tgoop.com/psychology_atu/1967
Last Update:
به بهانه ششم مِی؛ تولد زیگموند فروید
علیرغم جدال تاریخی و طولانی بین هواداران و مخالفان فروید، احتمالا کمتر کسی میتواند منکر نقش اساسی فروید در تاریخ روانشناسی باشد. حال به بهانه تولدش، احتمالا نگاهی به استدلالهای پوپر، گرونبام و لاکاتوش خالی از لطف نباشد.
استدلال پوپر
روانکاوی شبهعلمی است چون ابطالناپذیر است. بنا به رأی پوپر یک نظریه تنها وقتی علمی است که بتوان آن را آزمون کرده و با نتیجهای قانعکننده نشان داد که باطل است. از نقطه نظر پوپر روانکاوی از برآورده ساختن این معیار ناتوان است.
پوپر ابطالناپذیری بیانشده درباره روانکاوی را با مثال پیش رو نشان میدهد:
من میتوانم این را با دو مثال متفاوت از رفتار آدمی نشان بدهم؛ فرض بگیرید یک مرد یک کودک را داخل آب میاندازد تا او را خفه کند و یک مرد دیگر زندگیاش را به خطر میاندازد تا آن کودک را نجات بدهد. هرکدام از این دو مورد را میتوان با تبیین یکسانی در دستگاه نظری فرویدی و آدلری توضیح داد. بنا به رأی فروید مرد اول مبتلا به سرکوبی است اما مرد دیگر به والایش دستیافته است. چون روانکاوی میتواند برای هر نوع رفتاری دلیلی ارائه دهد به نظر میرسد که وقوع هیچ پدیده رفتاری توان ابطال آن را ندارد بنابراین پوپر پیشنهاد میکند که نظریه روانکاوی علمی نیست چون آن را میتوان با هر نوع دادهای سازگار کرد.
استدلال گرونبام
گرونبام علیرغم مخالفتش با روانکاوی با این ادعا که این دستگاه نظری ابطالناپذیر است مخالفت میکند و بحث میکند که این ادعا نشاندهنده جهل پوپر نسبت به شیوهها و نظریه فروید است. پوپر به جای این که از نوشتههای فروید مثال بیاورد از نظریه او مترسکی با استفاده از مثال فرضی کودک در حال غرق شدن ساخته است؛ در حالی که اگر پوپر نوشتههای واقعی فروید را بررسی میکرد میتوانست دریابد که فروید نظریهای ابطالپذیر صورتبندی کرده است. یک مثال روشن را میتوان در مقاله فروید با عنوان پاسخی به انتقاد از مقاله من درباره نوروز اضطراب پیدا کرد. فروید این فرضیه را مطرح میکند که نوروز اضطراب به دلیل اختلال در زندگی جنسی رخ میدهد و بعد بیان میکند که این فرضیه ابطال خواهد شد اگر نوروز اضطراب در غیاب چنان اختلالی رخ دهد. این مثال نشان میدهد که فروید ابطالپذیری را خصلت مهمی از نظریه خود میداند و با ایده پوپر در مورد آزمونناپذیری روانکاوی مخالف است.
استدلال لاکاتوش
دانشمندان پوست کلفتی دارند. آنها یک نظریه را صرفا به خاطر این که شواهد با آن در تضاد است رها نمیکنند. آنها معمولا یا فرضیههای نجاتبخش برای تبیین آنچه پدیدههای خلاف قاعده مینامند ایجاد میکنند یا اگر نتوانند آن موارد خلاف قاعده را تبیین کنند از آنها چشم گردانده و توجه خود را به سوی دیگر مشکلات هدایت میکنند. لاکاتوش فرض میکند که یک برنامه پژوهشی شامل یک هسته سخت نظری و مجموعهای فرضیههای کمکی است که وقتی با دادههای خلاف قاعده روبهرو میشود دانشمند معتقد به آن برنامه پژوهشی نظریه خود را فورا ابطالشده در نظر نمیگیرد بلکه از فرضیههای کمکی برای تببین آن موارد کمک گرفته و در نتیجه هسته سخت نظریه را نجات میدهد. از نظر او در کلاسهای درسی نیز وقتی دانشآموزان در اجرای آزمایشات فیزیکی دقیقا با نتایج پیشبینی شده از سوی ریاضیات نیوتنی روبه رو نمیشوند، ترغیب میشوند که مداخلات ایجادشده از طرف اصطکاک و فشار هوا را برای تبیین چنان نتایج مخالفی در نظر بگیرند؛ بنابراین مقاومت در برابر ابطالپذیری اگر برای تبعید روانکاوی به قلمرو شبهعلم استفاده شود آنگاه بسیاری از نظریههای مشهور علمی نظیر نظریه جاذبه نیوتن و نظریه ژنتیک مندلی نیز به آن قلمرو تبعید خواهند شد.
منبع: این یادداشت تلخیص مقالهای از هان ماونگ به نام Psychoanalysis and Falsifiability است که به ترجمه علی فیضی، شش سال پیش در مجله تداعی منتشر شده است و توسط نیلوفر بازیار گردآوری و بازنشر شدهاست.
🆔 Psychology_ATU
BY انجمن علمی روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی
Share with your friend now:
tgoop.com/psychology_atu/1967