tgoop.com/philosophyofss/298
Last Update:
آسیبشناسی جامعهشناسی (بخش اول):
مسئلۀ پیشرفت و اجماع
یکی از رسالتهای سرنوشتساز و افقگشای فلسفۀ هر علمی، نقد آن علم از بیرون و با هدف افزایش خودآگاهی و بهبود روندها و رویههای موجود در آن علم است. به عبارت دیگر، در فلسفۀ هر علمی میکوشند هشدارهایی گرهگشا و البته همدلانه به اهالی آن علم بدهند تا بتوانند دوباره و بیشتر در مسیر پیشرفت قرار بگیرند. بر این اساس، باید هر اثر یا رسانهای در زمینۀ فلسفۀ علوم اجتماعی حتماً باید با همان اهدافی که گفتیم، به آسیبشناسی این علم هم بپردازد.
در کانال «فلسفه علوم اجتماعی دانشگاه تهران» تا به امروز کمتر به نقد و آسیبشناسی جامعهشناسی پرداختهایم و بیشتر به چیستی فلسفۀ علوم اجتماعی و ضرورتها و دستاوردهای پرداختن به آن و البته آسیبشناسی وضعیت فلسفه علوم اجتماعی در ایران پرداختهایم؛ اما با توجه به اینکه آسیبشناسی جامعهشناسی بهمنظور پیشرفت آن یکی از اهداف فلسفه علوم اجتماعی به حساب میآید، در ادامه، با تأکید بر منابع مشخصی در این زمینه، سلسله یادداشتهایی را به این مسئلۀ مهم اختصاص خواهیم داد.
یکی از نقدهای پربسامد و بنیادین به جامعهشناسی، ناتوانی جامعهشناسی در ایجاد نوعی توافق و اجماع و پیشرفت علمی است؛ یعنی جامعهشناسی به حد کافی نتوانسته است بر اساس دانش، نوعی توافق و انسجام شناختی بیافریند. استیون کولی در مقالۀ «چرا جامعهشناسی همچون علوم طبیعی پیشرفت نمیکند» بهخوبی بین لبۀ دانش و هسته در هر علمی تفاوتی دقیق قائل شده است.
لبۀ دانش بخشی از علم است که هنوز اتفاق نظری دربارۀ آن وجود ندارد و محل اختلاف اندیشمندان و دانشمندان و پژوهشگران است؛ اما هسته، واقعیتهای اندک و الگوها و نظریههایی هستند که همۀ اهالی آن علم آن را پذیرفتهاند و به بیان دیگر، حقیقتهایی دربارۀ موضوع آن علم به حساب میآیند.
استیون کولی بر این باور است که جامعهشناسی هستهای بسیار کوچک دارد یا اصلاً هستۀ مشخصی ندارد. او دو علت اصلی برای این وضعیت برمیشمرد: ۱. انتخاب موضوعات در زمینههای غیرنظری؛ ۲. تیراندازی بهسمت هدفی در حال حرکت. در یادداشت بعدی بیشتر دربارۀ این دو علت بحث خواهیم کرد.
دیویس و هوبر بهترتیب در مقالههای «جامعهشناسی از چه معضلی رنج میبرد» و «دیدگاههای نهادی به جامعهشناسی» به این نکته اشاره میکنند که جامعهشناسی فاقد هستۀ فکری توسعهیافتهای است و اگر این وضعیت ادامه یابد، آیندۀ خطرناکی برای این رشته رقم میخورد. هوبر بهروشنی میپرسد مدیران از گروهی آموزشی در دانشگاه چه میخواهند؟ او پاسخ میدهد مرکزیت و نیز استادان و دانشجویان باکیفیت.
او دربارۀ ویژگی اول میگوید که نسبت رشتههای علمی دیگر با علوم انسانی و اجتماعی چیست؟ برای مثال، رشتههای ریاضی و انگلیسی موضوع کاملاً روشن و مشخصی دارند که دانشجویان همۀ رشتهها را مجبور میکنند در سطوح گوناگون آنها را فرابگیرند؛ اما جامعهشناسی بهدلیل اینکه هیچ موضوع و هستۀ مشخصی ندارد، هر مدیری در دانشگاه میتواند گروه آموزشی خود را بدون آن هم شکل بدهد و پیش ببرد.
دیویس معتقد است جامعهشناسی بهقدری نامنسجم است و ما بهقدری دمدمی مزاج هستیم که وقتی از موضوعی خسته میشویم، بدون اینکه به نتیجۀ مشخصی رسیده باشیم، آن را کنار میگذاریم و به موضوع دیگری میپردازیم. مسئلۀ جدی در جامعهشناسی این است که ما بهجای تمرکز کامل بر حل مشکلات، بیشتر به سخنرانی میپردازیم و حتی در دقیقترین تحقیقاتمان، بر برانگیختن پرسشها و درکی جزئی از مسئله تمرکز میکنیم، بدون اینکه به پاسخی عملی و روشن دست پیدا کنیم.
سیدمحسن ملاباشی
#آسیبشناسی_جامعهشناسی
#جستار
@philosophyofss
BY فلسفه علوم اجتماعی دانشگاه تهران
Share with your friend now:
tgoop.com/philosophyofss/298