tgoop.com/sokhanranih2/21114
Last Update:
یکی از جاهایی که نسبت کلام با دین خودش را نشان میدهد، این است که اساساً بر اساس ادله فلسفی و کلامی باید دین را بپذیرید و بعد اتفاقاً بر اساس ادله کلامی میگویید که این دین کتاب دارد یا ندارد، اینها در علم کلام بحث میشود. آیا این کلام الهی است یا نیست، خدا با بشر چگونه سخن میگوید. اینها پیشفرضهای کلامی شماست. آیا اساساً این متنی که من میگویم کلام الهی است از خطا مصون است یا نیست؟ آیا خداوند به طور مستقیم با تکتک انسانها سخن گفته و دین ارائه کرده یا خداوند یک شخص خاصی را به نام پیامبر انتخاب کرده و به او کلام خود را ارائه داده و او دریافتکننده و ابلاغکننده این کلام است؟ یعنی اینجاست که اول باید توحید را در مباحث فلسفی و کلامی اثبات کنید، بعد سراغ بحث نبوت بیایید.
مسئله بعدی این است که حالا توحید شما چه توحیدی است؟ اگر خدای شما یک خدایی است که صفات شخصوار دارد، بحث شما به گونه دیگری پیش میرود. اما اگر مثل برخی از مباحث آقای سروش خدا را خدای شخصوار نمیدانید (حداقل در برخی مطالبی که ایشان بیان میکند، خدا خدای شخصوار نیست) آن وقت دیگر این خدا صفتی ندارد! خدایی که صفت نداشته باشد، به آن معنا که ما میگوییم کلام، اساساً کلامی ندارد. به آن معنا که حکمت میگوییم اساساً حکمتی ندارد! ما بر اساس مبانی کلامی سخن گفتن خدا با بشر و دین را بر مبنای نبوت بحث میکنیم و پایه و اساس و مبنای نبوت را هم توحید میدانیم. سپس با تصویری که از صفت کلام و حکمت خدا داریم، بحث نبوت را مطرح میکنیم. اما در خصوص آقای سروش که اساساً به خدای شخصوار قائل نیست، بر اساس آنچه در «بسط تجربه نبوی» و چه در نظریه بعد آن یعنی «رویاهای رسولانه» بیان کرده است، دیگر اساساً کلام خدا مطرح نمیشود و بحث از کلام یک بشر است.
بر اساس آن مبنایی که در آن خدا شخصوار نیست، خدا صفت حکمتی هم ندارد که بگوییم بر اساس صفت حکمت، او بر خود فرض کرده بشر را هدایت کند و برای اینکه بشر را هدایت کند افرادی را به نام پیامبر برگزیده است تا کلام خود را بر آنها بیان کند (حالا با هر مکانیسمی که در خصوص ماهیت وحی بیان کنیم). ولی ما میدانیم این بشر که به نام پیامبر مبعوث میشود، کلامش کلام خود او نیست بلکه کلام خداست. آنچه را که به نام دین آورده کلام خداست و کلام خود پیامبر نیست. اما اگر کسی این پیشفرض را داشته باشد که خدا شخصوار نیست، دیگر کلام هم به آن معنا درباره این خدا مطرح نیست. یعنی این خدا دیگر صفتی ندارد که کلامی داشته باشد. یک فردی آمده خودش ادعای رسالت کرده و این هم که به نام دین آورده کلام و سخن خود اوست؛ چه تئوری «تجربه نبوی» را در نظر بگیریم و چه تئوری «رویاهای رسولانه» را، اینجا دیگر اساساً نه با خدایی روبرو هستیم و نه با نبوتی!
در کلام، ما به صورت عقلی لزوم بعثت پیامبران را مطرح میکنیم. مبنای این بحث هم این است که صفت حکمت خداوند ایجاب میکند که بشر را هدایت بکند. تا اینجای بحث ما عقلی است اما در همین بحث عقلیِ کلامی تا اینجا رویکردمان بروندینی است. اما اگر بخواهیم دقیقاً این نکته را دریابیم که این هدایت شامل چه اموری میشود و حتی اگر پیامبران برای هدایت آمدهاند و هدف بعثت آنها هدایت بشر بوده است، ابعاد این هدایت چگونه است و پیامبران برای هدایت خودشان روی چه اهداف اصلی و فرعی تاکید میکردند و اساساً هدف اصلی و شاخ و برگهای این هدایت چه بوده است، اینجاست که باز به خود دین نیاز پیدا میکنیم. وقتی ما به خود متن قرآن نگاه میکنیم متوجه میشویم خداوند در آیات مختلف توحید، عدالت، تعلیم کتاب و حکمت، تزکیه و آزادسازی انسانها از غل و زنجیر درونی و بیرونی که بیرونی آن مربوط به آزادیهای سیاسی و اجتماعی میشود را به عنوان اهداف بعثت مطرح میکند. اینکه صرفاً بتوانیم با کلام یک بحث عقلی کنیم، مسئله هدایت تمام نمیشود بلکه باید ببینیم اهداف خود پیامبران چه بوده و بهترین روش هم این است که ببینیم خود خداوند وقتی اهداف بعثت را مشخص میکند، چه اهدافی را برای بعثت ذکر میکند. بنابراین حتی خود قرآن هم یک کلام قرآنی دارد که دایره گستردهتری از کلام عقلی دارد که ما به نحو بروندینی آن را اثبات میکنیم.
در واقع با توجه به مطالب اقای سروش تشریع هم تعطیل می شود؟
اصلاً تشریعی و دینی به آن معنا نیست. بنابراین ابتدا باید مبانی فلسفی و کلامی مشخص باشد. ابتدا باید بگویید تلقی شما از خدا چیست. این خدا صفت دارد یا ندارد؟ شخصوار هست یا نیست؟ تا بعد ببینیم اصلاً نبوتی بر مبنای توحید شما شکل میگیرد یا نمیگیرد؟ بر اساس آن توحید، نبوتی شکل نمیگیرد، چه برسد به تشریع! پس این رابطه قیچی و قطع میشود.
BY آرشیو (کانال گفتمان اندیشه ها )
Share with your friend now:
tgoop.com/sokhanranih2/21114