِ ۲۰۱۶ / یازدهم مرداد ۱۳۹۵ در کانال گذاشتهبودیم.
@SadeNevisi
🔹 «جواهر» در فارسی مفرد است و جمع آن «جواهرات» و «جواهرها»ست.
🔹 «جواهر» در اصل از #عربی_کلاسیک وارد #زبانهای_ایرانی شدهاست، اما اصلِ آن ایرانیست: «جواهر» جمع «جوهر» (بهمعنی سنگ گرانبها و عنصر اصلیِ ماده) است. «جوهر»، در روزگاران بسیار دور، از واژهٔ ایرانی اصیلِ «گوهر» واردِ عربی شده و در زمانی که عربی در دوران اسلامی #زبان_علم بوده، به فارسی برگشتهاست.
🔹 نظیر این واژه، که سفر کرده و به دیار خود بازگشته، در فارسی کم نیست.
🖱این فرسته را ابتدا در اول اوتِ ۲۰۱۶ / یازدهم مرداد ۱۳۹۵ در کانال گذاشتهبودیم.
@SadeNevisi
Forwarded from سادهنویسی و درستنویسی (حمید حسنی)
🔍 گزیر، گریز
🔹 «گزیر» یعنی چاره. «ناگزیر» یعنی ناچار، بهناچار. مثال: از این کار گزیری نیست. (یعنی چارهای جز انجام دادنِ آن نیست.)
🔸 نکته: فعلِ «گزیریدن» در فارسی کهن بهکار میرفته، اما از چند قرن پیش تاکنون فعال نبودهاست.
🔹 «گریز» یعنی فرار. مثال: گریز از مالیات، گریز از چنگِ قانون.
🔸 نکته: «گریختن» فعلِ «گریز» است.
◽️ چنین جملهای را بارها دیده و شنیدهایم: «... بههرحال گریزی از آن نیست». هیچ تأکیدی بر درستی و نادرستیِ این کاربرد نداریم؛ اما، به نظر میرسد که معمولاً نیتِ نویسنده به معنای «گزیر» و «چاره» تمایل داشته؛ ولی، تحت تأثیر کاربردِ فراوانِ «گریز»، از این بهجای «گزیر» استفاده کردهاست.
💡 سعدی «گزیر» و «گریز» را در بیتی از غزلی بهروشنی و با چیرهدستی به کار بردهاست:
نه گزیر است مرا از تو نه امکانِ گریز
چاره صبر است، که هم دردی و هم درمانی
ـــ این فرسته را ابتدا در بیستوهشتم دسامبر ۲۰۱۶ / هشتم دی ۱۳۹۵ در کانال گذاشتیم. اکنون، با اندکی تغییرات و افزودگیها، آن را دوباره گذاشتیم.
@SadeNevisi
🔹 «گزیر» یعنی چاره. «ناگزیر» یعنی ناچار، بهناچار. مثال: از این کار گزیری نیست. (یعنی چارهای جز انجام دادنِ آن نیست.)
🔸 نکته: فعلِ «گزیریدن» در فارسی کهن بهکار میرفته، اما از چند قرن پیش تاکنون فعال نبودهاست.
🔹 «گریز» یعنی فرار. مثال: گریز از مالیات، گریز از چنگِ قانون.
🔸 نکته: «گریختن» فعلِ «گریز» است.
◽️ چنین جملهای را بارها دیده و شنیدهایم: «... بههرحال گریزی از آن نیست». هیچ تأکیدی بر درستی و نادرستیِ این کاربرد نداریم؛ اما، به نظر میرسد که معمولاً نیتِ نویسنده به معنای «گزیر» و «چاره» تمایل داشته؛ ولی، تحت تأثیر کاربردِ فراوانِ «گریز»، از این بهجای «گزیر» استفاده کردهاست.
💡 سعدی «گزیر» و «گریز» را در بیتی از غزلی بهروشنی و با چیرهدستی به کار بردهاست:
نه گزیر است مرا از تو نه امکانِ گریز
چاره صبر است، که هم دردی و هم درمانی
ـــ این فرسته را ابتدا در بیستوهشتم دسامبر ۲۰۱۶ / هشتم دی ۱۳۹۵ در کانال گذاشتیم. اکنون، با اندکی تغییرات و افزودگیها، آن را دوباره گذاشتیم.
@SadeNevisi
به زبان خودمان حرف بزنیم (1) :
به جای سینگل بگوییم: مجرد
به جای آدرس بگوییم: نشانی
به جای ساپورت کردن بگوییم: حمایت/پشتیبانی کردن
#ما خودمان_زبان_داریم#
به جای سینگل بگوییم: مجرد
به جای آدرس بگوییم: نشانی
به جای ساپورت کردن بگوییم: حمایت/پشتیبانی کردن
#ما خودمان_زبان_داریم#
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
روز تولّد فردوسی (یکم بهمن)
فاقد اعتبار است.
▪️دوستان عزیز،
بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است، احتمال نزدیک به یقین سال تولّدِ او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشتِ رودکی نیز هست. دربارهٔ روزِ تولّدِ شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادّعا شده فاقد اعتبار است. سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سالِ درگذشتِ شاعر، از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کردهاند، دومین محتملتر است.
با درود خالقی
دکتر جلال خالقی مطلق،
پیام به بنیاد فردوسی، یکم بهمن ۱۳۹۶
ـــــــــــــــــــــــ
روز تولّد فردوسی (یکم بهمن)
فاقد اعتبار است.
▪️دوستان عزیز،
بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است، احتمال نزدیک به یقین سال تولّدِ او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشتِ رودکی نیز هست. دربارهٔ روزِ تولّدِ شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادّعا شده فاقد اعتبار است. سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سالِ درگذشتِ شاعر، از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کردهاند، دومین محتملتر است.
با درود خالقی
دکتر جلال خالقی مطلق،
پیام به بنیاد فردوسی، یکم بهمن ۱۳۹۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزل
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنهانگیز است
#حافظانه
#نجوای_قلم
اگر چه باده فرح بخش و باد گلبیز است
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنهانگیز است
#حافظانه
#نجوای_قلم