tgoop.com/tarikhandishi/1910
Last Update:
«نظریۀ انقلاب»
عمدۀ دلایلی که در «توضیح انقلاب ۵۷» (یعنی به عنوان «نظریۀ انقلاب») مطرح میشود، ناقص، نامعقول، نامتناسب و حتی یاوه است. علتهایی که برای انقلاب مطرح میشود، با معلول سازگار نیست؛ رابطهای معقول و مجابکننده میان علت و معلول وجود ندارد، به همین دلیل در مورد نظریههای انقلاب ۵۷ از تعبیر «علیتپریشی» سخن میگویم؛ یعنی میان علتهای ادعاشده و معلول پریشانی وجود دارد و اگر زودباوری را کنار بگذاریم تازه با غامض بودن فهم انقلاب روبرو میشویم. البته کسانی که دلایل سیاسی و اقتصادی همیشگی را دربارۀ انقلاب مطرح میکنند، چون خودشان هم حس میکنند این رابطه میان علت(ها) و معلول قدری نامعقول است، از «مجموعه علل» انقلاب سخن میگویند و میگویند چون «مجموعه علل» بود میتوانست نیرویی عظیم ایجاد کند. اما در این مجموعه عوامل نیز به بیراهه میروند، دلایل درجه دو و سه را به جای دلایل اصلی جا میزنند و اولویتها را نادیده میگیرند.
مشکل بزرگ دیگر این است که «دلایل بروز نارضایتی» را به منزلۀ «دلایل انقلاب» (و به عنوان «نظریۀ انقلاب») جلوه میدهند. این یکی از بزرگترین خطاها در توضیح انقلاب است. انقلابِ پیروزنشده اصلاً انقلاب نیست. ماهیت انقلاب در پیروزیاش نهفته است. نظریۀ انقلاب باید پیروزی انقلاب را شرح دهد. نظریههای انقلاب به جای توضیح انقلاب، «دلایل بروز نارضایتی» را شرح میدهند. میان بروز نارضایتی تا پیروزی انقلاب فرسنگها فاصله است و اصل توضیح انقلاب در این فرسنگهاست. نارضایتی در هر جامعهای وجود دارد، اما تبدیل به انقلاب نمیشود. نظریۀ انقلاب باید تبدیل نارضایتی به انقلاب را شرح دهد؛ کاری که نظریههای ما نمیکنند.
در گفتاری دربارۀ انقلاب (که در پیوست میآید)، پس از «آسیبشناسی» اولیه دربارۀ نظریههای انقلاب، ایراد اصلی را در این یافتم که در شرح انقلاب ایران دائم بر «دلایل سلبی» (همان عوامل بروز نارضایتی) تأکید میشود و «عوامل ایجابی» که عوامل تعیینکننده و اصلی بود و از نارضایتیها (که قابلچانهزنی بود) انقلاب ساخت، نادیده گرفته میشود. بنابراین، مشکل اساسیِ نظریههای انقلاب این است که «عوامل ایجابی» را حذف میکنند، کمرنگ جلوه میدهند یا به حاشیه میراند. برای این منظور عوامل انقلاب را از بروز نارضایتی تا پیروزی (که اصل هم پیروزی است) به چهار سطح تقسیم کردم:
۱. عوامل فرهنگیـدینی: انقلاب به منزلۀ انقلابی شیعی و متکی به انگارهها و آرمانهای تشیع هزارسالۀ شیعی؛ ضمن بهرهمندی از سنت دیرینۀ مریدـمرادی و سرسپردگی که بیان خود را در ابیات فارسی یافته است. فراوردۀ نهایی این سطح ظهور امام و پیروانی بود که عامل اصلی پیروزی انقلاب بودند.
۲. عوامل اندیشهشناختی: سه ایدئولوژی مارکسیسم، جمهوریخواهی و اسلامگرایی که ایدئولوگها و باورمندانی جانبرکف و آمادۀ رزم داشت. اینان «الیت انقلابی» بودند و فارغ از عملکرد شاه در پی تحقق آرمانشان بودند. جامعه را تازیانه میزدند تا از خواب گران بیدار شود.
۳. عوامل جامعهشناختی و اقتصادی: در این سطح از عواملی بحث میشود که تحولات اجتماعی متلاطمکنندهای در جامعه ایجاد میکرد، برای مثال وضع جمعیتشناختی، پدیدارشدن بورژوازی شهری، ایجاد لایۀ قطور تازهشهریشدگان و جوانان تحصیلکرده. عوامل اقتصادی نیز در این سطح بحث میشود.
۴. عوامل سیاسی: رفتار شاه، ساواک، سرکوب و مشروطهزدایی؛ لیبرالیزهسازی شتابزده، سیاستهای خارجی و انقلاب سفید... و در نهایت عوامل خارجی، مانند حمایت دولتهای خارجی از انقلاب و هل دادن شاه به سمت سقوط.
سطح اول و دوم همان عوامل ایجابیاند که در نظریۀ انقلاب نادیده گرفته میشود، در حالی که «عامل اصلی» انقلاب همینها بودند و سطح سوم و چهارم که عوامل سلبیاند تنها زمینه را برای شکوفایی عوامل ایجابی اول و دوم فراهم میآورد. بنابراین عوامل سلبی فقط میتوانست نارضایتی ایجاد کند، و نه انقلاب! عوامل اصلی انقلاب بازیگرانی فعال بودند که «انقلاب را ساختند». به همین دلیل در نوشتاری دیگر لایۀ اصلی برای توضیح انقلاب را «حب امام» معرفی کردم. شگفتآور است که بدون در نظر گرفتن عوامل نیرومند فرهنگی، برای مثال فرهنگ شیعی، میکوشند با عوامل سیاسی و اجتماعی انقلاب را توضیح دهند. بر هیچ کس پوشیده نیست که انقلاب ایران منهای «امام» و رابطهاش با «امت» انقلابیاش محال بود! اما این اصل اساسی در نظریه گم میشود! عوامل فرهنگی و نیز عوامل و بازیگران ایدئولوژیک در نظریه جایی نمییابند.
تا این چرخش از عوامل سلبی به ایجابی رخ ندهد، نظریۀ معقولی دربارۀ انقلاب به دست نمیآید.
این گفتار ۸۵ دقیقهای را در پیوست ببینید. فایل صوتی آن در پست بعد میآید.
مهدی تدینی
#انقلاب_۵۷
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
BY تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhandishi/1910