tgoop.com/tarikhe_mashruteye_iran/2587
Last Update:
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 12ـ نخستین خونریزی در تبریز
در اینجا باز از آذربایجان سخن میرانم. در این میان در آنجا نیز ، چه در ساوجبلاغ و چه در خود تبریز ، یک رشته داستانهایی رخ میداد. اما در تبریز چنانکه گفتیم میرهاشم دسته جدا کرده از کارشکنی بازنمیایستاد و لوتیان دوچی میدان یافته آنچه میتوانستند ، از بهم زدن ایمنی خودداری نمینمودند. کنسول روس همچنان پافشاری کرده گرفتن نایبکاظم و همدستانش را میخواست و از آنسوی تفنگداران دوچی به پشتیبانی از آن برخاسته نافرمانی و ایستادگی نشان میدادند. هر زمان آشوب دیگری رخ میداد و لوتیان شبانه بدر خانهها رفته از توانگران پول میستدند.
کنسول میگفت کسانی شبانه بدر کنسولخانه رفته و آهنگ کشتن او را داشتهاند ، و همین را بهانه گرفته بیستوپنج تن قزاق به تبریز خواست و شمارهی پاسبانان کنسولخانه را دو برابر گردانید. این داستان در تهران در مجلس بگفتگو گزارده شد و از وزیر خارجه پرسش رفت ولی او پاسخ روشن نتوانست و همانا داستان با آگاهی از دربار میبود.
فرمانفرما تا در تبریز میبود اندک جلوگیری میرفت ، و چون او رفت انجمن جلوگیری را از بیگلربیگی خواستار شد ولی نتیجهای دیده نشد ، و خود پیدا میبود که کار بخونریزی خواهد کشید. در این میان عید قربان رسید. چنانکه میدانیم در زمان خودکامگی در این عید شتری میکشتند. بدینسان که جانور بیزبان را با منگوله و زنگوله آراسته و سوارگانی از پس و پیشش افتاده ، با سرنا و دهل ، یک روز و دو روز در بازار میگردانیدند و شادیها مینمودند ، و روز قربان میکشتند که هنوز جان از تنش درنرفته درباریان بر سرش میریختند و هر تکهای از گوشتش در دست دیگری میماند. سرش را هم برای ولیعهد یا شاه میبردند. این یک کار خونخوارانهی بدی میبود و از اینرو انجمن از آن جلو گرفت. ولی میرهاشم که دستگاه فرمانروایی برای خود چیده و بدلگرمی پول محمدعلیمیرزا و زور تفنگداران دوچی و سرخاب خود را در جهان دیگری میدید فرمان شتر قربانی داده و کهنهدرباریانی بدانسان که همه ساله میکردند شتری را کشتند و سرش را برای او بردند و از او «خلعت» و پاداش گرفتند.
از این کار مردم دانستند میرهاشم هوای دیگری میدارد و هیچگاه رام نخواهد گردید. همان روز لوتیان و اوباشان دوچی ببازار ریخته با شلیک گلوله دکانها را بندانیدند. شب نیز در مغازههای مجیدالملک شلیک بسیار کردند و دستهای بدر خانهی حاجی مهدیآقا رفته آن را آتش زدند. انجمن ناچار شد بچاره برخیزد و فشنگ بمجاهدان بخشیده دستور جنگ و جلوگیری داد ، و از روز آدینه بیستوششم دیماه (12 ذیحجه) جنگ درمیان دو سو آغاز گردید.
دوچیان مغازههای سید حمزه را سنگر گرفته مجاهدان نیز در چند جا سنگر بسته بودند. گلوله چون تگرگ میبارید و چهبسا رهگذریان بیگناه که نابود شدند. انجمن توپی بروی «پل قاری» که درمیان دوچی و دیگر کویها میبود فرستاد ، و چون تا آن روز تبریزیان جنگ ندیده و آواز توپی نشنیده بودند ، و چون گفته شدی : «فلان شهر را بتوپ بستند» انبوه مردم چنین پنداشتندی که با یک توپ نیمی از یک شهر ویرانه گردد ، از اینرو بیم سراسر شهر را فراگرفت. بااینهمه توپ را هم آتش نکردند.
دو روز جنگ برپا بود و بیست تن کمابیش از دو سو کشته گردیدند. از مجاهدانِ بنام حاجی خلیل فرشچی کشته شد و او نخستین قربانی مجاهدان آذربایجانست. این مرد حجره در بازار میداشت و یکی از توانگران بشمار میرفت. با اینحال بنام غیرت و آزادیخواهی بمجاهدان پیوسته باآنکه سالش بیش از پنجاه میبود سنگینی تفنگ و فشنگ را بخود آسان میگرفت ، و در این جنگ که بیشتر کسان ترسیده پا بجلو نمیگزاردند او دلیرانه پا بجلو میگزارد ، و از اینرو با گلولهای که بسرش خورد افتاد و جان داد.
پس از دو روز آرامش روی داد. ولی همچنان بازارها بسته و آمد و شد بریده ، و سنگرها بجای خود میبود. شبانه اوباشان بدر خانهها رفته پول میگرفتند. چند روز با این حال گذشته روز پنجم بهمن بار دیگر درمیانه جنگ و تیراندازی آغاز یافت و باز دستهای کشته گردیدند.
در این میان نمایندگان انجمن در تلگرافخانه با تهران در گفتگو میبودند و دربارهی آرامش شهر چاره میتلبیدند. از دربار اجلالالملک را که نمایندهی انجمن نیز میبود رئیس شهربانی برگزیده رشتهی کارهای شهر را باو سپردند و او بیدرنگ بکار برخاسته جلو جنگ را گرفت. از آنسوی چون محرم فرامیرسید و بایستی کویها بسیج کار کنند تا دستههای سینهزنی بیرون آورند ، این خود مایهی دیگری به فرونشستن آتش جنگ گردید.
👇
BY تاریخ مشروطه ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/tarikhe_mashruteye_iran/2587