tgoop.com/taaribedastani/479
Last Update:
#من_او
#فصل_چهارم
#قسمت_بیستوپنجم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
مرد بلند شد. آمد طرف زن نقاش. زن نقاش خندید و گفت: «هر چی رنگ مشکی دارم باید بگذارم برای ابروهات!»
مرد خندید و گفت: «انتقام مدادرنگیهای قهوهای بچههای پایه اول دبستان دخترانه ایران که مجبور بودند آبشار بکشند..»بعد هم بلند شد و رفت گذرِ خدا برای اعتراف به کشیش! (رجوع کنید به سهی او)... چه میگفتم؟!
بدون این که در آینه نگاهی کنیم به سمت تجریش رفتیم.کریم نگاهی به من کرد و گفت:
- تو چرا رگ گردنی شدی؟ ،ناسلامتی آبجی ماست.... به شما چه دخلی داره؟
خندیدم و گفتم:
- از رفاقته!
- چشمم روشن رفاقت با کی؟
دو تایی خندیدیم. تجریش، ماشین را دور میدان پارک کردیم. سه دست جگر و دل و قلوه را انتخاب کردیم. ولی جگرکی برایمان سیخ کرد سیخها را روی منقل گذاشت و باد زد. بیست، سی سیخ شده بود.بعد توی نان سنگک کشیدشان کریم نانها را گرفت. ناخنکی زد. پرسیدم:
-خوشمزه است؟
خندید و گفت:
- مزهاس!
وقَفَ الرجلُ، و اتّجَهَ نحوّ الرسّامة.ضَحِكَتْ الرَّسَّامَة وقالت لِلرَّجُلِ: «يَجِبُ عَلَيَّ أَنْ أستخدِمُ جَمِيعَ مَا لَدَيَّ مِنَ اللَّوْنِ الْأَسْوَدِ فَوْقَ حَاجِبَيْكَ»، ضَحِكَ الرَّجُلُ وَقَالَ: «تُرِيدِينَ بِذَلِكَ الِانْتِقَامَ مِنْ طَالِبَاتِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ فِي الْمَرْحَلَةِ الابْتِدَائِيَّةِ فِي مَدْرَسَةِ إِيرَانَ لِلْبَنَاتِ اللَّوَاتِي اضطررن لِإسْتِعْمَالِ اللَّوْنِ الْبُنِيِّ كَيْ يَرْسُمْنَ شَلَّالَ الشَّعْرِ الْبُنِيِّ». ثُمَّ نَهَضَ الرَّجُلُ مَتِّجِهًا نَحْوَ «مَحَلَّةِ اللَّهِ» مِنْ أَجْلِ الِاعْتِرَافِ عِنْدَ الْقِسِّ (رَاجِعْ ثَلَاثِيَّتَهُ لِلْاطِّلَاعِ عَلَى مَزِيدٍ مِنَ التَّفَاصِيلِ).
يَا إِلهِي مَاذَا كُنْتَ أَقُولُ؟
دُونَ أَنْ نَنظُرُ فِي مِرْآةِ السَّيَّارَةِ، اتَّجَهْنَا نَحْوَ تَجْرِيشَ. نَظَرَ إِلَيَّ كَرِيمٌ وَقَالَ:
- مَا الَّذِي أَثَارَ غَضَبَكَ، إِنَّهَا أُخْتِي، فَمَا عَلَاقَتُكَ بِالْمَوْضُوعِ؟
ضَحِكْتُ وَقُلْتُ:
- مِنْ بَابِ الصَّدَاقَةِ!
- قَرَتْ عَيْنِيَّ، الصَّدَاقَةُ مَعَ مَنْ؟
ضَحِكْنَا سَوِيًّا، أَوْقَفْنا السَّيَّارَةَ فِي سَاحَةِ تَجْرِيشَ، انْتَخَبْنَا ثلاثةَقِطَعٍ مِنْ قُلُوبٍ وَأَكْبَادٍ وَكُلِّي الْغَنَمِ، قَطَّعَهَا صَاحِبُ الدُّكَّةِ السَّيِّدُ وَلِيُّ بَائِعُ الْأَكْبَادِ وَسَيَّخَهَا، ثُمَّ وَضَعَ الْأَسْيَاخَ عَلَى مَنْقَلَةِ الْفَحْمِ وَهبّت النار، بعد أن تحولّت إلى عشرين، ثلاثين سيخاً، ثٌمّ وَضَعَها في خُبز السنكك.
اقْتَطَعَ كَرِيمُ قِطْعَةً صَغِيرَةً مِنْ الْخُبْزِ الدَّسِمِ وَتذوّقه، سَأَلْتُهُ:
- إِنَّهَا لَذِيذَةٌ، أَلَيْسَ كَذَلِكَ؟"
ضحك و قال:
- لذيذةٌ للغاية
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
ادامه دارد...
#أناه
#الفصل_الرابع
https://www.tgoop.com/taaribedastani
BY آموزش زبان عربی با متون داستانی
Share with your friend now:
tgoop.com/taaribedastani/479