tgoop.com/romankhonee1/26767
Last Update:
داستان #ظاهروباطن 🧑🔧👨🏼🔧
#قسمت_سیزدهم- بخش هشتم
مدام کابوس می ببینه ،بچه ام جلوی چشمم داره پر پر میشه ؛ منم برای خونه ناراحت نیستم به خاطر بابات و گیتی ناراحتم، حالا یک عمر می خواد این عذاب وجدان رو با خودش بکشه .
گفتم : این چه حرفیه فرح جون ؟ کدوم عذاب وجدان ؟ اگر زن اون مرد میشد و الان بدبختی اونو می دیدن راضی تر بودین ؟
فرح خانم گفت : قربون آدم چیز فهم ،منم همینو میگم حالا هیچکس توی خونه ی ما حرفی نداره این درازِ لاغر مردنی قد علم کرده که یک وقت کسی آسایشش رو بهم نزنه ،نسرین با اعتراض گفت : آقا غلام شما شاهدی همش تقصیر گیتی نبود ؟ دروغ میگم ؟ اگر می خواست زن بهرام نشه چرا تا شب عروسی طولش داد؟
مرده بود زودتر بگه بیچاره ها اون همه خرج کردن جلوی دوست و فامیل سکه یک پول شدن خب معلوم الان می خوان انتقام بگیرن ،فرح جون گفت : تقصیر گیتی نبود از اولش گفت که نمی خوام ما اصرار کردیم اگر اشتباهی بوده من و بابات کردیم.
من زیر چشمی گیتی رو که رفته بود کنار رودخونه و همینطور دور میشد نگاه می کردم دیگه طاقت نیاوردم و گفتم : نسرین خانم خودتون رو بزارین جای خواهرتون ،شما بودی چیکار می کردی؟
BY 📚🌈رمان کده🌈📚
Share with your friend now:
tgoop.com/romankhonee1/26767