tgoop.com/sfhdcsflllyy/6773
Last Update:
امروز با بچهها رفتیم سینما و فیلم صبحانه با زرافهها رو دیدیم و همین الان برگشتیم، جدای ازینکه من از فیلم به شخصه خوشم اومد و دیالوگهای رندومش رو خیلی دوس داشتم و از کارگردانی و تدوین و بازی بازیگرها راضی بودم، وقتی داشتیم از سینما خارج میشدیم و من از رندوم بودن دیالوگها حرف میزدم و میگفتم که این فیچرش برای من خیلی بولد و عزیز بود، یهو خیلی ناگهانی یه اقایی از بین صدتا ادمی که اونجا بود منو گرفت و بهم گفت عیدت مبارک و بعد گفت من عاشق بودم از صورتم معلومه؟من عاشق مینا بودم و اون رفت کانادا بهم زنگ زد و بعد، دست کرد تو کیف پولش و شمارهشو دراورد و داد بهم گفت بهم زنگ بزن دلمو شاد میکنی من عاشق بودم و مینا گذاشت رفت کانادا، کی بهم زنگ میزنی؟امشب بهم زنگ بزن به دوستاتم بگو بهم زنگ بزنن.
واقعا بعد ازینکه داشتم از علاقهم به رندومنس میگفتم این رندومترین اتفاقی بود که میتونست برام بیوفته.
مرده بنظر تنها میومد، کاش میشد بهش زنگ بزنم.
BY صفالی
Share with your friend now:
tgoop.com/sfhdcsflllyy/6773