tgoop.com/rezayaghoubipublic/844
Last Update:
از جان گذشتن
در این چند سالی که از انقلاب مهسا گذشته است از طرف افراد زیادی با این پرسش روبرو شدهام که: چه دلیلی وجود دارد افراد برای آزادی جانشان را به خطر بیندازند؟ ولی من به عنوان کسی که باید ریشهها را بکاود با خود سوال کاری ندارم. _این یک انتخاب شخصی است و کسی که راه مبارزه را انتخاب کرده باشد به این سوال نزد خودش پاسخ داده و دلایلش را پیدا کرده است. معمولا کسی که تردید دارد یا دنبال دلیلی میگردد یا اصلا قصد مبارزه ندارد این پرسش را مطرح میکند و به بیان دیگری، بیانگیزه بودنش را بیان میکند._
نکتهی مهم این است که چرا این سوال در این نسل مطرح میشود و چرا برای نسلهای دیگر مطرح نبود؟ خود این نکته نشان میدهد که "حیات" و "جان" آدمی در آگاهی ما به جایی رسیده که دیگر امر زائدی دانسته نمیشود و این میتواند علامت آغاز عصر "حقمداری" ما باشد. پیش از این در تاریخ ما جان افراد طفیلی وطن، دین، جماعت، طایفه، خانواده و چیزهای دیگری دانسته میشد که بر جان آدمی تقدم داشتند. بنیانگذار انقلاب ۵۷ میگفت حقوق بشر جنایت است چون اجازه نمیدهد جامعه از عناصر مضر پاک شود (نقل به مضمون). این مرحلهای از پیشرفت یک جامعه است که در آن امور کلانی هستند که میتوان جان انسانها را فدای آن امور کرد. اما فرد در فردیت خودش بدون آن امور کلان هیچ ارزشی ندارد و در صورت عملکرد به زیان آن امور خونش حلال میشود یا اصلا باید جانش را فدای آن امور کند. از "پاکی جامعه" گرفته تا گسترش آیینی که همه را به سعادت ابدی میرساند تا هنجارهای کلی جامعه که تقدس داده شدهاند تا کلیتی به نام وطن همه و همه بر جان انسان تقدم دارد تا زمانی که جامعه در اثر پیشرفت ذهنی و اخلاقی به این مرحله برسد که جان فرد از هر امر کلان دیگری مهمتر است و چیزهای دیگر در خدمت همین انسان فردیاند و باید باشند نه بالعکس. در اثر این آگاهی و این پیشرفت است که نافرمانی از قوانین کهنه آغاز میشود، قوانینی که بازماندهی نگرش قبیلهای به جامعهاند و ارزشهای قبیله را مهمتر از افراد میدانند. در این مرحله است که "حق" تبدیل به مطالبهی اصلی میشود و آزادی به عنوان حقی که سایر حقوق را ممکن میسازد محوریت پیدا میکند. در این مرحله است که از "ولایت" به "قرارداد" منتقل میشویم، یعنی شان و مرتبهی سرپرستان و پدران و والیان که با حکم شخصی و نافذ از هنجارها مراقبت میکنند دیگر بیاثر میشود و قراردادهایی که بین افراد جامعه وجود دارند هنجارها را مشخص میکنند و در نظام حقوقی منعکس میشوند. توافق جایگزین دستور میشود.
اما حتی رسیدن به این مرحله نیازمند شکلی از مبارزه است. مبارزه در چنین زمانهای تفاوت پیدا خواهد کرد. واتسلاف هاول راست میگفت که در جوامع مدرن دشوار است مردم را به مبارزاتی به سبک انقلابهای گذشته فراخواند چون امکانات زندگی مدرن آن شور و جانسپاری را تضعیف میکنند و سستی و ترس بیشتری در روان افراد جاگیر میشود. پس شیوهی مبارزه هم باید منطبق با این زمانه باشد. یعنی مبارزات مسالمتآمیزی که با قدرت جمعی و مشارکت همگانی میزان هزینه را به حداقل میرساند و حداکثر جامعه را در مبارزه شریک میکند و هدف را هم نزدیکتر میسازد. تاکید بر مبارزات خشونتآمیز و یکی دانستن مبارزه با کشته دادن باعث میشود مردم همدیگر را از مبارزه منع کنند و برای قشری که امنیت حداقلی را ترجیح میدهند دافعه ایجاد کند.
@rezayaghoubipublic
BY رضا یعقوبی
Share with your friend now:
tgoop.com/rezayaghoubipublic/844