tgoop.com/shere_emrooze_iran/33
Last Update:
#شعر_امروز_ایران
_ چگونه میتوان ریشههای این گیاه عاشق را
در گلدان رویاند
سوزاند؟!
دیدم خدای بزرگت را که تو بودی
گردههای نگاه خشخاشم را
بر جسم خاکیات میفشاندی
دیدم میان ساقهی عریان پاهاتم
از خلوصِ خونت
رگهای آبیام خراش برمیدارند
رنگها به صورت آفتابگردانت سلام میکنند
و وقتی جوی باریکی راه میافتد در تاریکی
منظور تویی
از صداها، از نورها
وقتی شب بلندتر میایستد از صحبت سروها و برفها
و یاد نمیآورد
چه نامهایی زخم برداشتهاند
در استخوان فک درختان
منظور تویی
که نام تو
_ نام تنهای تو _
از خانه گریخته و بازنمیگردد به بیقراری غایبش
و آن جوانی که به جامهی پوست داشتی
پژمرده است
مرده است...
شکل عزیزت را
به ابرهای بیشکل بدل کردی
تا چروکهای عقلم را از دالانِ سیاهِ سر بیرون بیاوری
کجا ببری در بادها؟
کجا میبریش که هوشِ سالخوردهام
از صدای موهومِ کودکیش
شاد با هوهوی باد برخیزد
و قلب من موطنش را بازیابد.
#نگین_فرهود
#شعر
@shere_emrooze_iran
BY شعر امروز ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/shere_emrooze_iran/33