tgoop.com/nashrenow/6174
Last Update:
در کنار او فقط گلب مانده بود. به نظرش رسید که باز هم باید برای نجات او کاری انجام شود. چون در آنچه انجام شده بود، عشقی وجود نداشت. از سوی کسانی که اطراف او بودند، میبایست تلاشی از دل و جان صورت میگرفت. اما هیچکسی اطراف او نبود. آنها ترجیح دادند دختر را با بدبختی خود تنها بگذارند. با مرگ خود. وزش باد روسری سبک را از صورت دختر کنار زد. گلب به او چشم دوخت و او را زیبا یافت. بینی صاف، لبان نازک نیمهباز. مرگ تنها در لبان تغییر رنگ یافتهاش بود، و در نگاه بیحرکتش؛ و نه در هیچ چیز دیگری. اما چشمهایش به طور قطع حکایت از تمام شدن زندگی داشت. چرا کسی آنها را نمیبست؟ گلب هیچگاه این چهره را زنده ندیده بود، چون پشت سر دختر راه رفته بود. تمام آنچه لازم بود این بود که جلویش برود و نگاهش کند. شاید حیرتزده میشد، لبخند میزد، دستی تکان میداد. شاید زیر خنده میزد.
□ بریزبن | یوگنی وادلازکین | ترجمۀ نرگس سنائی | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، شومیز (جلد نرم)، ۳۹۸ صفحه، قیمت: ۲۶۰.۰۰۰ تومان، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
BY نشر نو
Share with your friend now:
tgoop.com/nashrenow/6174