TAARIBEDASTANI Telegram 466
#من_او
#فصل_چهارم
#قسمت_بیستم
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
سرعتم را کم کرده بودم یک جیپ روباز که از پشت می‌آمد شروع کرد به بوق زدن توی آیینه دیدمش از پایین دنبال‌مان افتاده بود من سرعت را بیشتر کردم ول کن نبود یک بند بوق می‌زد کریم شیشه را پایین کشید. تنش را تا نیمه از پنجره بیرون برد فریاد کشید:
- چیه عروسی ننه‌ات شده این جوری بوق میزنی؟

راننده‌ی جیپ از رو نرفت چراغ‌هایش را روشن کرده بود و مدام بوق می‌زد. کریم گفت:
- علی! بزن کنار رد شه انگاری سر باباش را داره می‌بره به خيراتي مرحوم عمه‌ی گم گورش.

کنار کشیدم و با دست اشاره کردم که رد شود جیپ از کنار من رد شد و جلوم ایستاد طوری که راه مرا بست. یکی از ماشین پایین پرید. آن‌قدر چاق بود که وقتی از جیپ پیاده شد، ماشین تکانی خورد و صاف ایستاد خوب نگاهش کردم چاق چانه‌ی باریک ریش‌های تراشیده... قاجار بود یک زیر پیراهن رکابی پوشیده بود.
هوا خیلی گرم نبود، اما قاجار گرم بود تلو تلو می‌خورد
- مسته لامذهب!
کریم را نگاه کردم و سرم را تكان دادم. قاجار جلو آمد و خواست مرا ببوسد. خودم را عقب کشیدم دهانش بوی گند می‌داد. طرف کریم رفت دولا شد که دست کریم را ببوسد. خنده‌مان گرفته بود.

خَفَّفتُ مِنَ السُّرعَةِ إذْ كانَتْ سَيَّارَةُ الجِيبِ المَكشُوفَةِ قَدْ ضايَقَتْنَا، وَبَدأَ سائِقُهابِاستِخدَامِ البُوقِ مِنَ المِرآةِ الجانِبِيَّةِ. رَأَيتُ أَنَّ سَيَّارَةَ الجِيبِ كانَت تَتَّبِعُنَا، فَزِدتُ السُّرعَةَ. وَمَعَ ذَلِكَ، لَمْ يَكُفْ سائِقُ الجِيبِ عَنِ اسْتِخدَامِ البُوقِ. أَنزَلَ كرِيم زُجَاجَ النّافِذَةِ الجانِبِيَّةِ وَأَخْرَجَ رَأسَهُ، ثُمَّ صَرَخَ:
- ماذَا حَدَثَ؟ هَلْ هُوَ عَرْسُ أُمِّكَ حَتَّى تَسْتَخْدِمَ البُوقِ بِشَكْلٍ مُتَوَاصِل؟
لَمْ يَنْقَطِعْ صَوْتُ البوقِ الجِيبِ، بَلْ أَضَافَ سائِقُهَا اسْتِخدَامَ المُصَابِيحِ الأمَامِيَّةِ. قَالَ كرِيم:
- حَاوِلْ أَنْ تَقُفَ عَلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ لِتَمُرَّ هَذِهِ السَّيَّارَةِ وَنَتَخَلَّصَ مِنْ هَذَا الإِزْعَاجِ. يَبْدُو أَنَّ هَذَا السَّائِقَ عَلَى عَجَلٍ، رُبَّمَا يُرِيدُ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِرَأْسِ أَبِيهِ أَوْ رُبَّمَا هُوَ عَلَى عَجَلٍ مِنْ أَمْرِهِ، كَأَنَّهُ ذَاهَبٌ إِلَى الْمَقْبُرَةِ لِيَفْتَشَ عَنْ قَبْرِ عَمَّتِهِ.

انْسَحَبْتُ جَانِبًا سَيَّارَتِي عَلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ وَأَشَرْتُ لَهُ بِيَدَيَّ لِيَمُرَّ،مَرَّ الْجِيبُ مِنْ جَانِبِي وَوَقَفَ أَمَامِي بِحِيثُ أَغْلَقَ طَرِيقِي.
وَقَفَزَ شَخْصٌ ضَخْمٌ مِنْهَا. كَانَ ذَلِكَ الشَّخْصُ بَدِينًا جِدًّا بِحَيْثُ اهْتَزَّتِ السَّيَّارَةُ مَا إِنْ نَزَلَ مِنْهَا. عِنْدَمَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ جَيِّدًا، كَانَ شَخْصًا بَدِينًا ذَا حِنَكٍ نَحِيفَةٍ وَحَلِيقِ الذَّقْنِ. إِنَّهُ قاجار بِعَيْنِهِ، يَرْتَدِي فَانِيلَةً خَفِيفَةً. لَمْ يَكُنِ الْهَوَاءُ حَارًّا، إِلا أَنَّ قاجارًا كَانَ يَشْعُرُ بِالْحَرَارَةِ بِسَبَبِ ارْتِشَافِهِ الْخَمْرَةِ، هَذَا مَا اتَضَحَ لِي مِنْ خَلَالِ تَرَنّحِهِ أَثْنَاءِ الْمَشْيِ.
قَالَ كرِيم: هَذَا اللَّعِينُ ثَمَلٌ
تَوَجَّهَ نَحْوِي وَأَرَادَ أَنْ يَعْانِقَنِي، لَكِنَّنِي تَرَاجَعْتُ إِلَى الْوَرَاءِ وَكَانَتْ فَمَهَا يَبْعَثُ رَائِحَةً كَرِيهَةً.اتَّجَهَ نَحْوَ كرِيم وَانْحَنَى مِنْ أَجْلِ أَنْ يُقَبِّلَ يَدَهُ، كُنَّا نَضْحَكُ.

🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊
ادامه دارد...
#أناه
#الفصل_الرابع
https://www.tgoop.com/taaribedastani



tgoop.com/taaribedastani/466
Create:
Last Update:

#من_او
#فصل_چهارم
#قسمت_بیستم
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
سرعتم را کم کرده بودم یک جیپ روباز که از پشت می‌آمد شروع کرد به بوق زدن توی آیینه دیدمش از پایین دنبال‌مان افتاده بود من سرعت را بیشتر کردم ول کن نبود یک بند بوق می‌زد کریم شیشه را پایین کشید. تنش را تا نیمه از پنجره بیرون برد فریاد کشید:
- چیه عروسی ننه‌ات شده این جوری بوق میزنی؟

راننده‌ی جیپ از رو نرفت چراغ‌هایش را روشن کرده بود و مدام بوق می‌زد. کریم گفت:
- علی! بزن کنار رد شه انگاری سر باباش را داره می‌بره به خيراتي مرحوم عمه‌ی گم گورش.

کنار کشیدم و با دست اشاره کردم که رد شود جیپ از کنار من رد شد و جلوم ایستاد طوری که راه مرا بست. یکی از ماشین پایین پرید. آن‌قدر چاق بود که وقتی از جیپ پیاده شد، ماشین تکانی خورد و صاف ایستاد خوب نگاهش کردم چاق چانه‌ی باریک ریش‌های تراشیده... قاجار بود یک زیر پیراهن رکابی پوشیده بود.
هوا خیلی گرم نبود، اما قاجار گرم بود تلو تلو می‌خورد
- مسته لامذهب!
کریم را نگاه کردم و سرم را تكان دادم. قاجار جلو آمد و خواست مرا ببوسد. خودم را عقب کشیدم دهانش بوی گند می‌داد. طرف کریم رفت دولا شد که دست کریم را ببوسد. خنده‌مان گرفته بود.

خَفَّفتُ مِنَ السُّرعَةِ إذْ كانَتْ سَيَّارَةُ الجِيبِ المَكشُوفَةِ قَدْ ضايَقَتْنَا، وَبَدأَ سائِقُهابِاستِخدَامِ البُوقِ مِنَ المِرآةِ الجانِبِيَّةِ. رَأَيتُ أَنَّ سَيَّارَةَ الجِيبِ كانَت تَتَّبِعُنَا، فَزِدتُ السُّرعَةَ. وَمَعَ ذَلِكَ، لَمْ يَكُفْ سائِقُ الجِيبِ عَنِ اسْتِخدَامِ البُوقِ. أَنزَلَ كرِيم زُجَاجَ النّافِذَةِ الجانِبِيَّةِ وَأَخْرَجَ رَأسَهُ، ثُمَّ صَرَخَ:
- ماذَا حَدَثَ؟ هَلْ هُوَ عَرْسُ أُمِّكَ حَتَّى تَسْتَخْدِمَ البُوقِ بِشَكْلٍ مُتَوَاصِل؟
لَمْ يَنْقَطِعْ صَوْتُ البوقِ الجِيبِ، بَلْ أَضَافَ سائِقُهَا اسْتِخدَامَ المُصَابِيحِ الأمَامِيَّةِ. قَالَ كرِيم:
- حَاوِلْ أَنْ تَقُفَ عَلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ لِتَمُرَّ هَذِهِ السَّيَّارَةِ وَنَتَخَلَّصَ مِنْ هَذَا الإِزْعَاجِ. يَبْدُو أَنَّ هَذَا السَّائِقَ عَلَى عَجَلٍ، رُبَّمَا يُرِيدُ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِرَأْسِ أَبِيهِ أَوْ رُبَّمَا هُوَ عَلَى عَجَلٍ مِنْ أَمْرِهِ، كَأَنَّهُ ذَاهَبٌ إِلَى الْمَقْبُرَةِ لِيَفْتَشَ عَنْ قَبْرِ عَمَّتِهِ.

انْسَحَبْتُ جَانِبًا سَيَّارَتِي عَلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ وَأَشَرْتُ لَهُ بِيَدَيَّ لِيَمُرَّ،مَرَّ الْجِيبُ مِنْ جَانِبِي وَوَقَفَ أَمَامِي بِحِيثُ أَغْلَقَ طَرِيقِي.
وَقَفَزَ شَخْصٌ ضَخْمٌ مِنْهَا. كَانَ ذَلِكَ الشَّخْصُ بَدِينًا جِدًّا بِحَيْثُ اهْتَزَّتِ السَّيَّارَةُ مَا إِنْ نَزَلَ مِنْهَا. عِنْدَمَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ جَيِّدًا، كَانَ شَخْصًا بَدِينًا ذَا حِنَكٍ نَحِيفَةٍ وَحَلِيقِ الذَّقْنِ. إِنَّهُ قاجار بِعَيْنِهِ، يَرْتَدِي فَانِيلَةً خَفِيفَةً. لَمْ يَكُنِ الْهَوَاءُ حَارًّا، إِلا أَنَّ قاجارًا كَانَ يَشْعُرُ بِالْحَرَارَةِ بِسَبَبِ ارْتِشَافِهِ الْخَمْرَةِ، هَذَا مَا اتَضَحَ لِي مِنْ خَلَالِ تَرَنّحِهِ أَثْنَاءِ الْمَشْيِ.
قَالَ كرِيم: هَذَا اللَّعِينُ ثَمَلٌ
تَوَجَّهَ نَحْوِي وَأَرَادَ أَنْ يَعْانِقَنِي، لَكِنَّنِي تَرَاجَعْتُ إِلَى الْوَرَاءِ وَكَانَتْ فَمَهَا يَبْعَثُ رَائِحَةً كَرِيهَةً.اتَّجَهَ نَحْوَ كرِيم وَانْحَنَى مِنْ أَجْلِ أَنْ يُقَبِّلَ يَدَهُ، كُنَّا نَضْحَكُ.

🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊🧊
ادامه دارد...
#أناه
#الفصل_الرابع
https://www.tgoop.com/taaribedastani

BY آموزش زبان عربی با متون داستانی




Share with your friend now:
tgoop.com/taaribedastani/466

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The optimal dimension of the avatar on Telegram is 512px by 512px, and it’s recommended to use PNG format to deliver an unpixelated avatar. SUCK Channel Telegram The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture. Content is editable within two days of publishing Ng Man-ho, a 27-year-old computer technician, was convicted last month of seven counts of incitement charges after he made use of the 100,000-member Chinese-language channel that he runs and manages to post "seditious messages," which had been shut down since August 2020.
from us


Telegram آموزش زبان عربی با متون داستانی
FROM American