tgoop.com/rmansouri_ir/528
Last Update:
زمان و وقت– ۴
درامدن از «چاه طبیعت» و «وقت»: شکوفایی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
rmansouri.ir
گر از چاه طبیعت که جهان من و تو است
بهدر آییم جهان جمله از آن من و تو است
شهریار
• ابوعلی دقاق بود که «وقت» را بر احوال انسان غالب دانست؛ نکتهای بنیادی در تفکر عرفای عاشق و انساندوست ما. عمق این مفهوم در گزارهای دیگر از زبان عرفای ما مشهود است: گیر افتادگی در چاه طبیعت، که در شعر شهریار هم آمده. و نیز از شمس است که میگوید «با طناب آسمانی عشق است که از این چاه طبیعت میتوان خود را بالا کشید.» [بهنقل از تقریرات درس مثنوی، محمدعلی موحد، مطالعات آسیای صغیر، شماره ششم، پاییز و زمستان ۱۳۹۷.] شمس و مولانا از این «موقِف»- بخوانید دیدگاه- به جهان مینگرند. و خداوند است که این ریسمان عشق را میفرستد تا آدمی در آن بپیچد و به سوی او بالا برود. انسانی که از این طناب عشق بهبالا بپیچید از «وقت» خارج میشود، وقت دیگر بر او غالب نیست. این عشق را هم «قدیم» میدانستند؛ معنی آن این است که عشقْ مطلقی است مستقل از انسان! همه تمثیلهایی درونی، فردی، و مستقل از مفهوم جامعه و سامانههای گوریده با برهمکنش افراد و ویژگی رَمِگی. [نگ فصل سوم کتابم «مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران»، ایران من ۶، دیبایه، تهران ۱۴۰۱.]
• این تصور عرفای ما بوده از خداگونگی یا به اوج رفتن انسان؛ اما اوج در توهم، رفتنی به درون، با عشقی درونی شده. و این چیزی نیست جز پذیرش غلبهء مطلق وقت بر تمام شؤون زندگی. این نوع «خروج از وقت» توهمی بیش نبوده و نیست؛ تنها جوششی است درونی که در واقعیت منجر میشود به رکود بیرونی و تسلیم مطلق به «وقت». همان که انحطاط ما را تشدید و طولانیتر کرد. حالا اما وقت عبور از این «گیر» تاریخی است و وقتِ غلبه بر «وقت»- در واقعیت نه در خیال. وقتِ عبور از منش «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» و رسیدن به تفکری پویا است تا بشود ابداعی کرد مانند «نظریهء ساختیابی» در درک عقل سلیم آنتونی گیدنز یا ابزاری برای رسیدن و سکونت در مریخ!
• این گرایش بهدرون و پذیرفتن غلبهء وقت پدیدهای است تاریخی در شرایطی که آزادی برای شکوفایی انسان معنا نداشت و تنها راه برای انسان خردمند «آزادگی» یا خزیدن به درون بود. پذیرفتن غلبهء «وقت»، و پذیرفتن تمثیل چاه طبیعت و ریسمان خدا شده بود تنها راه نجات «مِم» ما ایرانیان: انساندوستی و طبیعتدوستی. حالا هم که این جبر تاریخ برطرف شده، ما ایرانیان هنوز نه تنها در وقت و در تمثیل چاه طبیعت گیر کردهایم، که گرفتار انحطاطی عمیق شدهایم ناشی از انحراف از جبر تاریخ و پذیرفتن توهماتی به نام علم وَهَبی- شهود و توهم. باید برخیزیم با حفط انسانیت و دوستداری طبیعت به شکل صیقل خوردهاش. این میراث ما است برای انسانیت؛ در هیچ دورهای از تاریخ نه کولوسئوم داشتهایم، نه هولوکاؤست ایجاد کردهایم، و نه وحشیگری مطلق غربی را پذیرفتهایم که تجلی مدرن آن را در غزّه شاهدیم! در بدترین و سختترین شرایطْ احترام به انسان و طبیعت را حفظ کردهایم و اوجش را حتی در عرفان دورهء اسلامی تجلی شده میبینیم.
• جهیدن از چاه طبیعت و غلبه بر وقت، و نپذیرفتن غلبهء وقت، یعنی درک مدنیت در تجلی آن در جامعه به شکل دینامیک اجتماع و درک توان بیحدِّ شکوفایی انسان تا خداگونگی. انسان میتواند و باید شکوفا شود در هر جهتی که مایل است؛ اگر قیدی هست آنرا جامعه و توافق مدنی تعیین میکند، یعنی توافق به همزیستی، نه اجبار از سوی هیچ طریقتی. خیزش بهدرون را باید تبدیل کنیم به خیزش و جوشش به بیرون به منظور ایجاد امکان شکوفایی برای هر فرد در جامعه.
BY رضا منصوری
Share with your friend now:
tgoop.com/rmansouri_ir/528