tgoop.com/tamadoneghoomes/29297
Create:
Last Update:
Last Update:
زمین فصاحت برگ چنار را
به باد خستهی پاییز میسپرد
هوا ترنم سودایی شکفتن را
ز نبض بیتپش خاک میگرفت
غروب حرف خودش را
به گوش جنگل خاموش گفته بود
و شیروانی لال،
میان دودهی افشان شب شبح میشد
میان درهم هذیان من دو شعلهی سبز
نشست.
به روی شیشه تار
ملال پرده شکست
و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست
و با حقیقت اشیا بوی او پیوست
تمام پنجره من،
خیال او شده بود.
تمام پوستام از عطر آشتی بیمار،
تمام ذهن من از نور و نسترن سرشار.
من از رطوبت سبز نگاه او دیدم
که در نهایت چشماش کبوتر دل من،
قلمرویی ز برهنهترین هواها داشت
و اشتیاق تبآلود بامهای بلند،
در آفتاب ز پرواز دور او می سوخت
ز روی پنجره من،
خیال او پر زد.
و شب ادامه گرفت
و من ادامه گرفتم.
سروده استاد یدالله رویایی دامغانی
کهن درخت چنار چشمه علی در پاییز
@tamadoneghoomes
BY قومس، مهد تمدن کهن
Share with your friend now:
tgoop.com/tamadoneghoomes/29297