tgoop.com/ravanshidpoet/20649
Last Update:
«تهران بدون کلاغهایش میمیرد»
م. روانشید
30 دی 1403 سالا (سوئد)
www.tgoop.com/ravanshidpoet
این متن را در بامدادِ 27 اردیبهشت 1390 از سرِ دلتنگی و در روزهای آخری که در ایران بودم نوشتم، در روستای چالهسیاه از توابع شاهینشهر.
آن روزها هنوز «فرامرز اصلانی» بود، من بودم، «زیبا شیرازی» نازنینِ من هم بود و به سربلندی به روزگاران بماناد.
در همان بامداد دکلمهاش کردم و همان روز با صدای زیبا شیرازی و فرامز اصلانی، که در یکی دو سالِ آخرِ سکونتام در ایران همدل و همزبانام بودند؛ مزین کردم و انگار آرام گرفتم، آرام که نه؛ گویی به پشتِ سر نگاه میکردم و در دل میگریستم، گریستنی که هیچوقت تمام نشد.
آن روزها و آن روز؛ این نوشته خطاب به «نکیتا» بود، به خاطرات و مخاطراتی که «دوست داشتن» با خود داشت و پشتِ سر میماند و زیرِ برف گُم میشدند...
نوشتم تا آن روزگاران و آن صبحها و آن غروبهای پُرخاطره و پُرمخاطره، زیر برف مدفون نشوند.
#روانشید #تهران #نکیتا #فرامرزاصلانی #زیباشیرازی #خاطرات
.
BY م. روانشید M. Ravanshid
Share with your friend now:
tgoop.com/ravanshidpoet/20649