#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن_۳۶
آیا میتوانم همیشه قوی باشم؟
یکی از دوستانم میگفت: "پدرم همیشه محکم و بیاحساس بود. هیچوقت نگفت دوستم دارد، اما همه عمرش برای ما زحمت کشید. حالا که خودم پدر شدهام، نمیدانم اگر جلوی فرزندم گریه کنم، آیا تصویرم را در دنیای مطلوبش خراب کردهام یا نه؟"
✍️ جامعهی ما اغلب از والدین، مخصوصاً پدرها، تصویری میسازد که شکستناپذیر، بیخطا و مقتدرند. این تصویر فریبنده، نه تنها واقعگرایانه نیست، بلکه گاهی مانع شکلگیری رابطهای انسانی با فرزندمان میشود.
♦️ کودکان و نوجوانان بیش از آنکه نیاز داشته باشند ما را همیشه «قوی» ببینند، نیاز دارند ما را واقعی ببینند.
نیاز دارند احساس کنند پدر و مادرشان هم گاهی میترسند، اشتباه میکنند، خسته میشوند، و از همه مهمتر… دلشان میخواهد #دوست_داشته_شوند.
🔹 نوجوان ما، برخلاف تصورمان، نه به راهحلهای فوری نیاز دارد، نه به نصیحتهای پیاپی؛ او بیش از هرچیز به همراهی و عشق بیقید و شرط ما نیاز دارد. به پدری که بلد است بگوید «نمیدانم»، به مادری که بلد است گاهی "سکوت" و فقط "بغل" کند. هیچ چیز جای یک آغوش گرم و ساکت را نمیگیرد.
🔹 اگر میخواهیم نوجوانمان ما را پناهگاه امن خود بداند، باید بلد باشیم با او زبانی غیر از اضطراب و امر و نهی حرف بزنیم. زبان توجه، زبان صبوری، زبان مهربانی بیتوقع. همانی که #دکتر_ویلیام_گلسر زبان کنترل درونی یا زبان #تئوری_انتخاب مینامد. ما گاهی فقط باید در کنارشان بمانیم، بدون آنکه بخواهیم چیزی را درست کنیم؛ فقط «بودن» کافیست.
🔸حواسمان نیست که گاهی برای فرزندمان بیش از حد نقش بازی میکنیم. نقش مربی، نقش الگو، نقش دانای کل. ولی هیچکس نمیتواند همه این نقشها را همیشه با هم بازی کند. فرزند ما بیش از هر چیز به یک رابطهی سالم، غنی و کیفی نیاز دارد، نه یک نمایش ظاهری.
✅ گاهی به جای نشان دادن قدرت، بهتر است آسیبپذیر بودن را تمرین کنیم.
✅ به جای سخنرانی و موعظه، فقط بپذیریم و گوش دهیم.
✅ وقتی نمیدانیم چه بگوییم، بهتر است بگوییم: نمیدانم.
✅ وقتی اشتباه میکنیم، بهتر است بگوییم: متاسفم.
✅ وقتی احساسات ما فوران میکند، مشاهدهاش کنیم و با زبان رفتار مراقب آن باشیم، نه با سرکوب.
ما قرار نیست همیشه قهرمان باشیم. گاهی تنها کافیست انسان باشیم، با همه محدودیتها، با همه ضعفها، با همه تلاشی که هر روز میکنیم تا بهتر بفهمیم، بهتر گوش کنیم، و کمتر قضاوت کنیم.
در پایان، پیشنهاد میکنم، کتاب:
#راهنمای_تئوری_انتخاب_برای_فرزندپروری
اثر: #نانسی_باک، ترجمه: خانم سحر_محمدی از انتشارات سایه سخن را مطالعه کنید، کتابی که به ما کمک میکند به جای تلاش برای اصلاح فرزندمان، از خودمان آغاز کنیم و رابطهای کیفی و آگاهانهتر بسازیم.
شاد، سبکبال و سرفراز باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @Sayehsokhan
آیا میتوانم همیشه قوی باشم؟
یکی از دوستانم میگفت: "پدرم همیشه محکم و بیاحساس بود. هیچوقت نگفت دوستم دارد، اما همه عمرش برای ما زحمت کشید. حالا که خودم پدر شدهام، نمیدانم اگر جلوی فرزندم گریه کنم، آیا تصویرم را در دنیای مطلوبش خراب کردهام یا نه؟"
✍️ جامعهی ما اغلب از والدین، مخصوصاً پدرها، تصویری میسازد که شکستناپذیر، بیخطا و مقتدرند. این تصویر فریبنده، نه تنها واقعگرایانه نیست، بلکه گاهی مانع شکلگیری رابطهای انسانی با فرزندمان میشود.
♦️ کودکان و نوجوانان بیش از آنکه نیاز داشته باشند ما را همیشه «قوی» ببینند، نیاز دارند ما را واقعی ببینند.
نیاز دارند احساس کنند پدر و مادرشان هم گاهی میترسند، اشتباه میکنند، خسته میشوند، و از همه مهمتر… دلشان میخواهد #دوست_داشته_شوند.
🔹 نوجوان ما، برخلاف تصورمان، نه به راهحلهای فوری نیاز دارد، نه به نصیحتهای پیاپی؛ او بیش از هرچیز به همراهی و عشق بیقید و شرط ما نیاز دارد. به پدری که بلد است بگوید «نمیدانم»، به مادری که بلد است گاهی "سکوت" و فقط "بغل" کند. هیچ چیز جای یک آغوش گرم و ساکت را نمیگیرد.
🔹 اگر میخواهیم نوجوانمان ما را پناهگاه امن خود بداند، باید بلد باشیم با او زبانی غیر از اضطراب و امر و نهی حرف بزنیم. زبان توجه، زبان صبوری، زبان مهربانی بیتوقع. همانی که #دکتر_ویلیام_گلسر زبان کنترل درونی یا زبان #تئوری_انتخاب مینامد. ما گاهی فقط باید در کنارشان بمانیم، بدون آنکه بخواهیم چیزی را درست کنیم؛ فقط «بودن» کافیست.
🔸حواسمان نیست که گاهی برای فرزندمان بیش از حد نقش بازی میکنیم. نقش مربی، نقش الگو، نقش دانای کل. ولی هیچکس نمیتواند همه این نقشها را همیشه با هم بازی کند. فرزند ما بیش از هر چیز به یک رابطهی سالم، غنی و کیفی نیاز دارد، نه یک نمایش ظاهری.
✅ گاهی به جای نشان دادن قدرت، بهتر است آسیبپذیر بودن را تمرین کنیم.
✅ به جای سخنرانی و موعظه، فقط بپذیریم و گوش دهیم.
✅ وقتی نمیدانیم چه بگوییم، بهتر است بگوییم: نمیدانم.
✅ وقتی اشتباه میکنیم، بهتر است بگوییم: متاسفم.
✅ وقتی احساسات ما فوران میکند، مشاهدهاش کنیم و با زبان رفتار مراقب آن باشیم، نه با سرکوب.
ما قرار نیست همیشه قهرمان باشیم. گاهی تنها کافیست انسان باشیم، با همه محدودیتها، با همه ضعفها، با همه تلاشی که هر روز میکنیم تا بهتر بفهمیم، بهتر گوش کنیم، و کمتر قضاوت کنیم.
در پایان، پیشنهاد میکنم، کتاب:
#راهنمای_تئوری_انتخاب_برای_فرزندپروری
اثر: #نانسی_باک، ترجمه: خانم سحر_محمدی از انتشارات سایه سخن را مطالعه کنید، کتابی که به ما کمک میکند به جای تلاش برای اصلاح فرزندمان، از خودمان آغاز کنیم و رابطهای کیفی و آگاهانهتر بسازیم.
شاد، سبکبال و سرفراز باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @Sayehsokhan
👏13❤4👍1
@moosighi_sonati
shahram nazeri
قطعه《کاروان》
خواننده: #شهرام_ناظری
تنظیم: #محمدرضا_لطفی
شاعر: #محمد_ذکایی
داستان ساخت این اثر به این صورت است که در اولین روزهای جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۵۹ ه.ش) یکی از بستگان و دوستان نزدیک استاد شهرام ناظری به شهادت میرسد و ایشان در واکنش به این رویداد، سراسیمه به کرمانشاه میروند تا در مراسم خاکسپاری وی شرکت کنند.
در طول این مراسم ناظری جوان، زمانی که زیر تابوت شهید تازه از دست رفته قرار میگیرد ، ملودی قطعهٔ کاروان ش.هید به ذهنش میرسد و پس از بازگشت به تهران این ملودی را در نشستی مشترک با استادان محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج اجرا و اینگونه ایدهٔ ساخت این تصنیف شکل میگیرد.
محمد ذکایی شعر این تصنیف را میسراید و لطفی برایش مقدمهای در آواز شوشتری مینویسد و بعداً اجرای مفصلتری از آن به همراه یک پیشدرآمد، در آلبوم چاووش ۸ گنجانده شد.
پس از آن لطفی تا حدود ۳۰ سال این قطعه را اجرا نکرد تا سال ۱۳۸۷ وی در مراسمی در بیستمین جشنواره موسیقی فجر که در تالار بزرگ کشور در تهران برگزار شد، این قطعه را به همراه چند قطعهٔ دیگر از آثار خود به اجرا درآورد
@moosighi_sonati
#موسیقی_سنتی_ایران
🆔 @Sayehsokhan
خواننده: #شهرام_ناظری
تنظیم: #محمدرضا_لطفی
شاعر: #محمد_ذکایی
داستان ساخت این اثر به این صورت است که در اولین روزهای جنگ ایران و عراق (سال ۱۳۵۹ ه.ش) یکی از بستگان و دوستان نزدیک استاد شهرام ناظری به شهادت میرسد و ایشان در واکنش به این رویداد، سراسیمه به کرمانشاه میروند تا در مراسم خاکسپاری وی شرکت کنند.
در طول این مراسم ناظری جوان، زمانی که زیر تابوت شهید تازه از دست رفته قرار میگیرد ، ملودی قطعهٔ کاروان ش.هید به ذهنش میرسد و پس از بازگشت به تهران این ملودی را در نشستی مشترک با استادان محمدرضا لطفی و هوشنگ ابتهاج اجرا و اینگونه ایدهٔ ساخت این تصنیف شکل میگیرد.
محمد ذکایی شعر این تصنیف را میسراید و لطفی برایش مقدمهای در آواز شوشتری مینویسد و بعداً اجرای مفصلتری از آن به همراه یک پیشدرآمد، در آلبوم چاووش ۸ گنجانده شد.
پس از آن لطفی تا حدود ۳۰ سال این قطعه را اجرا نکرد تا سال ۱۳۸۷ وی در مراسمی در بیستمین جشنواره موسیقی فجر که در تالار بزرگ کشور در تهران برگزار شد، این قطعه را به همراه چند قطعهٔ دیگر از آثار خود به اجرا درآورد
@moosighi_sonati
#موسیقی_سنتی_ایران
🆔 @Sayehsokhan
❤15👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
CHara Nevis
Ebi Shafie
🖤🖤 الهه حسیننژاد، فقط یک نام نیست؛ نماد رنج و مقاومتِ بیصداست.
دختری از دل طبقات فرودست، که با کارِ شرافتمندانه، نهفقط بار زندگی خودش، بلکه تکیهگاه خانوادهاش بود.
او ایستاد، حتی وقتی بهای ایستادگیاش، جانش شد.
نه گفت، به ظلم، به تجاوز، به تحقیر.
و حالا نامش در حافظهی جمعی ما، حک شده است.
روحت آرام، ای دختر جسور 🖤
🆔 @Sayehsokhan
دختری از دل طبقات فرودست، که با کارِ شرافتمندانه، نهفقط بار زندگی خودش، بلکه تکیهگاه خانوادهاش بود.
او ایستاد، حتی وقتی بهای ایستادگیاش، جانش شد.
نه گفت، به ظلم، به تجاوز، به تحقیر.
و حالا نامش در حافظهی جمعی ما، حک شده است.
روحت آرام، ای دختر جسور 🖤
🆔 @Sayehsokhan
👍32❤11👏4👎2
#از_شما
✍ فروید میگوید: «تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.»
انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگها بهاندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری او نخواهند بود.
کلمات متنوعتر از سنگها بودند، میشد قبل از پرت کردن، انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند. از سنگها میشد گریخت اما از کلمات نه. درد سنگها و کبودیشان فقط تا چند روز باقی میماندند اما کلمات میتوانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشهای از روانمان زندگی کنند که دست هیچ رواندرمانگری در هیچ جلسه درمانی به آنها نرسد. کدام سنگ چنین قدرتمند بود؟
ما سنگهایمان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم، اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار دقیقترمان که کلمات بودند، بگنجانیم. یاد گرفتیم که چطور گوشههایشان را تیز کنیم، لحن را به آن اضافه کنیم و طوری پرتابشان کنیم که حتی به نظر پیام دوستی بیایند!
انسان متمدن امروز در برابر کلمات بیدفاعتر است چون دیگر سپری در کار نیست.
یادمان باشد قبل از پرتاب سنگها، به این فکر کنیم که هیچ انسانی رویینروان نیست! حرف باد هوا نیست، حرف آسیب میزند. حرف میکشد و زنده میکند با همین کلمات به قول #حمید_مصدق «میتوانی تو به من زندگانی بخشی، یا بگیری از من آنچه را میبخشی»
کلمات را بهدقت، با احتیاط و مشفقانه انتخاب کنیم.
امروز باید از خود بپرسیم: آیا واقعاً از پرتاب سنگ به پرتاب کلمه، عبور کردهایم؟ یا فقط ابزار خشونتمان را مدرنتر کردهایم؟
بیایید فراموش نکنیم که اگر واقعاً به آیندهای روشن برای ایران میاندیشیم، نخستین قدم، پذیرش تنوع اندیشه و سلایق است. ایران متعلق به همه ایرانیان است، با هر فکر، مرام، دین، قوم و زبان. با هر مدلی از حکومت، فقط در سایهی گفتوگو، احترام متقابل، پذیرش جمعی و پرهیز از خشونت چه فیزیکی و چه کلامی میتوان مشروع و پایدار بود.
آیا خشونت کلامی مخربتر از خشونت فیزیکی نیست؟
🆔 @Sayehsokhan
✍ فروید میگوید: «تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.»
انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگها بهاندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری او نخواهند بود.
کلمات متنوعتر از سنگها بودند، میشد قبل از پرت کردن، انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند. از سنگها میشد گریخت اما از کلمات نه. درد سنگها و کبودیشان فقط تا چند روز باقی میماندند اما کلمات میتوانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشهای از روانمان زندگی کنند که دست هیچ رواندرمانگری در هیچ جلسه درمانی به آنها نرسد. کدام سنگ چنین قدرتمند بود؟
ما سنگهایمان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم، اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار دقیقترمان که کلمات بودند، بگنجانیم. یاد گرفتیم که چطور گوشههایشان را تیز کنیم، لحن را به آن اضافه کنیم و طوری پرتابشان کنیم که حتی به نظر پیام دوستی بیایند!
انسان متمدن امروز در برابر کلمات بیدفاعتر است چون دیگر سپری در کار نیست.
یادمان باشد قبل از پرتاب سنگها، به این فکر کنیم که هیچ انسانی رویینروان نیست! حرف باد هوا نیست، حرف آسیب میزند. حرف میکشد و زنده میکند با همین کلمات به قول #حمید_مصدق «میتوانی تو به من زندگانی بخشی، یا بگیری از من آنچه را میبخشی»
کلمات را بهدقت، با احتیاط و مشفقانه انتخاب کنیم.
امروز باید از خود بپرسیم: آیا واقعاً از پرتاب سنگ به پرتاب کلمه، عبور کردهایم؟ یا فقط ابزار خشونتمان را مدرنتر کردهایم؟
بیایید فراموش نکنیم که اگر واقعاً به آیندهای روشن برای ایران میاندیشیم، نخستین قدم، پذیرش تنوع اندیشه و سلایق است. ایران متعلق به همه ایرانیان است، با هر فکر، مرام، دین، قوم و زبان. با هر مدلی از حکومت، فقط در سایهی گفتوگو، احترام متقابل، پذیرش جمعی و پرهیز از خشونت چه فیزیکی و چه کلامی میتوان مشروع و پایدار بود.
آیا خشونت کلامی مخربتر از خشونت فیزیکی نیست؟
🆔 @Sayehsokhan
👏18
📚نام کتاب: #نسخه_عشق
✍️نویسنده: #دکتر_جان_گاتمن و #دکتر_جولی_گاتمن
👩🏻🏫مترجم: #سحر_محمدی
📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📙قطع: رقعی، جلد: شومیز
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول ۱۴۰۳
🗃تعداد صفحات: ۲۴۰
💎قیمت: ۳۱۵ هزار تومان
➖➖➖➖➖➖➖➖
در کتاب نسخه عشق، گاتمنها به صورت انحصاری بر سه طبقه زیرین «خانه روابط عاطفی پایدار»، یعنی «ساخت نقشه عشق»، «ابراز تحسین و مهرورزی» و «به سوی هم گام برداشتن» تمرکز میکنند تا با مستحکم کردن بنیاد خانه، احتمال فروپاشی آن را به طور چشمگیری کاهش دهند.
هر روز را سرشار از فرصتهایی ارزشمند بدانید که شما را به هم نزدیکتر میکند؛
با پرسشهای مهم گفتوگویتان را عمق ببخشید؛
قدرشناسی را چاشنی تعاملات خود کنید؛
به شکلی اصیل و واقعی دیگری را تمجید کنید؛
خواستهها و نیازهایتان را در گنجینه پنهان نکنید و صادقانه با دیگری در میان بگذارید؛
از قدرت پیوندهای فیزیکی غافل نشوید، به آن پناه ببرید و ببینید چه اعجازی در رابطهتان میآفریند؛
قرارهای عاشقانهتان را نیز همچون روزهای آغازین رابطه برگزار کنید.
🆔 @SayehSokhan👇👇👇
✍️نویسنده: #دکتر_جان_گاتمن و #دکتر_جولی_گاتمن
👩🏻🏫مترجم: #سحر_محمدی
📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📙قطع: رقعی، جلد: شومیز
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول ۱۴۰۳
🗃تعداد صفحات: ۲۴۰
💎قیمت: ۳۱۵ هزار تومان
➖➖➖➖➖➖➖➖
در کتاب نسخه عشق، گاتمنها به صورت انحصاری بر سه طبقه زیرین «خانه روابط عاطفی پایدار»، یعنی «ساخت نقشه عشق»، «ابراز تحسین و مهرورزی» و «به سوی هم گام برداشتن» تمرکز میکنند تا با مستحکم کردن بنیاد خانه، احتمال فروپاشی آن را به طور چشمگیری کاهش دهند.
هر روز را سرشار از فرصتهایی ارزشمند بدانید که شما را به هم نزدیکتر میکند؛
با پرسشهای مهم گفتوگویتان را عمق ببخشید؛
قدرشناسی را چاشنی تعاملات خود کنید؛
به شکلی اصیل و واقعی دیگری را تمجید کنید؛
خواستهها و نیازهایتان را در گنجینه پنهان نکنید و صادقانه با دیگری در میان بگذارید؛
از قدرت پیوندهای فیزیکی غافل نشوید، به آن پناه ببرید و ببینید چه اعجازی در رابطهتان میآفریند؛
قرارهای عاشقانهتان را نیز همچون روزهای آغازین رابطه برگزار کنید.
🆔 @SayehSokhan👇👇👇
❤1
«نسخهی عشق»
(The Love Prescription)
نوشتهی دکتر جان گاتمن و دکتر جولی گاتمن.
#ده_نکته طلایی از کتاب «نسخهی عشق»:
۱. عشق یعنی توجههای کوچک، نه کارهای بزرگ
راز پایداری رابطه، در جزئیات روزمره نهفته است: گاهی یک نگاه مهربان، لمسِ کوتاه، پرسیدن "روزت چطور بود؟" بیشتر از هزار کار پر زرق و برق دل همسرت رو گرم میکنه.
اینها هستند که عشق را زنده نگه میدارند.
۲. وقتی طرفت چیزی میگوید، به سمتش برگرد، نه پشتت را به او بکن.
به زبان گاتمنها: turning toward یعنی پاسخ دادن به دعوتهای کوچک برای ارتباط. همون وقتیه که همسرت یه چیزی نشونت میده یا یه حرف معمولی میزنه، و تو با دل توجه میکنی، یعنی داری به رابطهتون آب میدی.
۳. اختلاف مشکل نیست؛ نحوهی مدیریتشه که رابطه رو میسازه یا خراب میکنه
زوجهای موفق اختلاف دارند، ولی بلدند بدون تحقیر و پرخاش، اختلافها رو اداره کنن. با احترام، کنجکاوی و پذیرش.
داد زدن، سکوت سنگین یا کنایه مشکل را حل نمیکنه. وقتی با احترام و کنجکاوی پاسخ میدی، رابطه قویتر میشه.
۴. هر روز چند دقیقه وقت بذار، نه فقط آخر هفتهها
عشق نیاز به نگهداری روزانه داره. چند دقیقه گفتوگوی عاشقانه یا یک قدم زدن دونفره میتونه تأثیرش بیشتر از یک تعطیلات آخر هفتهی مفصل باشه.
عشق همین لحظههاست نه مناسبتها.
۵. ستایش کن، نه فقط انتقاد کن!
نکات مثبت همسرت رو ببین و بگو. قدردانیهای ساده اما مکرر، مثل سیمانِ رابطهاند.
به جای ایراد گرفتن از چیزای خوبی که تو همسرت میبینی حرف بزن.
یه "دمت گرم" یا "قدر تو رو میدونم" میتونه حال رابطه رو عوض کنه.
۶. اگر میخوای رابطهت عمیقتر شه، باید بلد باشی گوش بدی، نه فقط جواب بدی
گوش دادن همدلیآمیز یعنی با دل بشنوی، نه با نیت اصلاح، نصیحت یا دفاع.
۷. پیشفرضت رو "حُسن نیت" بذار، نه سوءنیت
اگه همسرت دیر جواب داد یا تند حرف زد، فوراً فکر نکن که قصد آسیب زدن به تو رو داشت. اغلب سوءتفاهمها از پیشفرض اشتباه میاد.
۸. لمس جسمانی، زبان بیکلامِ عشق است
در آغوش گرفتن، لمس محبتآمیز، بوسههای کوتاهِ بیمناسبت؛ همهشان عشق را در جانِ رابطه نگه میدارند.
۹. با هم بازی کنید، نه فقط کار
شوخی، خنده، بازی و تفریحهای دونفره، روح تازهای به رابطه میدمند. فقط شریک زندگی نباشید، شریک شادی هم باشید.
۱۰. رابطهی خوب ساخته میشود، کشف نمیشود
عشقِ بادوام «اتفاقی» نیست؛ نتیجهی آگاهانهی کارهای روزانهی ساده اما مداوم است. گاتمنها میگویند: عشق یک فعل است، نه احساس صرف.
عشق موندگار از دل عادتهای کوچیکِ آگاهانه درمیاد، نه فقط احساسات آتیشین اول رابطه.
هر روز، یه پله به ساختن عشقتون اضافه کنین.
📘 نسخهی عشق – گاتمنها
🆔 @Sayehsokhan
(The Love Prescription)
نوشتهی دکتر جان گاتمن و دکتر جولی گاتمن.
#ده_نکته طلایی از کتاب «نسخهی عشق»:
۱. عشق یعنی توجههای کوچک، نه کارهای بزرگ
راز پایداری رابطه، در جزئیات روزمره نهفته است: گاهی یک نگاه مهربان، لمسِ کوتاه، پرسیدن "روزت چطور بود؟" بیشتر از هزار کار پر زرق و برق دل همسرت رو گرم میکنه.
اینها هستند که عشق را زنده نگه میدارند.
۲. وقتی طرفت چیزی میگوید، به سمتش برگرد، نه پشتت را به او بکن.
به زبان گاتمنها: turning toward یعنی پاسخ دادن به دعوتهای کوچک برای ارتباط. همون وقتیه که همسرت یه چیزی نشونت میده یا یه حرف معمولی میزنه، و تو با دل توجه میکنی، یعنی داری به رابطهتون آب میدی.
۳. اختلاف مشکل نیست؛ نحوهی مدیریتشه که رابطه رو میسازه یا خراب میکنه
زوجهای موفق اختلاف دارند، ولی بلدند بدون تحقیر و پرخاش، اختلافها رو اداره کنن. با احترام، کنجکاوی و پذیرش.
داد زدن، سکوت سنگین یا کنایه مشکل را حل نمیکنه. وقتی با احترام و کنجکاوی پاسخ میدی، رابطه قویتر میشه.
۴. هر روز چند دقیقه وقت بذار، نه فقط آخر هفتهها
عشق نیاز به نگهداری روزانه داره. چند دقیقه گفتوگوی عاشقانه یا یک قدم زدن دونفره میتونه تأثیرش بیشتر از یک تعطیلات آخر هفتهی مفصل باشه.
عشق همین لحظههاست نه مناسبتها.
۵. ستایش کن، نه فقط انتقاد کن!
نکات مثبت همسرت رو ببین و بگو. قدردانیهای ساده اما مکرر، مثل سیمانِ رابطهاند.
به جای ایراد گرفتن از چیزای خوبی که تو همسرت میبینی حرف بزن.
یه "دمت گرم" یا "قدر تو رو میدونم" میتونه حال رابطه رو عوض کنه.
۶. اگر میخوای رابطهت عمیقتر شه، باید بلد باشی گوش بدی، نه فقط جواب بدی
گوش دادن همدلیآمیز یعنی با دل بشنوی، نه با نیت اصلاح، نصیحت یا دفاع.
۷. پیشفرضت رو "حُسن نیت" بذار، نه سوءنیت
اگه همسرت دیر جواب داد یا تند حرف زد، فوراً فکر نکن که قصد آسیب زدن به تو رو داشت. اغلب سوءتفاهمها از پیشفرض اشتباه میاد.
۸. لمس جسمانی، زبان بیکلامِ عشق است
در آغوش گرفتن، لمس محبتآمیز، بوسههای کوتاهِ بیمناسبت؛ همهشان عشق را در جانِ رابطه نگه میدارند.
۹. با هم بازی کنید، نه فقط کار
شوخی، خنده، بازی و تفریحهای دونفره، روح تازهای به رابطه میدمند. فقط شریک زندگی نباشید، شریک شادی هم باشید.
۱۰. رابطهی خوب ساخته میشود، کشف نمیشود
عشقِ بادوام «اتفاقی» نیست؛ نتیجهی آگاهانهی کارهای روزانهی ساده اما مداوم است. گاتمنها میگویند: عشق یک فعل است، نه احساس صرف.
عشق موندگار از دل عادتهای کوچیکِ آگاهانه درمیاد، نه فقط احساسات آتیشین اول رابطه.
هر روز، یه پله به ساختن عشقتون اضافه کنین.
📘 نسخهی عشق – گاتمنها
🆔 @Sayehsokhan
❤14👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام 🌸
صبح زیبای بهاریتون بخیر و نیکی 🌞
امروز شنبه است و تو آدم اصیلی هستی...!
اگر از دیدن خوشبختی دیگران لبخند روی لبت مینشینه،
اگر شادی آدمها دلت رو گرم میکنه،
اگر غم دیگران بیقرارت میکنه، حتی اگه نگن، حتی اگه نشناسیشون.
تو آدم اصیلی هستی!
اگر در جهانی پر از شتاب، هنوز آرام راه میروی،
در دنیایی پر از قضاوت، هنوز مهربانی را انتخاب میکنی،
و در میان غوغای کینهها، هنوز دلپاک و آشتیطلب ماندهای.
بدون شک تو آدم اصیلی هستی!
اگر هرچه سنگریزهی بدفهمی و قضاوت و تندی هست،
در درونِ دریای وسعت خود حل میکنی،
و نمیگذاری حرفی یا نگاهی یا رفتاری،
آرامش درونت را بر هم بزند.
تو هنوز چایات را با خیال راحت مینوشی،
وقتی دیگران برای هیچ، به جان هم میافتند...
این هفته و امروز را هم با خودِ اصیلت شروع کن؛
با همون قلبی که هنوز به مهربانی ایمان داره،
با همون نگاهی که هنوز زیباییها رو میبینه،
و با همون لبخندی که فرق داره با لبخندهای تصنعی این روزگار.
تو همون نوری هستی که دنیا کم داره.
هفتهات روشن، دلات گرم!
با امید و عشق همه چیز درست میشه!
به خودت و راهت ایمان داشته باش!
🆔 @Sayehsokhan
صبح زیبای بهاریتون بخیر و نیکی 🌞
امروز شنبه است و تو آدم اصیلی هستی...!
اگر از دیدن خوشبختی دیگران لبخند روی لبت مینشینه،
اگر شادی آدمها دلت رو گرم میکنه،
اگر غم دیگران بیقرارت میکنه، حتی اگه نگن، حتی اگه نشناسیشون.
تو آدم اصیلی هستی!
اگر در جهانی پر از شتاب، هنوز آرام راه میروی،
در دنیایی پر از قضاوت، هنوز مهربانی را انتخاب میکنی،
و در میان غوغای کینهها، هنوز دلپاک و آشتیطلب ماندهای.
بدون شک تو آدم اصیلی هستی!
اگر هرچه سنگریزهی بدفهمی و قضاوت و تندی هست،
در درونِ دریای وسعت خود حل میکنی،
و نمیگذاری حرفی یا نگاهی یا رفتاری،
آرامش درونت را بر هم بزند.
تو هنوز چایات را با خیال راحت مینوشی،
وقتی دیگران برای هیچ، به جان هم میافتند...
این هفته و امروز را هم با خودِ اصیلت شروع کن؛
با همون قلبی که هنوز به مهربانی ایمان داره،
با همون نگاهی که هنوز زیباییها رو میبینه،
و با همون لبخندی که فرق داره با لبخندهای تصنعی این روزگار.
تو همون نوری هستی که دنیا کم داره.
هفتهات روشن، دلات گرم!
با امید و عشق همه چیز درست میشه!
به خودت و راهت ایمان داشته باش!
🆔 @Sayehsokhan
❤18👏2
✍️ سهند ایرانمهر
🖊 برای حسن کامشاد؛ آنکه سکوت را میفهمید
حسن کامشاد از آن نامهایی بود که با فروتنی میدرخشید؛ مترجمی توانا، ادیبی دقیق، روشنفکری شریف که بیهیاهو، سهمی بزرگ در فرهنگ ایران داشت. اهل صدا نبود، اما صدایش در واژهها ماند. اهل نمودن نبود، اما در دلها ماندگار شد. او از نسلی بود که هنوز به کلمات حرمت میگذاشتند و با زبان، نه بازی، که اندیشه میکردند.
اما اگر بخواهیم کامشاد را در تمام قامت انسانیاش ببینیم، باید نام شاهرخ مسکوب را در کنار او آورد؛ دوست، همراه، و همنفس دیرینهاش. آنها با هم پیر شدند، با هم بالیدند، با هم از تبعید گفتند، با هم از ادب. یکی شاهنامه را میفهمید، دیگری ترجمهاش میکرد؛ یکی با بیهقی مأنوس بود، دیگری با نیچه؛ و هر دو، با تنهایی.
شاید کمتر دوستی در میان اهل قلم، اینگونه صمیمی و صبورانه دوام آورده باشد. آنچنان که پس از رفتن مسکوب، کامشاد شد حافظ یاد و نوشتههای او؛ کوشید واژههای او را زنده نگه دارد، به سوگ او نوشت، به جای او سخن گفت.
و امروز که خبر درگذشت کامشاد میرسد، گویی سکوتی دوباره بر ما نازل میشود؛ سکوتی از جنس همان که مسکوب در یکی از نوشتههایش تصویر کرده بود:
«سکوت، زلال و شفاف، روی سکو نشسته بود. به چارچوب تکیه داده و چشم به راه دوخته بود… ما که رسیدیم سکوت خودش را شکست و به ما بفرمایی زد. من گفتم: نمیتوانیم بمانیم. ما اهل حرف، ما هیاهوی بسیار برای هیچیم، بلد نیستیم حرمت سکوت را نگه داریم… و رفتیم.»
اکنون، اما، دیگر رفتهاند. هر دو. آنها که حرمت سکوت را میشناختند، به آن پیوستهاند. یکی سکوت را توصیف کرد، دیگری حرمتش را نگه داشت. یکی نوشت، دیگری نگاه داشت. و ما، ماندهایم با اندوهی بیکلام، میان کویر این روزها، با چارچوبی خالی و نوری کمرنگ، بیخلوتی برای سکوت.
حسن کامشاد رفت؛ آرام، بیصدا، درست همانطور که زیست و اکنون شاید آنسوی کویر، دوباره با مسکوب بنشیند، در همان قاب زلال، کنار سکویی کوتاه، و سکوت اینبار به احترام هر دو برخیزد.
....................................................
....................................................
حسن کامشاد، مترجم و پژوهشگر ادبیات فارسی در سن ۱۰۰ سالگی در لندن درگذشت. او متولد ۴ تیر ۱۳۰۴ در اصفهان بود. تا سطح دیپلم همانجا تحصیل کرد. وارد دانشکده حقوق شد. پس از فراغت از تحصیل به استخدام شرکت نفت درآمد.
حسن کامشاد پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وارد دانشگاه کمبریج شد و در آنجا ضمن تدریس، تحصیل کرد و درجه دکترا گرفت. در بازگشت به ایران بار دیگر به استخدام شرکت نفت در آمد و تا پس از انقلاب، کارمند عالی رتبه شرکت نفت ماند. سپس دچار بازنشستگی زودرس شد و در همان زمان بعد از دیداری اتفاقی با صادق چوبک، به سمت ترجمه سوق داده شد.
هر چند ابراهیم گلستان و صادق چوبک هر یک در مرحله ای از زندگی، بر سرنوشت او تأثیر گذاشتند اما براساس گفتههای خودش تأثیر شاهرخ مسکوب بر او از هر کس دیگر بیشتر بوده است چنانکه زمانی در این مورد گفته بود: «هنوز وقتی مینویسم حس میکنم شاهرخ بالای سر من ایستاده و ناظر کارهای من است».
حسن کامشاد معتقد بود «مترجم تا نویسنده نباشد نمیتواند مترجم باشد.»
🆔 @sahandiranmehr
🆔 @Sayehsokhan
🖊 برای حسن کامشاد؛ آنکه سکوت را میفهمید
حسن کامشاد از آن نامهایی بود که با فروتنی میدرخشید؛ مترجمی توانا، ادیبی دقیق، روشنفکری شریف که بیهیاهو، سهمی بزرگ در فرهنگ ایران داشت. اهل صدا نبود، اما صدایش در واژهها ماند. اهل نمودن نبود، اما در دلها ماندگار شد. او از نسلی بود که هنوز به کلمات حرمت میگذاشتند و با زبان، نه بازی، که اندیشه میکردند.
اما اگر بخواهیم کامشاد را در تمام قامت انسانیاش ببینیم، باید نام شاهرخ مسکوب را در کنار او آورد؛ دوست، همراه، و همنفس دیرینهاش. آنها با هم پیر شدند، با هم بالیدند، با هم از تبعید گفتند، با هم از ادب. یکی شاهنامه را میفهمید، دیگری ترجمهاش میکرد؛ یکی با بیهقی مأنوس بود، دیگری با نیچه؛ و هر دو، با تنهایی.
شاید کمتر دوستی در میان اهل قلم، اینگونه صمیمی و صبورانه دوام آورده باشد. آنچنان که پس از رفتن مسکوب، کامشاد شد حافظ یاد و نوشتههای او؛ کوشید واژههای او را زنده نگه دارد، به سوگ او نوشت، به جای او سخن گفت.
و امروز که خبر درگذشت کامشاد میرسد، گویی سکوتی دوباره بر ما نازل میشود؛ سکوتی از جنس همان که مسکوب در یکی از نوشتههایش تصویر کرده بود:
«سکوت، زلال و شفاف، روی سکو نشسته بود. به چارچوب تکیه داده و چشم به راه دوخته بود… ما که رسیدیم سکوت خودش را شکست و به ما بفرمایی زد. من گفتم: نمیتوانیم بمانیم. ما اهل حرف، ما هیاهوی بسیار برای هیچیم، بلد نیستیم حرمت سکوت را نگه داریم… و رفتیم.»
اکنون، اما، دیگر رفتهاند. هر دو. آنها که حرمت سکوت را میشناختند، به آن پیوستهاند. یکی سکوت را توصیف کرد، دیگری حرمتش را نگه داشت. یکی نوشت، دیگری نگاه داشت. و ما، ماندهایم با اندوهی بیکلام، میان کویر این روزها، با چارچوبی خالی و نوری کمرنگ، بیخلوتی برای سکوت.
حسن کامشاد رفت؛ آرام، بیصدا، درست همانطور که زیست و اکنون شاید آنسوی کویر، دوباره با مسکوب بنشیند، در همان قاب زلال، کنار سکویی کوتاه، و سکوت اینبار به احترام هر دو برخیزد.
....................................................
....................................................
حسن کامشاد، مترجم و پژوهشگر ادبیات فارسی در سن ۱۰۰ سالگی در لندن درگذشت. او متولد ۴ تیر ۱۳۰۴ در اصفهان بود. تا سطح دیپلم همانجا تحصیل کرد. وارد دانشکده حقوق شد. پس از فراغت از تحصیل به استخدام شرکت نفت درآمد.
حسن کامشاد پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ وارد دانشگاه کمبریج شد و در آنجا ضمن تدریس، تحصیل کرد و درجه دکترا گرفت. در بازگشت به ایران بار دیگر به استخدام شرکت نفت در آمد و تا پس از انقلاب، کارمند عالی رتبه شرکت نفت ماند. سپس دچار بازنشستگی زودرس شد و در همان زمان بعد از دیداری اتفاقی با صادق چوبک، به سمت ترجمه سوق داده شد.
هر چند ابراهیم گلستان و صادق چوبک هر یک در مرحله ای از زندگی، بر سرنوشت او تأثیر گذاشتند اما براساس گفتههای خودش تأثیر شاهرخ مسکوب بر او از هر کس دیگر بیشتر بوده است چنانکه زمانی در این مورد گفته بود: «هنوز وقتی مینویسم حس میکنم شاهرخ بالای سر من ایستاده و ناظر کارهای من است».
حسن کامشاد معتقد بود «مترجم تا نویسنده نباشد نمیتواند مترجم باشد.»
🆔 @sahandiranmehr
🆔 @Sayehsokhan
❤10
📢کتاب "معلم الهامبخش" به چاپ سوم رسید📢
📚 کتاب: #معلم_الهام_بخش
✍️ نویسنده: #باب_سولو
👩🏫مترجم: #سعید_مادح_خاکسار، #حسن_ملکیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🗞 نوبت چاپ: #چاپ_سوم
📖برشی از کتاب:
علاقمندی به موضوع درس مهم است؛ اما کافی نیست. در حقیقت، اگر به درس بیش از دانشآموزان اهمیت دهید، هرگز معلمی الهامبخش نخواهد بود. شما با دانشآموزانی که برای درس ارزش قائل میشوند، به موفقیت میرسید؛ اما این را آموزش خوب میگویند نه آموزش الهامبخش.
🟢🟢مطالعه این کتاب🟢🟢
🆔 @sayehsokhan👇👇👇
📚 کتاب: #معلم_الهام_بخش
✍️ نویسنده: #باب_سولو
👩🏫مترجم: #سعید_مادح_خاکسار، #حسن_ملکیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🗞 نوبت چاپ: #چاپ_سوم
📖برشی از کتاب:
علاقمندی به موضوع درس مهم است؛ اما کافی نیست. در حقیقت، اگر به درس بیش از دانشآموزان اهمیت دهید، هرگز معلمی الهامبخش نخواهد بود. شما با دانشآموزانی که برای درس ارزش قائل میشوند، به موفقیت میرسید؛ اما این را آموزش خوب میگویند نه آموزش الهامبخش.
🟢🟢مطالعه این کتاب🟢🟢
🆔 @sayehsokhan👇👇👇
#ده_نکته طلایی از کتاب معلم الهامبخش
| باب سالو
ارتباط مهمتر از آموزش است.
قبل از اینکه بخواهی چیزی یاد بدهی، باید شنیده شوی و پذیرفته شوی.
اگر دانشآموز تو را دوست نداشته باشد، انگیزهای برای یادگیری نخواهد داشت.
بر رفتار دانشآموزان کنترل نداری، بر رابطهات با آنها چرا.
نمیتوانی بچهها را مجبور به تغییر کنی، اما میتوانی خودت را تغییر بدهی.
رابطهای امن و صمیمی، مقدمهی اثرگذاری پایدار بر رفتار است.
بهجای تمرکز بر نمره، به رشد توجه کن.
آموزش واقعی یعنی پیشرفت شخصی هر دانشآموز، نه فقط بالا رفتن معدل کلاس.
نمره وسیله است، نه هدف. هدف، رشد و شکوفایی انسانهاست.
کلاس موفق، فضایی برای «انتخاب» است نه «اجبار».
وقتی دانشآموزان احساس آزادی کنند، مسئولانهتر رفتار میکنند.
معلم الهامبخش محیطی میسازد که بچهها خودشان بخواهند یاد بگیرند.
خطاهای دانشآموزان فرصتهایی برای ساختن رابطهاند.
اشتباه، تهدید نیست؛ یک دعوت است برای درک عمیقتر.
معلمی که در سختترین لحظات کنارش بمانی، برای همیشه در دلش جا میگیری.
احترام گرفتن، با احترام دادن شروع میشود.
اگر میخواهی شنیده شوی، اول شنونده باش.
احترام، واکنشی طبیعی به احساس ارزشمندی است که تو به شاگردت میدهی.
آموزش مؤثر، با شناخت نیازهای روانی آغاز میشود.
هر انسان، پنج نیاز اساسی دارد: بقا، عشق، قدرت، آزادی، تفریح.
تا زمانی که این نیازها نادیده گرفته شوند، انگیزهای برای یادگیری شکل نمیگیرد.
بازخورد بده، قضاوت نکن
به جای برچسبزدن، رفتار را توصیف کن و راه رشد را نشان بده.
بازخورد سازنده باعث انگیزه میشود، ولی قضاوت، دیوار میسازد.
کلاس خوب، مثل گفتوگوی دو دوست است.
آموزش یک خیابان دوطرفه است، نه مونولوگ از بالا.
وقتی بچهها احساس کنند صدایشان شنیده میشود، حضورشان واقعیتر خواهد بود.
به خودت هم رحم کن.
معلم الهامبخش بودن یعنی گاهی اشتباه کردن و دوباره ایستادن.
تو هم انسان هستی، و همین انسانبودن است که الهامبخش میشود.
🆔 @Sayehsokhan
| باب سالو
ارتباط مهمتر از آموزش است.
قبل از اینکه بخواهی چیزی یاد بدهی، باید شنیده شوی و پذیرفته شوی.
اگر دانشآموز تو را دوست نداشته باشد، انگیزهای برای یادگیری نخواهد داشت.
بر رفتار دانشآموزان کنترل نداری، بر رابطهات با آنها چرا.
نمیتوانی بچهها را مجبور به تغییر کنی، اما میتوانی خودت را تغییر بدهی.
رابطهای امن و صمیمی، مقدمهی اثرگذاری پایدار بر رفتار است.
بهجای تمرکز بر نمره، به رشد توجه کن.
آموزش واقعی یعنی پیشرفت شخصی هر دانشآموز، نه فقط بالا رفتن معدل کلاس.
نمره وسیله است، نه هدف. هدف، رشد و شکوفایی انسانهاست.
کلاس موفق، فضایی برای «انتخاب» است نه «اجبار».
وقتی دانشآموزان احساس آزادی کنند، مسئولانهتر رفتار میکنند.
معلم الهامبخش محیطی میسازد که بچهها خودشان بخواهند یاد بگیرند.
خطاهای دانشآموزان فرصتهایی برای ساختن رابطهاند.
اشتباه، تهدید نیست؛ یک دعوت است برای درک عمیقتر.
معلمی که در سختترین لحظات کنارش بمانی، برای همیشه در دلش جا میگیری.
احترام گرفتن، با احترام دادن شروع میشود.
اگر میخواهی شنیده شوی، اول شنونده باش.
احترام، واکنشی طبیعی به احساس ارزشمندی است که تو به شاگردت میدهی.
آموزش مؤثر، با شناخت نیازهای روانی آغاز میشود.
هر انسان، پنج نیاز اساسی دارد: بقا، عشق، قدرت، آزادی، تفریح.
تا زمانی که این نیازها نادیده گرفته شوند، انگیزهای برای یادگیری شکل نمیگیرد.
بازخورد بده، قضاوت نکن
به جای برچسبزدن، رفتار را توصیف کن و راه رشد را نشان بده.
بازخورد سازنده باعث انگیزه میشود، ولی قضاوت، دیوار میسازد.
کلاس خوب، مثل گفتوگوی دو دوست است.
آموزش یک خیابان دوطرفه است، نه مونولوگ از بالا.
وقتی بچهها احساس کنند صدایشان شنیده میشود، حضورشان واقعیتر خواهد بود.
به خودت هم رحم کن.
معلم الهامبخش بودن یعنی گاهی اشتباه کردن و دوباره ایستادن.
تو هم انسان هستی، و همین انسانبودن است که الهامبخش میشود.
🆔 @Sayehsokhan
👏6❤5
*ربع پایانی عمر*
بیر یوهانسون، جامعهشناس سوئدی که در دانشگاه استکهلم جامعهشناسی تدریس میکرد، مقالهای برای سالمندان نوشته است که در آن تجربه شخصیاش پس از بازنشستگی را با عنوان «ربع پایانی عمر» بازگو میکند:
همانطور که میدانی... زمان طوری حرکت میکند که گویی تو را میرباید، بیآنکه متوجه سرعت گذرش باشی...
انگار همین دیروز بود که جوان بودم و تازه زندگی را آغاز میکردم... ولی به طرز عجیبی احساس میکنم که این اتفاق مربوط به قرنها پیش بوده، و از خود میپرسم: همهی آن سالها کجا رفتند؟
میدانم که همهی آنها را زندگی کردهام، خاطراتی از آن زمان و رویاهایی که در سر داشتم دارم...
اما ناگهان متوجه شدم که اکنون در ربع پایانی زندگیام هستم، و این کشف مرا شگفتزده کرد...
همهی آن سالها کجا رفتند!؟ جوانیام کی و کجا از من جدا شد؟
در طول عمرم با سالمندان زیادی روبهرو شدم، اما همیشه فکر میکردم پیری چیزی دور از من است... آن زمان در ربع اول مسیر زندگیام بودم و ربع چهارم آنقدر دور بهنظر میرسید که حتی نمیتوانستم تصورش را بکنم...
اما حالا، ربع چهارم در را کوبیده، از آستانهام گذشته و جوانیام را با خود برده است... دوستانم بازنشسته شدهاند، موهایشان سفید شده، آهسته راه میروند، به سختی میشنوند، به زحمت میفهمند...
برخی از آنها از من بهترند و برخی بدتر... اما بهوضوح میبینم که چقدر تغییر کردهاند... دیگر آن آدمهای پرشور و جوانی که در خاطرم بودند نیستند...
ما اکنون همان سالمندانی هستیم که زمانی نگاهشان میکردیم و هرگز تصور نمیکردیم روزی مثل آنها شویم...
امروز برایم حمام کردن خودش به هدف روز تبدیل شده!! و چرت نیمروزی دیگر اختیاری نیست، بلکه ضروریست!!
چرا که اگر خودم بهدلخواه نخوابم، همانجا که نشستهام خوابم میبرد...
و اینگونه وارد فصل جدیدی از زندگیام شدهام، بیآنکه برای دردها، ناتوانیها و کارهایی که میخواستم انجام دهم ولی هرگز نکردم آماده باشم...
چقدر برای کارهایی که نباید انجام میدادم پشیمانم... و چقدر برای چیزهایی که باید انجام میدادم و نکردم افسوس میخورم...
در عین حال، کارهای زیادی هم هست که از انجامشان در گذشته خوشحالم...
پس اگر تو هنوز وارد ربع پایانی زندگیات نشدهای... بگذار به تو یادآوری کنم که زودتر از آنچه فکرش را میکنی از راه میرسد...
بنابراین، هرچه در زندگیات میخواهی انجام دهی، همین حالا انجامش بده...
کار را به فردا نینداز!!
زندگی با سرعت میگذرد... پس هرچه میتوانی امروز انجام بده، چون هیچگاه نمیتوانی مطمئن باشی که در کدام ربع از زندگیات هستی...
هیچ تضمینی نیست که همهی فصلهای عمرت را ببینی... پس امروز را زندگی کن و هرچه میخواهی انجام دهی یا بگویی تا عزیزانت بهیاد بسپارند، همین امروز بگو و انجام بده...
امیدوار باش که قدردانت باشند و بهخاطر همهی آنچه برایشان در این سالها کردهای، دوستت داشته باشند...
«زندگی» هدیهای است برای تو.
و نحوهی زندگیات، هدیهایست برای کسانی که بعد از تو میآیند...
پس آن را عالی کن... زندگیات را خوب زندگی کن.
از روزت لذت ببر...
کاری مفرّح انجام بده...
شاد باش...
برای تو روزی فوقالعاده آرزو دارم...
به یاد داشته باش که «سلامتی» ثروت واقعیست، نه طلا و نقره...
و بهتر است این موارد را هم در نظر داشته باشی:
بیرون رفتن خوب است
بازگشت به خانه بهتر
فراموش کردن اسامی اشکالی ندارد... چون بعضیها حتی فراموش کردهاند که تو را میشناسند!
میدانی که قرار نیست در همهچیز حرفهای باشی، مثل گلف
کارهایی که قبلاً انجام میدادی، دیگر برایت مهم نیستند، و اینکه اهمیتی هم نمیدهی که دیگر علاقهای نداری
روی صندلی راحتی و با تلویزیون روشن بهتر از تخت میخوابی
دلت برای روزهایی که فقط با کلید «روشن» و «خاموش» همهچیز کار میکرد تنگ شده
تمایل داری از کلمات کوتاهتری استفاده کنی: «چی؟»... «کی؟»... «کجا؟»
لباسهای زیادی در کمد داری... که بیش از نیمی از آنها را دیگر هرگز نخواهی پوشید
چیزهای قدیمی برایت ارزشمندتر میشوند:
آهنگهای قدیمی
فیلمهای قدیمی
و از همه بهتر: دوستان قدیمی!!
و به یاد داشته باش: مهم نیست چه اندازه جمع کردهای، بلکه مهم این است که چه چیزهایی پخش کردهای...
و این نشان میدهد که چه نوع زندگیای داشتهای...
در پایان... و گمان میکنم این خلاصهی خرد زندگیام باشد:
ما خوب میدانیم که نمیتوانیم زمانی به عمرمان بیفزاییم، اما میتوانیم زندگی را به زمانمان بیفزاییم..🌱 🌴
🆔 @Sayehsokhan
بیر یوهانسون، جامعهشناس سوئدی که در دانشگاه استکهلم جامعهشناسی تدریس میکرد، مقالهای برای سالمندان نوشته است که در آن تجربه شخصیاش پس از بازنشستگی را با عنوان «ربع پایانی عمر» بازگو میکند:
همانطور که میدانی... زمان طوری حرکت میکند که گویی تو را میرباید، بیآنکه متوجه سرعت گذرش باشی...
انگار همین دیروز بود که جوان بودم و تازه زندگی را آغاز میکردم... ولی به طرز عجیبی احساس میکنم که این اتفاق مربوط به قرنها پیش بوده، و از خود میپرسم: همهی آن سالها کجا رفتند؟
میدانم که همهی آنها را زندگی کردهام، خاطراتی از آن زمان و رویاهایی که در سر داشتم دارم...
اما ناگهان متوجه شدم که اکنون در ربع پایانی زندگیام هستم، و این کشف مرا شگفتزده کرد...
همهی آن سالها کجا رفتند!؟ جوانیام کی و کجا از من جدا شد؟
در طول عمرم با سالمندان زیادی روبهرو شدم، اما همیشه فکر میکردم پیری چیزی دور از من است... آن زمان در ربع اول مسیر زندگیام بودم و ربع چهارم آنقدر دور بهنظر میرسید که حتی نمیتوانستم تصورش را بکنم...
اما حالا، ربع چهارم در را کوبیده، از آستانهام گذشته و جوانیام را با خود برده است... دوستانم بازنشسته شدهاند، موهایشان سفید شده، آهسته راه میروند، به سختی میشنوند، به زحمت میفهمند...
برخی از آنها از من بهترند و برخی بدتر... اما بهوضوح میبینم که چقدر تغییر کردهاند... دیگر آن آدمهای پرشور و جوانی که در خاطرم بودند نیستند...
ما اکنون همان سالمندانی هستیم که زمانی نگاهشان میکردیم و هرگز تصور نمیکردیم روزی مثل آنها شویم...
امروز برایم حمام کردن خودش به هدف روز تبدیل شده!! و چرت نیمروزی دیگر اختیاری نیست، بلکه ضروریست!!
چرا که اگر خودم بهدلخواه نخوابم، همانجا که نشستهام خوابم میبرد...
و اینگونه وارد فصل جدیدی از زندگیام شدهام، بیآنکه برای دردها، ناتوانیها و کارهایی که میخواستم انجام دهم ولی هرگز نکردم آماده باشم...
چقدر برای کارهایی که نباید انجام میدادم پشیمانم... و چقدر برای چیزهایی که باید انجام میدادم و نکردم افسوس میخورم...
در عین حال، کارهای زیادی هم هست که از انجامشان در گذشته خوشحالم...
پس اگر تو هنوز وارد ربع پایانی زندگیات نشدهای... بگذار به تو یادآوری کنم که زودتر از آنچه فکرش را میکنی از راه میرسد...
بنابراین، هرچه در زندگیات میخواهی انجام دهی، همین حالا انجامش بده...
کار را به فردا نینداز!!
زندگی با سرعت میگذرد... پس هرچه میتوانی امروز انجام بده، چون هیچگاه نمیتوانی مطمئن باشی که در کدام ربع از زندگیات هستی...
هیچ تضمینی نیست که همهی فصلهای عمرت را ببینی... پس امروز را زندگی کن و هرچه میخواهی انجام دهی یا بگویی تا عزیزانت بهیاد بسپارند، همین امروز بگو و انجام بده...
امیدوار باش که قدردانت باشند و بهخاطر همهی آنچه برایشان در این سالها کردهای، دوستت داشته باشند...
«زندگی» هدیهای است برای تو.
و نحوهی زندگیات، هدیهایست برای کسانی که بعد از تو میآیند...
پس آن را عالی کن... زندگیات را خوب زندگی کن.
از روزت لذت ببر...
کاری مفرّح انجام بده...
شاد باش...
برای تو روزی فوقالعاده آرزو دارم...
به یاد داشته باش که «سلامتی» ثروت واقعیست، نه طلا و نقره...
و بهتر است این موارد را هم در نظر داشته باشی:
بیرون رفتن خوب است
بازگشت به خانه بهتر
فراموش کردن اسامی اشکالی ندارد... چون بعضیها حتی فراموش کردهاند که تو را میشناسند!
میدانی که قرار نیست در همهچیز حرفهای باشی، مثل گلف
کارهایی که قبلاً انجام میدادی، دیگر برایت مهم نیستند، و اینکه اهمیتی هم نمیدهی که دیگر علاقهای نداری
روی صندلی راحتی و با تلویزیون روشن بهتر از تخت میخوابی
دلت برای روزهایی که فقط با کلید «روشن» و «خاموش» همهچیز کار میکرد تنگ شده
تمایل داری از کلمات کوتاهتری استفاده کنی: «چی؟»... «کی؟»... «کجا؟»
لباسهای زیادی در کمد داری... که بیش از نیمی از آنها را دیگر هرگز نخواهی پوشید
چیزهای قدیمی برایت ارزشمندتر میشوند:
آهنگهای قدیمی
فیلمهای قدیمی
و از همه بهتر: دوستان قدیمی!!
و به یاد داشته باش: مهم نیست چه اندازه جمع کردهای، بلکه مهم این است که چه چیزهایی پخش کردهای...
و این نشان میدهد که چه نوع زندگیای داشتهای...
در پایان... و گمان میکنم این خلاصهی خرد زندگیام باشد:
ما خوب میدانیم که نمیتوانیم زمانی به عمرمان بیفزاییم، اما میتوانیم زندگی را به زمانمان بیفزاییم..🌱 🌴
🆔 @Sayehsokhan
❤28👏5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
اسم او و آهنگش و سابقهی خواننده را نمیدانیم و ویدئو_ترانه، بدون توضیح از یک دوست بدستمان رسیده است.
همچنانکه در خصوص میهنمان، تاریخی پرافتخار با نامگذاریهای مستندِ باستانی برای سرزمین خود با کویرها، کوهها، دریاها، و خلیجهایش و دختران پریرویمان داشتیم، شناسنامههایی پیشینهدار و مطمئن نیز برای موسیقی سنتی و آلات کلاسیک آن قائلایم و در همین زمینهها نیز کمتر کشوری دارای میراثی قابلمقایسه با داشتههای ما است.
#خلیج_همیشه_پارس
#نواختن_با_سهتار #اشک_سهتار
#موسیقی_کلاسیک_نمایشنامهخوانی_ایران
@Anti_daily
🆔 @Sayehsokhan
اسم او و آهنگش و سابقهی خواننده را نمیدانیم و ویدئو_ترانه، بدون توضیح از یک دوست بدستمان رسیده است.
همچنانکه در خصوص میهنمان، تاریخی پرافتخار با نامگذاریهای مستندِ باستانی برای سرزمین خود با کویرها، کوهها، دریاها، و خلیجهایش و دختران پریرویمان داشتیم، شناسنامههایی پیشینهدار و مطمئن نیز برای موسیقی سنتی و آلات کلاسیک آن قائلایم و در همین زمینهها نیز کمتر کشوری دارای میراثی قابلمقایسه با داشتههای ما است.
#خلیج_همیشه_پارس
#نواختن_با_سهتار #اشک_سهتار
#موسیقی_کلاسیک_نمایشنامهخوانی_ایران
@Anti_daily
🆔 @Sayehsokhan
❤19👏2👍1