tgoop.com/neypub/8477
Last Update:
کیرکگور و نیچه تحلیل روانشناختی را کماهمیت ندیدند، ولی توجهشان بیشتر به درک انسان بود: موجودی که واپسرانی میکند و از خودآگاهی چشم میپوشد تا محافظی در برابر واقعیت داشته باشد و سپس از عواقب رواننژندانۀ آن رنج ببرد. پرسش عجیب این است: اینکه انسان ــ این باشندهدردنیا ــ که میتواند بر هستیاش آگاه باشد و هستیاش را بشناسد باید انتخاب کند یا مجبور به انتخاب شود که این آگاهی را مسدود کند و از اضطراب، جبر وسواسی خودتخریبی و ناامیدی رنج ببرد به چه معناست؟ کیرکگور و نیچه بهخوبی میدانستند که ناخوشی حاصل از «بیماری روح» انسان غربی بسیار ژرفتر و گستردهتر از آن است که بتوان آن را بهیاری مشکلات خاص فردی و اجتماعی توضیح داد. در رابطۀ انسان با خودش چیزی بهشدت معیوب بود؛ انسان از اساس با خود به مشکل برخورده بود. نیچه میگفت: «این معضل حقیقی اروپاست: ما در کنار هراس بشر، عشق بشر، اعتماد به بشر و در واقع ارادۀ بشر را از دست دادهایم.»
از کتابِ «هستی»
رولو می، ارنست انجل، هانری ف. النبرگر
ترجمۀ سپیده حبیب
BY نشر نی

Share with your friend now:
tgoop.com/neypub/8477