tgoop.com/rashedansari/1758
Last Update:
چاپ بنر و تندیس و سردیس...
نوشته ی: راشدانصاری
سال ها پیش به دعوت اداره ی فرهنگ و ارشاد و همچنین شورای شهرِ یکی از شهرستان ها،دعوت شدم به شب شعری. در آن جا متوجه شدم ، سر چهارراه ها و میادین شهر بَنرهای بزرگی از بنده را نصب کرده اند. به طوری که پیش خودم گفتم، نکند زبانم لال، روم به دیوار! کاندیدای ریاستجمهوری شدم و خودم بی اطلاعم.
ضمن تشکر از مسئولان شهرستان یاد شده، به فرماندار محترم عرض کردم:
- چرا این همه زحمت کشیدید؟ اصلأ نیازی به این کارها نبود.
که جناب فرماندار با لبخندی اظهار داشت:
- اختیار دارید استاد. تازه بنر دیگری هم روی ساختمانی چند طبقه در میدانی واقع در مرکز بازار نصب کردیم که حدود هفت میلیون تومان هزینه اش شده و....
- شایان گفتن است که در آن سال ها واقعاً هفت میلیون تومان، مبلغ بسیار بالایی بود -
در پاسخ به آقای فرماندار عرض کردم:
- باور بفرمایید اگه نصف این مبلغ رو به خودم داده بودید، شخصاً می رفتم از ساختمون بالا و یک هفته همون جا می موندم!
این ماجرا بنده را به یاد ماجرای دیگری انداخت. دوست هنرمندی در خصوص ماجرای نصب تندیس یا سردیس خودش در میدان زادگاهش ماجرای جالبی نقل می کرد که باور بفرمایید الآن پاک فراموش کردم قضیه از چه قرار بود!
البته حالا که بحث بنر شاعر و به نوعی تجلیل از هنرمند و تندیس و سردیس شد، اجازه می خواهم تا فراموش نکرده ام ماجرای جالبی را نقل کنم. زنده یاد عمران صلاحی، شاعر و طنزپرداز مطرح می گفت:
جای شما خالی، رفته بودیم به جمهوری آذربایجان. شنیدیم یکی از رمان نویسان آن جمهوری، رمانی نوشته بود در هفده جلد. به همین مناسبت جشنی بر پا می شود. در این مراسم، همه جام خود را بلند می کنند. یک نفر می گوید:« بنوشیم به سلامتی سر این نویسنده، که این همه تخیل و افکار بدیع در آن جوشیده است.»
یک نفر دیگر می گوید:« نه، بنوشیم به سلامتی ته این نویسنده که توانسته آن را زمین بگذارد و این اثر عظیم را بنویسد!»
https://chat.whatsapp.com/GQ4dptYDHMtLYoAku4lkxT
BY راشد انصاری
Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1758