tgoop.com/niyazestanbarani/3933
Last Update:
#پریشان_سرودهها
دغدغهها چهقدر زیبا بود؛
با صدای زنگ
که زیباترین زنگ زمان بود
و چهارپنج ساعت پیش
ناقوس مرگ بود و اسارت
،در دستگاه حقارت،
باید از زندان مدرسه
فرار میکردی
تمام راه
صداقت گرسنهگی
در چیستی گمان غذا بود
و غذایی که دستپخت بهترین مادر جهان
- همیشه حدس غریزه درست درمیآمد -
پاییز لحاف خیس و ابری خود را
به روی شهر پهن میکرد
و رخوت قیلولهای سبک
تو را به امن کوچهی باران میبرد
تا عصر برای خدا شدن فرصت بود
بعد هم
انسان که میشدیم
مجال خندهو بازی محال نمیشد
غروبهای سیاه
باید سر کوچه میایستادم
تا با مانتوی طوسی
و مغنهی اجبار
عبور میکردی
- تمام جنوب شهر مرا
غرق نور میکردی -
هنوز موفقیت اینهمه پلشت نبود
که رد پایش فقط از ونک به بالا
دیده شود
و هرچه بالاتر، عمیقتر باشد
یا
تعداد لایکهای هوَلها
تو را به جمع دلاقک ببرد
و برایت آوازههای پوچ بخرد
لبخند تو
نشانهی کامیابی من میشد
و تمامی راه مواظبت بودم
کسی نگاه چپ نکند
یا زبان به لایه نلاید
و ژاژ نیز نخاید
سریع به خانه برمیگشتم
نه آنکه فردا امتحان ریاضی داشتیم نه آقا
سونیا قرار بود
با راسکولنیکف قدم بزند
باید ته داستان را در میآوردم
و هرگز تصورش را نمیکردم
که قرار است
هرسهتایی ما
تبعید شویم
به سیبری ایران
و گولاگ ما بشود تهران ...
#محسن_بارانی ۲۸آبان ۱۴۰۳
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
BY نیازستان
Share with your friend now:
tgoop.com/niyazestanbarani/3933