tgoop.com/shakib_shaky/1196
Last Update:
چقدر آخر ِ عمری دلش جوان شده بود
اگرچه سرو ِ چمانش ، قدی کمان شده بود
شرافتی که به دست ِ شریر ِ زندانبان
شبانه روز به هر شیوه امتحان شده بود
هنوز جرأت یک شیر خشمگین را داشت
اگرچه ظاهری از پوست؛استخوان شده بود
دو خط ، نوشته که در داستان ِ او خواندند...
برای قاضی ِپرونده ، داستان شده بود
خبر رسید که حکمش هنوز قطعی نیست
امان ز بیم و امیدی که توأمان شده بود
طناب داشت به دنبال طعمهاش میگشت...
دوباره گردن ِ یک شیردل ، نشان شده بود
درست پشت ِ حصار ِ طلایی ِ این شهر
دل ِ دو پیر که در سینه نیمه جان شده بود...
دوباره یک نفر از شهر ِخواب مُرده پرید
دوباره صبح که آبستن ِ اذان شده بود
دوباره خلق بدهکار مادری شدهاند
که روی دار ، گل ِ قالی َش خزان شده بود
خروسخوان شده بود و خبر رسید به شهر ...
جوان ِ دیگری آنروز قهرمان شده بود
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
BY #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی

Share with your friend now:
tgoop.com/shakib_shaky/1196