RASHEDANSARI Telegram 1789
همشهری های کاسب!
نوشته ی: راشدانصاری

گاهی وقت ها که سرم خلوت است ، به ویژه عصرها می روم سری می زنم به مغازه های دوستان و همشهری های کاسبم در بازار.
روزی از همین روزها در مغازه ی دوستی نشسته بودم که شخصی مراجعه کرد و به دوست مان گفت:" فاکتور رو جمع زدی؟"
دوستم با حالتی مظلومانه گفت:"بله عزیز مهربان!" مشتری گفت:"خب، چقدر تقدیم کنم؟" دوست کاسب مان خیلی یواش گفت:" چیز قابل داری نیست!" مشتری گفت:" عذر می خوام کمی بلندتر حرف بزنید که نمی شنوم." این بار دوست مان شبیه بیماران در حالِ موت ، از بار اول هم ولوم صدایش را پایین تر آورد و گفت:" هفصهفهفهفد و...بیسسسس...و هفهف.....تومن"
مشتری حیران مانده بود. گفت آقا تو رو خدا بلندتر بگو که کار دارم." این بار کمی بلندتر باز همان جملات نامانوس قبلی را به زبان آورد.
مشتری رو کرد به سمت بنده و گفت:" حاجی شما متوجه شدین؟" عرض کردم: " خیر."
در این لحظه شاید دوست مان احساس خطر کرد که نکند مشتری از چنگش بپرد ! کمی بلندتر و واضح تر از دفعات قبل گفت:" ۷۲۷ هزارتومن..." طرف نفس راحتی کشید و خیلی سریع مبلغ را پرداخت کرد و رفت.
پس از رفتن مشتری به دوست و همشهری واقعا کاسبم گفتم:" دلیل این کار شما چی بود؟ شما که تا قبل از اومدن مشتری خوب و سرحال بودی اما یک مرتبه چی شد؟"
لبخندی زد وگفت:" شما شاعرها و نویسنده ها این چیزها رو درک نمی کنید. به این کار می گن فوت کوزه گری...!"
گفتم:" کمی موضوع رو بازتر کن تا از محضرتان کسب علم کنیم."
سری تکان داد و گفت:" ببین خالو، اگر مشتری میلیون ها تومان خرید کنه و شما به همین روش و خیلی مظلومانه و به قولی سرزبونی اعداد و کلمات رو به زبون بیاری! طرف فکر می کنه مبلغ هم بسیار ناچیز و پایینه و بدون این که چک و چونه بزنه پرداخت می کنه! اما اگه مبلغ بسیار پایینی مثل همین هفصهفهصد و بیسسس ...و...هفهفهف... رو با صدای بلند و شمرده شمرده و با دهان باز بگی هفت صد و بیست و هفت هزارتومان، مشتری فکر می کنه مبلغ خیلی بالاست و پدرت رو در می آره از چونه زدن! آخه عقل مردم بیشتر به چشمشونه..."
از تعجب کُپ کرده بودم و در دل گفتم: " بابا، تو دیگه کی هستی دس شیطونو بستی...."
همین دوست کاسب مان تعریف می کرد  یک خواهرزاده ی نوجوانی دارم که مدتی شاگرد خودم بود اما الان چند سالی است کنار خودمان مغازه ای خریده است.
دوستم تعریف می کرد این خواهرزاده ی من کاسب است نه من.
تعجب کردم وگفتم:" امکان نداره کسی به گرد شما برسه" گفت:" گوش کن. سال گذشته مدتی بود که تقریبا هفته ای یک بار توسط بازرسان تعزیرات حکومتی جریمه می شدیم. هم من و هم بقیه کسبه. ولی خواهرزاده ام حتی یک بار جریمه نشد.هروقت می پرسیدم امروز چقدر جریمه ات کردن؟ می زد زیر خنده و می گفت، جریمه؟! به همین خاطر حسابی کنجکاو شده بودم ببینم خواهرزاده ی نازنینم چی کار می کنه که جریمه نمی شه."
گفتم:" خب، چیزی دستگیرت شد؟" گفت:" آره، یه روز که مامور تعزیرات رفت به طرف مغازه اش، رفتم دنبالش، طوری که منو نبینن پشت سر مامور و یکی دوتا مشتری خودمو تا حدودی مخفی کردم. دیدم مامور گفت، پروانه کسب ات بیار ببینم. بلافاصله خواهرزاده ام از این رو به اون رو شد و خودشو به اصطلاح به موش مردگی زد و شروع کرد به سرفه کردن!آن هم پی در پی و خیلی طبیعی. آن چنان سرفه و عطسه می کرد که بیا و ببین. سرفه هایی عمیق که به خس خسی وحشتناک تبدیل می شد. بعد خم شد و از داخل کشوی میزش یه دونه از این اسپری های مخصوص بیماری آسم رو در آورد و زیر لب دو سه بار با صدایی همراه با حزن و اندوه خاصی که جگر آدم کباب می شد، گفت، پروانه ی کسب...پروا...نه ی...ککک سب...  ولی قبل از این که اسپری رو به سمت دهانش ببره، خودشو انداخت کف مغازه...خیلی محکم خورد زمین. در این لحظه مامور تعزیرات به اتفاق یکی از مشتری ها رفتن و اسپری که از دستش پرت شده بود برداشتن و داخل دهانش یکی دو پاف کردن. اما فایده ای نداشت.یکی از مشتری ها فکر کرد مرده.گفت تموم کرده بی چاره. یه نفر دیگه سریع شماره ۱۱۵ رو گرفت.پس از حدود ده دقیقه که مامور تعزیرات رفته بود، خودم رو به مشتری ها معرفی کردم و گفتم دایی اش هستم شما تشریف ببرید. بعد دیدم با چهره ای شبیه بچه های مظلوم یمنی، به زور پلکی زد و اول زیر چشمی دور و برشو پایید و یواشکی  گفت دایی ماموره رفت؟ گفتم آره، دلش به رحم اومد و ظاهرا فراموش کرده بود برا چی اومده بود ..."
به دوستم گفتم :" خب، دیگه چه شد؟ گفت:" هیچی، بهش گفتم کلک! تو از کی مریض بودی و ما نمی دونستیم؟"
خنده ی موذیانه ای کرد و گفت:" دایی، هر چی باشه شاگرد خودت بودم! ضمن این که از قدیم گفتن حلال زاده به دایی اش می ره!"

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA



tgoop.com/rashedansari/1789
Create:
Last Update:

همشهری های کاسب!
نوشته ی: راشدانصاری

گاهی وقت ها که سرم خلوت است ، به ویژه عصرها می روم سری می زنم به مغازه های دوستان و همشهری های کاسبم در بازار.
روزی از همین روزها در مغازه ی دوستی نشسته بودم که شخصی مراجعه کرد و به دوست مان گفت:" فاکتور رو جمع زدی؟"
دوستم با حالتی مظلومانه گفت:"بله عزیز مهربان!" مشتری گفت:"خب، چقدر تقدیم کنم؟" دوست کاسب مان خیلی یواش گفت:" چیز قابل داری نیست!" مشتری گفت:" عذر می خوام کمی بلندتر حرف بزنید که نمی شنوم." این بار دوست مان شبیه بیماران در حالِ موت ، از بار اول هم ولوم صدایش را پایین تر آورد و گفت:" هفصهفهفهفد و...بیسسسس...و هفهف.....تومن"
مشتری حیران مانده بود. گفت آقا تو رو خدا بلندتر بگو که کار دارم." این بار کمی بلندتر باز همان جملات نامانوس قبلی را به زبان آورد.
مشتری رو کرد به سمت بنده و گفت:" حاجی شما متوجه شدین؟" عرض کردم: " خیر."
در این لحظه شاید دوست مان احساس خطر کرد که نکند مشتری از چنگش بپرد ! کمی بلندتر و واضح تر از دفعات قبل گفت:" ۷۲۷ هزارتومن..." طرف نفس راحتی کشید و خیلی سریع مبلغ را پرداخت کرد و رفت.
پس از رفتن مشتری به دوست و همشهری واقعا کاسبم گفتم:" دلیل این کار شما چی بود؟ شما که تا قبل از اومدن مشتری خوب و سرحال بودی اما یک مرتبه چی شد؟"
لبخندی زد وگفت:" شما شاعرها و نویسنده ها این چیزها رو درک نمی کنید. به این کار می گن فوت کوزه گری...!"
گفتم:" کمی موضوع رو بازتر کن تا از محضرتان کسب علم کنیم."
سری تکان داد و گفت:" ببین خالو، اگر مشتری میلیون ها تومان خرید کنه و شما به همین روش و خیلی مظلومانه و به قولی سرزبونی اعداد و کلمات رو به زبون بیاری! طرف فکر می کنه مبلغ هم بسیار ناچیز و پایینه و بدون این که چک و چونه بزنه پرداخت می کنه! اما اگه مبلغ بسیار پایینی مثل همین هفصهفهصد و بیسسس ...و...هفهفهف... رو با صدای بلند و شمرده شمرده و با دهان باز بگی هفت صد و بیست و هفت هزارتومان، مشتری فکر می کنه مبلغ خیلی بالاست و پدرت رو در می آره از چونه زدن! آخه عقل مردم بیشتر به چشمشونه..."
از تعجب کُپ کرده بودم و در دل گفتم: " بابا، تو دیگه کی هستی دس شیطونو بستی...."
همین دوست کاسب مان تعریف می کرد  یک خواهرزاده ی نوجوانی دارم که مدتی شاگرد خودم بود اما الان چند سالی است کنار خودمان مغازه ای خریده است.
دوستم تعریف می کرد این خواهرزاده ی من کاسب است نه من.
تعجب کردم وگفتم:" امکان نداره کسی به گرد شما برسه" گفت:" گوش کن. سال گذشته مدتی بود که تقریبا هفته ای یک بار توسط بازرسان تعزیرات حکومتی جریمه می شدیم. هم من و هم بقیه کسبه. ولی خواهرزاده ام حتی یک بار جریمه نشد.هروقت می پرسیدم امروز چقدر جریمه ات کردن؟ می زد زیر خنده و می گفت، جریمه؟! به همین خاطر حسابی کنجکاو شده بودم ببینم خواهرزاده ی نازنینم چی کار می کنه که جریمه نمی شه."
گفتم:" خب، چیزی دستگیرت شد؟" گفت:" آره، یه روز که مامور تعزیرات رفت به طرف مغازه اش، رفتم دنبالش، طوری که منو نبینن پشت سر مامور و یکی دوتا مشتری خودمو تا حدودی مخفی کردم. دیدم مامور گفت، پروانه کسب ات بیار ببینم. بلافاصله خواهرزاده ام از این رو به اون رو شد و خودشو به اصطلاح به موش مردگی زد و شروع کرد به سرفه کردن!آن هم پی در پی و خیلی طبیعی. آن چنان سرفه و عطسه می کرد که بیا و ببین. سرفه هایی عمیق که به خس خسی وحشتناک تبدیل می شد. بعد خم شد و از داخل کشوی میزش یه دونه از این اسپری های مخصوص بیماری آسم رو در آورد و زیر لب دو سه بار با صدایی همراه با حزن و اندوه خاصی که جگر آدم کباب می شد، گفت، پروانه ی کسب...پروا...نه ی...ککک سب...  ولی قبل از این که اسپری رو به سمت دهانش ببره، خودشو انداخت کف مغازه...خیلی محکم خورد زمین. در این لحظه مامور تعزیرات به اتفاق یکی از مشتری ها رفتن و اسپری که از دستش پرت شده بود برداشتن و داخل دهانش یکی دو پاف کردن. اما فایده ای نداشت.یکی از مشتری ها فکر کرد مرده.گفت تموم کرده بی چاره. یه نفر دیگه سریع شماره ۱۱۵ رو گرفت.پس از حدود ده دقیقه که مامور تعزیرات رفته بود، خودم رو به مشتری ها معرفی کردم و گفتم دایی اش هستم شما تشریف ببرید. بعد دیدم با چهره ای شبیه بچه های مظلوم یمنی، به زور پلکی زد و اول زیر چشمی دور و برشو پایید و یواشکی  گفت دایی ماموره رفت؟ گفتم آره، دلش به رحم اومد و ظاهرا فراموش کرده بود برا چی اومده بود ..."
به دوستم گفتم :" خب، دیگه چه شد؟ گفت:" هیچی، بهش گفتم کلک! تو از کی مریض بودی و ما نمی دونستیم؟"
خنده ی موذیانه ای کرد و گفت:" دایی، هر چی باشه شاگرد خودت بودم! ضمن این که از قدیم گفتن حلال زاده به دایی اش می ره!"

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA

BY راشد انصاری




Share with your friend now:
tgoop.com/rashedansari/1789

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to Create a Private or Public Channel on Telegram? It’s yet another bloodbath on Satoshi Street. As of press time, Bitcoin (BTC) and the broader cryptocurrency market have corrected another 10 percent amid a massive sell-off. Ethereum (EHT) is down a staggering 15 percent moving close to $1,000, down more than 42 percent on the weekly chart. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? 5Telegram Channel avatar size/dimensions But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered."
from us


Telegram راشد انصاری
FROM American