RAVANSHIDPOET Telegram 20691
زندگی در وضعیت غیرحضوری
م. روان‌شید
۸ خرداد ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
به‌نظرم مرگ وجود ندارد، ما تنها ناپدید می‌شویم؛ یا از وضعیتی به وضعیتی دیگر وارد می‌شویم. منظورم آن دنیا و بهشت و جهنم نیست، منظورم فقط وضعیتی دیگراست، همین.
و تازه؛ یک وضعیتِ پایدارِ مطمئن هم هست که به‌تازگی پیدایش کرده‌ام.
تصور کن یکی گلوله به مغزش می‌خورد و در یک آن می‌میرد، یکی در تصادفی مرگبار ـ‌‌در لحظه‌ـ بودش به نبود تغییر می‌کند... و مرگ‌های بی‌شماری از این دست که فرد از بودن به نبودن تغییرِ وضعیت می‌دهد و تقریبا می‌توان مطمئن بود که خودش از مرگ یا تغییرِ وضعیتِ خودش خبر ندارد، یعنی مثلا نمی‌داند که مرده است، اسمش را بگذاریم «مرگِ آنی» و بدون پیش‌زمینه و آگاهی، یا برعکس؛ می‌داند که تا لحظاتی دیگر با یک گلوله، بودش؛ نبود می‌شود.
اما شرایطِ دیگری هم هست که به نظرم جالب است و قابلِ تامل.
آدمی را تصور کنید که برای ناهارِ فردایش؛ شب گوشت را از فریزر خارج کرده، نخود و لوبیا را آب گذاشته، بساطِ سالاد را با ظرافتِ تمام آماده کرده، ساعت را روی ششِ بامداد کوک می‌کند و می‌رود که بخوابد. این آدم در خواب ایست قلبی می‌کند و ساعت‌ها بعد که پیدایش می‌کنند، دیگر زمانِ احیا گذشته است و کار از کار گذشته است...
اما بخشِ قابلِ تامل اینجاست: آیا آن مرد یا زن واقعا مرده است؟ آیا می‌داند که مُرده است؟ آیا خبر دارد که چه اتفاقی افتاده است؟
در خواب تغییر وضعیت داده و البته که خود بی‌خبر است. همه‌چیز برای او طبیعی می‌گذرد؛ یخِ گوشت‌ها آب شده و آماده‌ی تفت دادن هستند، نخود و لوبیاها آماده‌ی پختن شده‌اند و بساطِ سالاد روی میز آماده‌ی شدن هستند و ساعت راس ساعتِ شش بامداد زنگ می‌زند، یعنی که برای آن که دیشب روی تخت خوابیده و بی‌خبر از ایستِ قلبی‌ و مرگ است، هنوز زندگی و زمان جریان دارد. جالب است نه؟!
می‌توانم این‌طور تصور کنم که او راس ساعت شش بامداد؛ با صدای زنگِ شاعت از خواب بیدار می‌شود، اما در جهانی دیگر؛ در جهانِ موازی.
شاید او در حال دیدنِ رویا یا کابوسی دچارِ عارضه‌ی قلبی شده باشد؛ شاید هم نه، فقط در خوابِ عمیقی بوده باشد و ضمیرِ ناخودآگاهش منتظرِ شنیدنِ صدای زنگِ ساعت. ایستِ قلبی می‌آید و قلب را؛ زندگی را با خود می‌برد، اما آیا آن‌که روی تخت خوابیده از جریان باخبر است؟ بدونِ شک نه؛ و زندگی در او و بعد از او هم‌چنان ادامه دارد. مرگ در خواب؛ انگار ادامه‌ی زندگی‌ست تنها با تغییرِ وضعیت، و چه کسی می‌تواند به آن‌که روی تخت خوابیده ثابت کند که «تو مرده‌ای»؟ او برای ما که کنارِ تخت ایستاده‌ایم و شیون می‌کنیم مرده است، فقط برای ما و نه برای خودش.
او قرار است راس ساعتِ شش، با صدای بیدارباشِ ساعتِ شماطه‌ای‌اش برخیزد، گوشت‌ها را تفت بدهد، سبزی‌ها و میوه‌ها را برای سالاد خُرد کند، غذا را بار بگذارد و منتظر میهمان یا میهمان‌هایش بماند. آیا کسی هست که بتواند او را از ادامه‌ی بودن باز دارد؟ در این میان چه کسی برای کدامیک مرده است؛ ما برای او یا او برای ما، یا وضعیتی سوم شکل گرفته است: «زندگی در وضعیتِ غیرِ حضوری»!
#روان‌شید #وضعیت‌غیر‌حضوری #جهان‌موازی
.



tgoop.com/ravanshidpoet/20691
Create:
Last Update:

زندگی در وضعیت غیرحضوری
م. روان‌شید
۸ خرداد ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
به‌نظرم مرگ وجود ندارد، ما تنها ناپدید می‌شویم؛ یا از وضعیتی به وضعیتی دیگر وارد می‌شویم. منظورم آن دنیا و بهشت و جهنم نیست، منظورم فقط وضعیتی دیگراست، همین.
و تازه؛ یک وضعیتِ پایدارِ مطمئن هم هست که به‌تازگی پیدایش کرده‌ام.
تصور کن یکی گلوله به مغزش می‌خورد و در یک آن می‌میرد، یکی در تصادفی مرگبار ـ‌‌در لحظه‌ـ بودش به نبود تغییر می‌کند... و مرگ‌های بی‌شماری از این دست که فرد از بودن به نبودن تغییرِ وضعیت می‌دهد و تقریبا می‌توان مطمئن بود که خودش از مرگ یا تغییرِ وضعیتِ خودش خبر ندارد، یعنی مثلا نمی‌داند که مرده است، اسمش را بگذاریم «مرگِ آنی» و بدون پیش‌زمینه و آگاهی، یا برعکس؛ می‌داند که تا لحظاتی دیگر با یک گلوله، بودش؛ نبود می‌شود.
اما شرایطِ دیگری هم هست که به نظرم جالب است و قابلِ تامل.
آدمی را تصور کنید که برای ناهارِ فردایش؛ شب گوشت را از فریزر خارج کرده، نخود و لوبیا را آب گذاشته، بساطِ سالاد را با ظرافتِ تمام آماده کرده، ساعت را روی ششِ بامداد کوک می‌کند و می‌رود که بخوابد. این آدم در خواب ایست قلبی می‌کند و ساعت‌ها بعد که پیدایش می‌کنند، دیگر زمانِ احیا گذشته است و کار از کار گذشته است...
اما بخشِ قابلِ تامل اینجاست: آیا آن مرد یا زن واقعا مرده است؟ آیا می‌داند که مُرده است؟ آیا خبر دارد که چه اتفاقی افتاده است؟
در خواب تغییر وضعیت داده و البته که خود بی‌خبر است. همه‌چیز برای او طبیعی می‌گذرد؛ یخِ گوشت‌ها آب شده و آماده‌ی تفت دادن هستند، نخود و لوبیاها آماده‌ی پختن شده‌اند و بساطِ سالاد روی میز آماده‌ی شدن هستند و ساعت راس ساعتِ شش بامداد زنگ می‌زند، یعنی که برای آن که دیشب روی تخت خوابیده و بی‌خبر از ایستِ قلبی‌ و مرگ است، هنوز زندگی و زمان جریان دارد. جالب است نه؟!
می‌توانم این‌طور تصور کنم که او راس ساعت شش بامداد؛ با صدای زنگِ شاعت از خواب بیدار می‌شود، اما در جهانی دیگر؛ در جهانِ موازی.
شاید او در حال دیدنِ رویا یا کابوسی دچارِ عارضه‌ی قلبی شده باشد؛ شاید هم نه، فقط در خوابِ عمیقی بوده باشد و ضمیرِ ناخودآگاهش منتظرِ شنیدنِ صدای زنگِ ساعت. ایستِ قلبی می‌آید و قلب را؛ زندگی را با خود می‌برد، اما آیا آن‌که روی تخت خوابیده از جریان باخبر است؟ بدونِ شک نه؛ و زندگی در او و بعد از او هم‌چنان ادامه دارد. مرگ در خواب؛ انگار ادامه‌ی زندگی‌ست تنها با تغییرِ وضعیت، و چه کسی می‌تواند به آن‌که روی تخت خوابیده ثابت کند که «تو مرده‌ای»؟ او برای ما که کنارِ تخت ایستاده‌ایم و شیون می‌کنیم مرده است، فقط برای ما و نه برای خودش.
او قرار است راس ساعتِ شش، با صدای بیدارباشِ ساعتِ شماطه‌ای‌اش برخیزد، گوشت‌ها را تفت بدهد، سبزی‌ها و میوه‌ها را برای سالاد خُرد کند، غذا را بار بگذارد و منتظر میهمان یا میهمان‌هایش بماند. آیا کسی هست که بتواند او را از ادامه‌ی بودن باز دارد؟ در این میان چه کسی برای کدامیک مرده است؛ ما برای او یا او برای ما، یا وضعیتی سوم شکل گرفته است: «زندگی در وضعیتِ غیرِ حضوری»!
#روان‌شید #وضعیت‌غیر‌حضوری #جهان‌موازی
.

BY م. روان‌شید M. Ravanshid




Share with your friend now:
tgoop.com/ravanshidpoet/20691

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Matt Hussey, editorial director at NEAR Protocol also responded to this news with “#meIRL”. Just as you search “Bear Market Screaming” in Telegram, you will see a Pepe frog yelling as the group’s featured image. Clear How to Create a Private or Public Channel on Telegram? The SUCK Channel on Telegram, with a message saying some content has been removed by the police. Photo: Telegram screenshot.
from us


Telegram م. روان‌شید M. Ravanshid
FROM American