SORKHESIAH Telegram 778
.
ما به خاطر می‌آوریم... ما به خاطر می‌آوریم که جنگی درگرفت و چه‌ها که در این خاک تغییر نکرد. راستی شمایانی که ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ بودید، کجا بودید؟ من یک ساله و فارغ از غوغای عالم اما هزاران‌هزار روزگارشان به جنگ عوض شد. حتا آن‌ها که دورترین‌ها بودند با جنگ. حتا بسیاری از شما که موقع جنگ در این دنیا نبودید نیز هم. حتا نسل‌هایی که خواهندآمد... عکس تلخ است و نمی‌دانم عکاس کیست. مردی که با چشمان بسته جان داده سرباز ایرانی‌ست که اسیر شده و عراقی‌ها تیرباران‌اَش کرده‌اند و بعد عقب‌نشینی نیروها در حالِ یافتنِ هویت او هستند. با کنجکاوی برگه‌ها را می‌خوانند او آن پایین با دستی بیرون مانده از برانکاردِ نظامی شهید شده. نگاه‌ها و بی‌نگاهی او تمام جنگ هستند. ایستادن و دراز کشیدن. فاصله به اندازه‌ی نیم‌تنه‌ای نظامی‌ای‌ست که گوشه‌ای ایستاده و سرش در تصویر نیست. ترکیب‌بندی عکس حیرت‌آور است اما در این حیرت نه فقط افسوس یا رنج که دانسته‌گی‌ای وجود دارد. دانشی که نشان می‌دهد آدم‌های جنگ دیگر عادی نشدند حتا اگر زنده ماندند. جنگ استعاره نبود که رئالیسمی بود سرشار. خون و درد و هراس. خشم و اشک و جوان‌مرگی‌ که تاریخ ما تاریخ جوان‌مرگی‌ست به شکل‌های گوناگون. تاریخ «حجله»‌ها و بازمانده‌گانی که فرزندانِ خود را از دست داده‌اند. اما ما جانانه جنگیدیم وقتی قرار شد بجنگیم. کافی‌ست به کشورهای اطراف نگاه کنیم که چه‌گونه چندشبه تن به انواع شکست‌ها دادند و ما واقعن آن‌قدر خون ریختیم مقابل تانک‌هاشان تا در گِل نشستند. و گلوله ترس دارد. بدن‌های تکه‌تکه رعب دارد و شاهد جان‌دادن دیگری بودن کابوس است. این متن یادآور مردِ جنگ‌جوی وطن است که تن‌اش را تیرآجین کرده‌اند با چشمانِ بسته و مبینِ این واقعیت که این تن‌ها علیه فراموشی هستند. آن‌ها سرباز بودند. جوان. پرعشق، احساس، میل. آن‌ها هیچ‌وقت «پیر» نشدند و همیشه جوان ماندند و این یعنی اتفاق بزرگی افتاده. یعنی موهبت پیری و زمان‌خورده‌گی از آن‌ها سلب و جوان‌مرگی‌ نصیب‌شان شده. برای وطن که سال‌ها خواستند خُرد و حقیر یا صرفن یک کلیت مذهبی معرفی‌اش کنند و هر دو شکست خوردند چون «ایران» یعنی خون. یعنی خون‌خورده‌گی و خاکی که خون ورزَش داده باشد خلاصه‌پذیر ایده‌ئولوژی‌ها نمی‌شود. در خواب‌های‌ام آن‌ها را می‌بینم در جوانی خویش که نگاه‌ام می‌کنند تا روایت‌‌شان کنم. در خواب‌های‌ام پسری را می‌بینم که از آمریکا برگشت وقتی شنید به زنان تجاوز کرده‌اند در اطراف هویزه و تا آخرین گلوله جنگید و سنگرش را ترک نکرد و سرخوشانه جان داد. نگاه‌شان کنید که چه باشکوه ایران تن آن‌ها شد...
@sorkhesiah



tgoop.com/sorkhesiah/778
Create:
Last Update:

.
ما به خاطر می‌آوریم... ما به خاطر می‌آوریم که جنگی درگرفت و چه‌ها که در این خاک تغییر نکرد. راستی شمایانی که ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ بودید، کجا بودید؟ من یک ساله و فارغ از غوغای عالم اما هزاران‌هزار روزگارشان به جنگ عوض شد. حتا آن‌ها که دورترین‌ها بودند با جنگ. حتا بسیاری از شما که موقع جنگ در این دنیا نبودید نیز هم. حتا نسل‌هایی که خواهندآمد... عکس تلخ است و نمی‌دانم عکاس کیست. مردی که با چشمان بسته جان داده سرباز ایرانی‌ست که اسیر شده و عراقی‌ها تیرباران‌اَش کرده‌اند و بعد عقب‌نشینی نیروها در حالِ یافتنِ هویت او هستند. با کنجکاوی برگه‌ها را می‌خوانند او آن پایین با دستی بیرون مانده از برانکاردِ نظامی شهید شده. نگاه‌ها و بی‌نگاهی او تمام جنگ هستند. ایستادن و دراز کشیدن. فاصله به اندازه‌ی نیم‌تنه‌ای نظامی‌ای‌ست که گوشه‌ای ایستاده و سرش در تصویر نیست. ترکیب‌بندی عکس حیرت‌آور است اما در این حیرت نه فقط افسوس یا رنج که دانسته‌گی‌ای وجود دارد. دانشی که نشان می‌دهد آدم‌های جنگ دیگر عادی نشدند حتا اگر زنده ماندند. جنگ استعاره نبود که رئالیسمی بود سرشار. خون و درد و هراس. خشم و اشک و جوان‌مرگی‌ که تاریخ ما تاریخ جوان‌مرگی‌ست به شکل‌های گوناگون. تاریخ «حجله»‌ها و بازمانده‌گانی که فرزندانِ خود را از دست داده‌اند. اما ما جانانه جنگیدیم وقتی قرار شد بجنگیم. کافی‌ست به کشورهای اطراف نگاه کنیم که چه‌گونه چندشبه تن به انواع شکست‌ها دادند و ما واقعن آن‌قدر خون ریختیم مقابل تانک‌هاشان تا در گِل نشستند. و گلوله ترس دارد. بدن‌های تکه‌تکه رعب دارد و شاهد جان‌دادن دیگری بودن کابوس است. این متن یادآور مردِ جنگ‌جوی وطن است که تن‌اش را تیرآجین کرده‌اند با چشمانِ بسته و مبینِ این واقعیت که این تن‌ها علیه فراموشی هستند. آن‌ها سرباز بودند. جوان. پرعشق، احساس، میل. آن‌ها هیچ‌وقت «پیر» نشدند و همیشه جوان ماندند و این یعنی اتفاق بزرگی افتاده. یعنی موهبت پیری و زمان‌خورده‌گی از آن‌ها سلب و جوان‌مرگی‌ نصیب‌شان شده. برای وطن که سال‌ها خواستند خُرد و حقیر یا صرفن یک کلیت مذهبی معرفی‌اش کنند و هر دو شکست خوردند چون «ایران» یعنی خون. یعنی خون‌خورده‌گی و خاکی که خون ورزَش داده باشد خلاصه‌پذیر ایده‌ئولوژی‌ها نمی‌شود. در خواب‌های‌ام آن‌ها را می‌بینم در جوانی خویش که نگاه‌ام می‌کنند تا روایت‌‌شان کنم. در خواب‌های‌ام پسری را می‌بینم که از آمریکا برگشت وقتی شنید به زنان تجاوز کرده‌اند در اطراف هویزه و تا آخرین گلوله جنگید و سنگرش را ترک نکرد و سرخوشانه جان داد. نگاه‌شان کنید که چه باشکوه ایران تن آن‌ها شد...
@sorkhesiah

BY سرخِ سیاه


Share with your friend now:
tgoop.com/sorkhesiah/778

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Clear To edit your name or bio, click the Menu icon and select “Manage Channel.” Done! Now you’re the proud owner of a Telegram channel. The next step is to set up and customize your channel. With the “Bear Market Screaming Therapy Group,” we’ve now transcended language. ‘Ban’ on Telegram
from us


Telegram سرخِ سیاه
FROM American