TAARIBEDASTANI Telegram 498
#من_او
#فصل_چهارم
#قسمت_پایانی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سرم را تکان دادم نفهمیدم و نفهمید که یعنی دیدم یا ندیدم.
- ندیدی‌اش؟! نه... ندیدی‌اش به حوری رفته به آدمی‌زاد نمی‌مونه یک چیز مشدی عین حوری انگار از خود بهشت در رفته باشه. پاری وقت‌ها فکر می‌کنم توی بهشت هم به ما نمی‌رسید. حكماً آن‌جا حق پیغمبرها بوده. اسمش هم مشدیه، شمسی، شمسی.... شم‌سی، شم‌چهل، شم‌پنجاه، شم‌شست.... شم‌صد، هر کی رودخانه‌ی خود... خانه‌ی خود ما یا خانه خودِ تو؟ خانه‌ی خود ما، نالوطی!
تو هم خودت عاشقی. قایم نکن لو رفتی. خیلی ساله... چه غمی داره عاشقی ... علی! پاکار من سفت نیست... هنوز هم نمی‌دانم عاشقِ شمسی‌ام یا نه... راستش از وقتی پام به کوچه‌ی قجرها باز شد، دیگر عاشقی یادم رفته... نمی‌دانم با چه سینی مینویسندش... (خندید) با سینی که چیزی نمی‌نویسند با سینی چای می‌آورند... مشدی برای علیِ من نوشابه بیار....

هززتُ رأسي، لم أفهم ولم يفهم هل يعني رأيتُ أم لم أرَ.
- أَلَمْ تَرَهَا ؟ لا... لم ترها.جَمَالُهَا مِنْ نَوْعٍ خَاصٍّ لَا يُشْبِهُ جَمَالَ الْبَشَرِ، كَأَنَّهَا حُورِيَّةٌ هَرَبَتْ مِنْ الْجَنَّةِ، أَعْتَقِدُ أَنَّنَا لَنْ نَحْظَى بِهَا حَتَّى فِي الْجَنَّةِ. فَامْرَأَةٌ بِجَمَالِهَا سَوْفَ تَكُونُ مِنْ حِصَّةِ الْأَنْبِيَاءِ، اسْمُهَا جَمِيلٌ أَيْضًا، اسْمُهَا شَمْسِيٌّ، شمسي.... شم‌سي، شم‌أربعون، شم‌خمسون، شم‌ستون.... شم‌مائة، لكل شخص نهر... بيتنا أم بيتك؟ بيتنا، أيها الوغد!

لَا تُحَاوِلُ أَنْ تُبْدِيَ عَدَمَ اهْتِمَامِكَ بِحَدِيثِي هَذَا، فَأَنْتَ أَيْضًا عَاشِقٌ، أَمْرُكَ مَفْضُوحٌ مُنْذُ أَعْوَامٍ، يَا لِلْحُزْنِ الَّذِي يُخَيِّمُ عَلَى قُلُوبِ الْعُشَّاقِ اسْمَعْ يَا عَلِيُّ، وَضْعِي لَيْسَ عَلَى مَا يُرَامُ، لَاأعْرِفُ إِنْ كُنْتُ أَعْشَقُ شَمْسِيٌّ،أَمْ أَنَّهُ مُجَرَّدُ هَوى يَلْفَعُ الْقَلْبَ وَ يَزُولُ.مُنْذُ أَنْ وَطَأَتُ قَدَمَايَ زُقَاقَ الْقَجْرِيِّينَ نَسِيتُ الْحُبَّ وَلَا أَعْرِفُ بِأَيِّ سِينٍ يَكْتُبُونَ اسْمٌ شَمْسِيٌّ.
أَيُّهَا الْحَاجُّ أَحْضِرْ مشروبًا غازيًا لِصَديقِي الْعَزِيزِ عَلِيٍّ.

♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️

گریه می‌کردم با چشم‌های سرخش به من نگاه کرد.
- تو که نخورده مستی، علی جان! نزده می‌رقصی علی جان! برای همینه که کشته مرده‌ات هستم. برای همینه که پیش مرگت هستم، برای همین چیزهاست... بدجوری قرم‌قات شده‌ام علی!.... من الآن چند وقته که تا نخورم نمی‌تونم گریه کنم... از وقتی مه‌تاب با مریم رفت. قاعده‌ی یکی- دو سالی می‌شه اما تو را نمی‌فهمم...
تو همیشه، هر وقت بخواهی می‌توانی گریه کنی... خوش به حال مه‌تاب. بی‌چاره شمسی...

گریه را می‌گفتم یا کریم را یا خنده را یا مهتاب را یا مریم را یا دروغ را یا دریانی را یا خودم را یعنی یا علی را؟! یا علی را میگفتم.
یا علی مددی!

كُنْتُ أَبْكِي وَكَانَ يُرَمِّقُنِي بِعَيْنَيْهِ الْحَمْرَاوَيْنِ وَيَقُولُ:

- لَقَدْ صِرْتَ ثَمِلًا دُونَ أَنْ تَشْرَبَ خَمْرًا، وَأَصْبَحَتَ تَرْقُصُ دُونَ أَنْ يُغنِي لَكَ أَحَدٌ. لِهَذَا تَرَانِي أُفْدِيكَ بِرُوحِي. لَقَدْ تَدَهْوَرَتْ أَوْضَاعِي بِشِدَّةٍ، مُنْذُ فَتْرَةٍ وَأَنَا لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَبْكِيَ دُونَ أَنْ أَشْرَبَ الْخَمْرَ. مُنْذُ أَن سَافَرَت مَهْتَابُ مَعَ مَرْيَمَ، مُنْذُ حَوَالَيْ عَام أَوْ عامَين.. دَعْنَا مِنْ هَذِهِ الْحِكَايَةِ، مَا يُهِمُّنِي أَنْ أَقُولَهُ لَكَ. هُوَ أَنَّكَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَبْكِيَ مَتَى مَا شِئْتَ.. هَنِيئًا لِمَهْتَابٍ وَتَعْسًا لشَمْسِي.

هَلْ كُنْتُ أَتَحَدَّثُ عَنِ الْبُكَاءِ أَمْ عَنْ كَرِيمٍ أَمْ عَنِ الضَّحِكِ أَمْ عَنْ مَهْتَابٍ أَمْ عَنْ مَرْيَمَ، هَلْ كُنْتَ أَتَكَلَّمُ عَنْ الْكَذِبِ وَالسَّيِّدِ دَرْيَانِي أَمْ كُنْتُ أَتَطَرَّقُ بِالْحَدِيثِ عَنْ نَفْسِي أَنَا. أَنَا عَلِيٌّ... فَكُنْتُ أُنَادِي يَا عَلِيُّ... يَا عَلِيُّ مَدَدٌ.

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
پایان فصل چهارم
#أناه
#الفصل_الرابع
https://www.tgoop.com/taaribedastani



tgoop.com/taaribedastani/498
Create:
Last Update:

#من_او
#فصل_چهارم
#قسمت_پایانی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سرم را تکان دادم نفهمیدم و نفهمید که یعنی دیدم یا ندیدم.
- ندیدی‌اش؟! نه... ندیدی‌اش به حوری رفته به آدمی‌زاد نمی‌مونه یک چیز مشدی عین حوری انگار از خود بهشت در رفته باشه. پاری وقت‌ها فکر می‌کنم توی بهشت هم به ما نمی‌رسید. حكماً آن‌جا حق پیغمبرها بوده. اسمش هم مشدیه، شمسی، شمسی.... شم‌سی، شم‌چهل، شم‌پنجاه، شم‌شست.... شم‌صد، هر کی رودخانه‌ی خود... خانه‌ی خود ما یا خانه خودِ تو؟ خانه‌ی خود ما، نالوطی!
تو هم خودت عاشقی. قایم نکن لو رفتی. خیلی ساله... چه غمی داره عاشقی ... علی! پاکار من سفت نیست... هنوز هم نمی‌دانم عاشقِ شمسی‌ام یا نه... راستش از وقتی پام به کوچه‌ی قجرها باز شد، دیگر عاشقی یادم رفته... نمی‌دانم با چه سینی مینویسندش... (خندید) با سینی که چیزی نمی‌نویسند با سینی چای می‌آورند... مشدی برای علیِ من نوشابه بیار....

هززتُ رأسي، لم أفهم ولم يفهم هل يعني رأيتُ أم لم أرَ.
- أَلَمْ تَرَهَا ؟ لا... لم ترها.جَمَالُهَا مِنْ نَوْعٍ خَاصٍّ لَا يُشْبِهُ جَمَالَ الْبَشَرِ، كَأَنَّهَا حُورِيَّةٌ هَرَبَتْ مِنْ الْجَنَّةِ، أَعْتَقِدُ أَنَّنَا لَنْ نَحْظَى بِهَا حَتَّى فِي الْجَنَّةِ. فَامْرَأَةٌ بِجَمَالِهَا سَوْفَ تَكُونُ مِنْ حِصَّةِ الْأَنْبِيَاءِ، اسْمُهَا جَمِيلٌ أَيْضًا، اسْمُهَا شَمْسِيٌّ، شمسي.... شم‌سي، شم‌أربعون، شم‌خمسون، شم‌ستون.... شم‌مائة، لكل شخص نهر... بيتنا أم بيتك؟ بيتنا، أيها الوغد!

لَا تُحَاوِلُ أَنْ تُبْدِيَ عَدَمَ اهْتِمَامِكَ بِحَدِيثِي هَذَا، فَأَنْتَ أَيْضًا عَاشِقٌ، أَمْرُكَ مَفْضُوحٌ مُنْذُ أَعْوَامٍ، يَا لِلْحُزْنِ الَّذِي يُخَيِّمُ عَلَى قُلُوبِ الْعُشَّاقِ اسْمَعْ يَا عَلِيُّ، وَضْعِي لَيْسَ عَلَى مَا يُرَامُ، لَاأعْرِفُ إِنْ كُنْتُ أَعْشَقُ شَمْسِيٌّ،أَمْ أَنَّهُ مُجَرَّدُ هَوى يَلْفَعُ الْقَلْبَ وَ يَزُولُ.مُنْذُ أَنْ وَطَأَتُ قَدَمَايَ زُقَاقَ الْقَجْرِيِّينَ نَسِيتُ الْحُبَّ وَلَا أَعْرِفُ بِأَيِّ سِينٍ يَكْتُبُونَ اسْمٌ شَمْسِيٌّ.
أَيُّهَا الْحَاجُّ أَحْضِرْ مشروبًا غازيًا لِصَديقِي الْعَزِيزِ عَلِيٍّ.

♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️

گریه می‌کردم با چشم‌های سرخش به من نگاه کرد.
- تو که نخورده مستی، علی جان! نزده می‌رقصی علی جان! برای همینه که کشته مرده‌ات هستم. برای همینه که پیش مرگت هستم، برای همین چیزهاست... بدجوری قرم‌قات شده‌ام علی!.... من الآن چند وقته که تا نخورم نمی‌تونم گریه کنم... از وقتی مه‌تاب با مریم رفت. قاعده‌ی یکی- دو سالی می‌شه اما تو را نمی‌فهمم...
تو همیشه، هر وقت بخواهی می‌توانی گریه کنی... خوش به حال مه‌تاب. بی‌چاره شمسی...

گریه را می‌گفتم یا کریم را یا خنده را یا مهتاب را یا مریم را یا دروغ را یا دریانی را یا خودم را یعنی یا علی را؟! یا علی را میگفتم.
یا علی مددی!

كُنْتُ أَبْكِي وَكَانَ يُرَمِّقُنِي بِعَيْنَيْهِ الْحَمْرَاوَيْنِ وَيَقُولُ:

- لَقَدْ صِرْتَ ثَمِلًا دُونَ أَنْ تَشْرَبَ خَمْرًا، وَأَصْبَحَتَ تَرْقُصُ دُونَ أَنْ يُغنِي لَكَ أَحَدٌ. لِهَذَا تَرَانِي أُفْدِيكَ بِرُوحِي. لَقَدْ تَدَهْوَرَتْ أَوْضَاعِي بِشِدَّةٍ، مُنْذُ فَتْرَةٍ وَأَنَا لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَبْكِيَ دُونَ أَنْ أَشْرَبَ الْخَمْرَ. مُنْذُ أَن سَافَرَت مَهْتَابُ مَعَ مَرْيَمَ، مُنْذُ حَوَالَيْ عَام أَوْ عامَين.. دَعْنَا مِنْ هَذِهِ الْحِكَايَةِ، مَا يُهِمُّنِي أَنْ أَقُولَهُ لَكَ. هُوَ أَنَّكَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَبْكِيَ مَتَى مَا شِئْتَ.. هَنِيئًا لِمَهْتَابٍ وَتَعْسًا لشَمْسِي.

هَلْ كُنْتُ أَتَحَدَّثُ عَنِ الْبُكَاءِ أَمْ عَنْ كَرِيمٍ أَمْ عَنِ الضَّحِكِ أَمْ عَنْ مَهْتَابٍ أَمْ عَنْ مَرْيَمَ، هَلْ كُنْتَ أَتَكَلَّمُ عَنْ الْكَذِبِ وَالسَّيِّدِ دَرْيَانِي أَمْ كُنْتُ أَتَطَرَّقُ بِالْحَدِيثِ عَنْ نَفْسِي أَنَا. أَنَا عَلِيٌّ... فَكُنْتُ أُنَادِي يَا عَلِيُّ... يَا عَلِيُّ مَدَدٌ.

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
پایان فصل چهارم
#أناه
#الفصل_الرابع
https://www.tgoop.com/taaribedastani

BY آموزش زبان عربی با متون داستانی


Share with your friend now:
tgoop.com/taaribedastani/498

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Clear Don’t publish new content at nighttime. Since not all users disable notifications for the night, you risk inadvertently disturbing them. There have been several contributions to the group with members posting voice notes of screaming, yelling, groaning, and wailing in different rhythms and pitches. Calling out the “degenerate” community or the crypto obsessives that engage in high-risk trading, Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared this group on his Twitter. He wrote: “hey degen, are you stressed? Just let it out all out. Voice only tg channel for screaming”. You can invite up to 200 people from your contacts to join your channel as the next step. Select the users you want to add and click “Invite.” You can skip this step altogether. The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture.
from us


Telegram آموزش زبان عربی با متون داستانی
FROM American