TAARIBEDASTANI Telegram 554
#من_او
#فصل_پنجم
#قسمت_اول

سه‌ی من
بابا جون از شب قبل به کریم سپرده بود که صبح برود طباخی اسماعیل سبیل و سفارشی را بگیرد. بابا جون دیروز عصر، وقت سیرابی، به صرافت افتاده بود که صبح کله‌پاچه بگیرد. معمولاً بعد از ظهرها که با درشکه، از سر کوره یا کاروان‌سرا به محل بر می‌گشت، پاتوغش یا توی قهوه‌خانه‌ی شمشیری بود یا توی طباخی اسماعیل که عصرها سیرابی می‌پخت.

ثُلَاثِيَّتِي

كَانَ جَدِّي قَدْ أَوْصَى كَرِيمًا مُنْذُ لَيْلَةِ الْبَارِحَةِ أَنْ يَذْهَبَ صَبَاحًا إِلَى دُكَّانِ إِسْمَاعِيلَ الْبَاجَجِي وَيَأْتِيَ بِمَا طَلَبَهُ مِنَ الْبَاجَةِ مِنْهُ. إِنَّ جَدِّي كَانَ قَدِ اعْتَادَ حِينَمَا يَرْجِعُ عَصْرًا مِنْ مَعْمَلِ الطَّابُوقِ أَنْ يَرْتَادَ مَقْهَى شَمْشِيرِي أَوْ مَطْبَخَ إِسْمَاعِيلَ الْبَاجَجِي الَّذِي كَانَ يَطْبُخُ الْكِرْشَةَ كُلَّ يَوْمٍ عَصْرًا.

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

کریم، صبح، موقع‌ نمازِ اسکندر و ننه، از جا بلند شد. لحاف کرباسی چرک و وصله پینه شده اش را کنار زد و به کمرش پیچ وتابی داد. ننه را نگاه کرد؛ تندتند نمازش را می‌خواند. آخر نماز، به جای سه بار، پنج بار،شاید هم بیشتر دستانش را روی زانوهایش کوبید. طوری که مه‌تاب و کریم صدایش را بشنوند. دستانش را بالا برد و به جای دعا گفت:
-خدایا روم سیاه بچه های دارای حاج فتاح که به بنی بشری احتیاج ندارند کمرشان دولا می‌شه، صبح به صبح، اما وای از این تبر به کمر خورده های پاپتی...
اسکندر آهی کشید و همان‌طور که به عادت خانه‌ی فتاح برای همه چای می‌ریخت،گفت:
- زن! ناشکری نکن.هنوز استخوان‌هاشان سفت نشده، درست‌می‌شن، ان شاء الله
-من هم همین را می‌گم تا استخوان‌هاشان تره باید کمرشان تا شه که عادت کنند. وقتی سفت شد - خدا به سر شاهده - دیگر تا نمی‌شه.....


اسْتَيْقَظَ كَرِيمٌ فَجْرًا تَزَامُنًا مَعَ اسْتِيقَاظِ إِسْكَنْدَرَ وَأُمِّهِ لِلصَّلَاةِ، أَزَاحَ الْغِطَاءَ الْوَسِخَ وَالْمُرَقَّعَ جَانِبًا، تَثَاءَبَ بِصَوْتٍ مُرْتَفِعٍ مَادًّا صَدْرَهُ إِلَى الْأَمَامِ وَبَاسِطًا ذِرَاعَيْهِ وَصَارَ يَنْظُرُ إِلَى أُمِّهِ الَّتِي كَانَتْ تُؤَدِّي صَلَاةَ الصُّبْحِ، وَقَدْ أَرْبَكَهَا بِنَظَرَاتِهِ فَصَارَتْ تُؤَدِّي الصَّلَاةَ بِسُرْعَةٍ، وَبَدَلًا مِنْ أَنْ تُرَبِّتَ عَلَى سَاقَيْهَا فِي نِهَايَةِ الصَّلَاةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، كَرَّرَتْهَا أَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ مَرَّاتٍ، وَمِنْ أَجْلِ أَنْ تُثِيرَ انْتِبَاهَ كَرِيمٍ وَمَهْتَابَ قَالَتْ بَدَلَ الدُّعَاءِ:
- سَوَّدَ اللهُ وَجْهِي، يَا إِلَهِي، أَبْنَاءُ الْحَاجِّ فَتَّاحٍ لَيْسُوا بِحَاجَةٍ لِأَحَدٍ مِنْ بَنِي الْبَشَرِ، مَعَ ذَلِكَ يَسْتَيْقِظُونَ فَجْرَ كُلِّ يَوْمٍ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ، وَلَكِنْ آهٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَبْنَاءِ الْفُقَرَاءِ الْحُفَاةِ، إِنَّهُمْ لَا يُصَلُّونَ.

تَأَوَّهَ إِسْكَنْدَرُ، وَقَالَ وَهُوَ يُقَدِّمُ الشَّايَ لِلْجَمِيعِ إِذْ اعْتَادَ عَلَى تَقْدِيمِ الشَّايِ لِلضُّيُوفِ فِي بَيْتِ الْحَاجِّ فَتَّاحٍ:

- لَا تَكُونِي غَيْرَ شَكُورَةٍ أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ، مَا دَامَتْ عِظَامُهُمْ رَخْوَةً. وَبَعْدَ أَنْ يَشْتَدَّ عُودُهُمْ، فَإِنَّهُمْ يُصَلُّونَ.

قَالَتِ الْأُمُّ:

- أَنَا أَقُولُ يَجِبُ أَنْ يُصَلُّوا مَا دَامَتْ عِظَامُهُمْ رَخْوَةً، فَحِينَمَا يَشْتَدُّ عُودُهُمْ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَنْحَنُوا بَعْدَ ذَلِكَ أَبَدًا.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ادامه داد....

#أناه
#الفصل_الخامس
#آموزش_عربی
https://www.tgoop.com/taaribedastani



tgoop.com/taaribedastani/554
Create:
Last Update:

#من_او
#فصل_پنجم
#قسمت_اول

سه‌ی من
بابا جون از شب قبل به کریم سپرده بود که صبح برود طباخی اسماعیل سبیل و سفارشی را بگیرد. بابا جون دیروز عصر، وقت سیرابی، به صرافت افتاده بود که صبح کله‌پاچه بگیرد. معمولاً بعد از ظهرها که با درشکه، از سر کوره یا کاروان‌سرا به محل بر می‌گشت، پاتوغش یا توی قهوه‌خانه‌ی شمشیری بود یا توی طباخی اسماعیل که عصرها سیرابی می‌پخت.

ثُلَاثِيَّتِي

كَانَ جَدِّي قَدْ أَوْصَى كَرِيمًا مُنْذُ لَيْلَةِ الْبَارِحَةِ أَنْ يَذْهَبَ صَبَاحًا إِلَى دُكَّانِ إِسْمَاعِيلَ الْبَاجَجِي وَيَأْتِيَ بِمَا طَلَبَهُ مِنَ الْبَاجَةِ مِنْهُ. إِنَّ جَدِّي كَانَ قَدِ اعْتَادَ حِينَمَا يَرْجِعُ عَصْرًا مِنْ مَعْمَلِ الطَّابُوقِ أَنْ يَرْتَادَ مَقْهَى شَمْشِيرِي أَوْ مَطْبَخَ إِسْمَاعِيلَ الْبَاجَجِي الَّذِي كَانَ يَطْبُخُ الْكِرْشَةَ كُلَّ يَوْمٍ عَصْرًا.

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

کریم، صبح، موقع‌ نمازِ اسکندر و ننه، از جا بلند شد. لحاف کرباسی چرک و وصله پینه شده اش را کنار زد و به کمرش پیچ وتابی داد. ننه را نگاه کرد؛ تندتند نمازش را می‌خواند. آخر نماز، به جای سه بار، پنج بار،شاید هم بیشتر دستانش را روی زانوهایش کوبید. طوری که مه‌تاب و کریم صدایش را بشنوند. دستانش را بالا برد و به جای دعا گفت:
-خدایا روم سیاه بچه های دارای حاج فتاح که به بنی بشری احتیاج ندارند کمرشان دولا می‌شه، صبح به صبح، اما وای از این تبر به کمر خورده های پاپتی...
اسکندر آهی کشید و همان‌طور که به عادت خانه‌ی فتاح برای همه چای می‌ریخت،گفت:
- زن! ناشکری نکن.هنوز استخوان‌هاشان سفت نشده، درست‌می‌شن، ان شاء الله
-من هم همین را می‌گم تا استخوان‌هاشان تره باید کمرشان تا شه که عادت کنند. وقتی سفت شد - خدا به سر شاهده - دیگر تا نمی‌شه.....


اسْتَيْقَظَ كَرِيمٌ فَجْرًا تَزَامُنًا مَعَ اسْتِيقَاظِ إِسْكَنْدَرَ وَأُمِّهِ لِلصَّلَاةِ، أَزَاحَ الْغِطَاءَ الْوَسِخَ وَالْمُرَقَّعَ جَانِبًا، تَثَاءَبَ بِصَوْتٍ مُرْتَفِعٍ مَادًّا صَدْرَهُ إِلَى الْأَمَامِ وَبَاسِطًا ذِرَاعَيْهِ وَصَارَ يَنْظُرُ إِلَى أُمِّهِ الَّتِي كَانَتْ تُؤَدِّي صَلَاةَ الصُّبْحِ، وَقَدْ أَرْبَكَهَا بِنَظَرَاتِهِ فَصَارَتْ تُؤَدِّي الصَّلَاةَ بِسُرْعَةٍ، وَبَدَلًا مِنْ أَنْ تُرَبِّتَ عَلَى سَاقَيْهَا فِي نِهَايَةِ الصَّلَاةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، كَرَّرَتْهَا أَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ مَرَّاتٍ، وَمِنْ أَجْلِ أَنْ تُثِيرَ انْتِبَاهَ كَرِيمٍ وَمَهْتَابَ قَالَتْ بَدَلَ الدُّعَاءِ:
- سَوَّدَ اللهُ وَجْهِي، يَا إِلَهِي، أَبْنَاءُ الْحَاجِّ فَتَّاحٍ لَيْسُوا بِحَاجَةٍ لِأَحَدٍ مِنْ بَنِي الْبَشَرِ، مَعَ ذَلِكَ يَسْتَيْقِظُونَ فَجْرَ كُلِّ يَوْمٍ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ، وَلَكِنْ آهٍ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَبْنَاءِ الْفُقَرَاءِ الْحُفَاةِ، إِنَّهُمْ لَا يُصَلُّونَ.

تَأَوَّهَ إِسْكَنْدَرُ، وَقَالَ وَهُوَ يُقَدِّمُ الشَّايَ لِلْجَمِيعِ إِذْ اعْتَادَ عَلَى تَقْدِيمِ الشَّايِ لِلضُّيُوفِ فِي بَيْتِ الْحَاجِّ فَتَّاحٍ:

- لَا تَكُونِي غَيْرَ شَكُورَةٍ أَيَّتُهَا الْمَرْأَةُ، مَا دَامَتْ عِظَامُهُمْ رَخْوَةً. وَبَعْدَ أَنْ يَشْتَدَّ عُودُهُمْ، فَإِنَّهُمْ يُصَلُّونَ.

قَالَتِ الْأُمُّ:

- أَنَا أَقُولُ يَجِبُ أَنْ يُصَلُّوا مَا دَامَتْ عِظَامُهُمْ رَخْوَةً، فَحِينَمَا يَشْتَدُّ عُودُهُمْ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَنْحَنُوا بَعْدَ ذَلِكَ أَبَدًا.

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
ادامه داد....

#أناه
#الفصل_الخامس
#آموزش_عربی
https://www.tgoop.com/taaribedastani

BY آموزش زبان عربی با متون داستانی




Share with your friend now:
tgoop.com/taaribedastani/554

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP. On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. So far, more than a dozen different members have contributed to the group, posting voice notes of themselves screaming, yelling, groaning, and wailing in various pitches and rhythms. With Bitcoin down 30% in the past week, some crypto traders have taken to Telegram to “voice” their feelings. The Channel name and bio must be no more than 255 characters long
from us


Telegram آموزش زبان عربی با متون داستانی
FROM American