TRRANS Telegram 42840
🦋ͲᎡᎡᎪΝՏ🦋
#پارت_۹۳ رهی رو چهار پایه مغازه نشستم نگاهم به رضا و مامانش بود رضا شاگرد دیگه مغازه بود که مامانش هر روز واسش نهار میاورد هر بار که میومد یاد مامانم میوفتادم مامانی که هیچ وقت اینشکلی نبود هیچ وقت انقدری ک باید بهم اهمیت نداد دوسم نداشت و پشتم نبود ولی…
#پارت_۹۴

رهی

اخرین نفرم از کافه زد بیرون نگاهی به ساعتم انداختم نزدیک شیش بود پوفی کشیدمو رفتم در کافه رو قفلش کردم ک کسی دیگه ای نیاد
گوشه کافه یه انبار کوچیک داشت که وسایلمو اونجا میزاشتم
اونجا لباسامو عوض کردمو لباسای تازه ای که خریده بودمو پوشیدم
نگاهی توی اینه به خودم انداختم
دستی به صورتم کشیدم مدت زیادی نگذشته بود ولی حس میکردم یه ادم دیگه شدم هم ظاهری و هم باطنی از این تغیر خوب یا بد راضی بودم
نفس بلندی کشیدمو
دستامو کشیدم تو موهامو مرتبشون کردم....

رویا

یه گوشه روی راحتی کمی دور تر ازهمه نشسته بودم و بقیه رو نگاه میکردم البته دور تر که نمیشه گفت چون خونه کوچیک بودو مهمونا سر جمع ده نفری میشدن که بیشترشونم نمیشناختم گرم حرف زدن بودنو بلند میخندیدن
نیلا طبق معمول بدون تعارف مشغول خوردن بود یه ظرف کوچیک تو دستش بود کنارم نشستو گفت
_چجور تولدیه؟خوده سپهر خبر داره
_تولدی که سارا بگیره همینشکلیه دیگه
سارا_ چشه مگه؟
برگشتیم سمت سارا که اومد وسطمون نشست
نیلا_میگم سورپرایز نکردین سپهرو
سارا_بابا خودش میدونست تولدشه مخوایم تولد بگیریم واسش دیگه سورپرایز چی
نیلا_کیکم ندارین
سارا_ نچ نچی کردو گفت
_بمیری که فقط فکر خوردنی داریم منتظر یکی از مهمونام که بیاد
یکی از پسرا که نزدیکمون بودو حرفامونو میشنید گفت
_ راس میگه این دیگه چجورشه
برگشتیم سمتش اشاره ای به من کردو گفت
_مهموناتونم عصاب ندارن
کمی نگاش کردمو بعد بی توجه نگاهمو ازش گرفتم سارا و نیلام چیزی نگفتن...
با صدای ایفون خونه سارا و ستاره و سپهر سه تایی همزمان بلند شدن و رفتن سمت در همه با تعجب نگاشون میکردیم که یکی از دخترا گفت
_چیشددد؟
سپهر _چیزی نیست یکی از بچه هاس من باز میکنم
خواست از در بره بیرون که ستاره گفت
_تو بشین من میرم
رفتارشون عجیب بود با رفتن ستاره سارا و سپهر رفتن تو اشپزخونه و اروم باهم حرف میزدن
نیلا دم گوشم گفت
_اینا چشونه؟
بیتفاوت گفتم
_نمیدونم حواست به ساعت باشه دیر نکنیم خوابگاه رامون ندن
نیلا_مگه نگفت خانم فلاحی خبر داره....

رهی

در باز شد و ستاره اومد بیرون قبل اینکه شروع کنه به غر زدن که دیر کردم گفتم
_مشتری داشتیم دیر ...
نزاشت ادامه حرفمو بزنمو گفت
_یه دقه بیا
کمی از در فاصله گرفت دنبالش رفتمو گفتم
_چیشده
_رهی
منتظر نگاش کردم
کمی نگام کرد نفس بلندی کشیدو گفت
_رویا اینجاس
فکر کردم توام دلایل خدتو داری برای اینکه دلت نخواد ببینیش
گفتم قبل اینکه بیای بهت بگم بهتره
بدون هیچ حرفی فقط نگاش میکردم....

رهی

جلوی در خشکم زده بود بدون هیچ حرفی ستاره دستاشو تو بغلش گرفته بود و نگام میکرد
بعد از کمی خسته شدو گفت
_من برم تو دیگه
چند قدم رفت سمت در صداش زدم
_ستاره
سریع برگشت و گفت
_جان
_زیادن؟ مهمونا؟
لبخندی زد و گفت
_نه بچه های خودمونن مهرداد و نازی اینا
سری تکون دادم دستامو به صورتم کشیدم
_میای؟
_چرا نمیاین؟
برگشتیم سمت سپهر همین که منو دید نگاهی به ستاره کرد و سری تکون داد انگار همه دستشون تو یه کاسه بود و حالا ستاره لو داده بود

رویا

کلافه از نگاهای خیره این پسره برگشتم سمت نیلا و گفتم
_کی تموم میشه پس
شونه ای بالا انداخت و گفت
_معلوم نیست این یارو کیه که نمیاد تو
همینو که گفت در باز شدو برگشتیم سمت در.....


ستاره و سپهر اومدن تو قشنگ معلوم بود که چیزی شده رفتارشون عجیب و غریب و مشکوک بود
ولی بالاخره کیک و اوردنو تولد شروع شد همه دور میز جمع شدیم و منتظر بودیم سپهر شمعا رو فوت کنه بعد از کلی مسخره بازی و شوخی و خنده کیکو بریدن و......
همه رفتن و فقط ما موندیم که به ستاره کمک کنیم خونه رو مرتب کنه و بعدش بریم
بشقابای روی میزو روی هم گذاشتمو بردم سمت اشپزخونه ستاره و سارا داشتن ظرفارو میشستن و اروم حرف میزدن بی توجه ظرفارو گذاشتمو و اومدم بیرون که یهو همونجا خشکم زد

رهی
ترسیده نگاش میکردم خیره بدون هیچ حرکتی نگام میکرد
سارا و دوستش دستاشو گرفته بودنو پشت هم صداش میزدن
سپهر _ یه ذره اب بیار چیزی نیست شوک شد یهو
ستاره بدو با لیوان اب اومد تنه ای به من زدو سریع لیوان ابو نزدیک دهنش برد و گفت
_مگه مرز داری اینجوری میای اخه
بخور عزیزم یه ذره بخور
سارا _رویا اجی منو نترسون ببین منووو
بعد از کمی اروم دستشو بالا اورد و لیوانو از ستاره گرفت و یهو پاشیدش تو صورت من که روبه روش بودم
دستمو به صورتم کشیدم همه ساکت فقط نگاه میکردن.......



‌‌ •••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••
•   @trrans_1   🏳
•   @trrans       🏳‍🌈
•••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••



tgoop.com/trrans/42840
Create:
Last Update:

#پارت_۹۴

رهی

اخرین نفرم از کافه زد بیرون نگاهی به ساعتم انداختم نزدیک شیش بود پوفی کشیدمو رفتم در کافه رو قفلش کردم ک کسی دیگه ای نیاد
گوشه کافه یه انبار کوچیک داشت که وسایلمو اونجا میزاشتم
اونجا لباسامو عوض کردمو لباسای تازه ای که خریده بودمو پوشیدم
نگاهی توی اینه به خودم انداختم
دستی به صورتم کشیدم مدت زیادی نگذشته بود ولی حس میکردم یه ادم دیگه شدم هم ظاهری و هم باطنی از این تغیر خوب یا بد راضی بودم
نفس بلندی کشیدمو
دستامو کشیدم تو موهامو مرتبشون کردم....

رویا

یه گوشه روی راحتی کمی دور تر ازهمه نشسته بودم و بقیه رو نگاه میکردم البته دور تر که نمیشه گفت چون خونه کوچیک بودو مهمونا سر جمع ده نفری میشدن که بیشترشونم نمیشناختم گرم حرف زدن بودنو بلند میخندیدن
نیلا طبق معمول بدون تعارف مشغول خوردن بود یه ظرف کوچیک تو دستش بود کنارم نشستو گفت
_چجور تولدیه؟خوده سپهر خبر داره
_تولدی که سارا بگیره همینشکلیه دیگه
سارا_ چشه مگه؟
برگشتیم سمت سارا که اومد وسطمون نشست
نیلا_میگم سورپرایز نکردین سپهرو
سارا_بابا خودش میدونست تولدشه مخوایم تولد بگیریم واسش دیگه سورپرایز چی
نیلا_کیکم ندارین
سارا_ نچ نچی کردو گفت
_بمیری که فقط فکر خوردنی داریم منتظر یکی از مهمونام که بیاد
یکی از پسرا که نزدیکمون بودو حرفامونو میشنید گفت
_ راس میگه این دیگه چجورشه
برگشتیم سمتش اشاره ای به من کردو گفت
_مهموناتونم عصاب ندارن
کمی نگاش کردمو بعد بی توجه نگاهمو ازش گرفتم سارا و نیلام چیزی نگفتن...
با صدای ایفون خونه سارا و ستاره و سپهر سه تایی همزمان بلند شدن و رفتن سمت در همه با تعجب نگاشون میکردیم که یکی از دخترا گفت
_چیشددد؟
سپهر _چیزی نیست یکی از بچه هاس من باز میکنم
خواست از در بره بیرون که ستاره گفت
_تو بشین من میرم
رفتارشون عجیب بود با رفتن ستاره سارا و سپهر رفتن تو اشپزخونه و اروم باهم حرف میزدن
نیلا دم گوشم گفت
_اینا چشونه؟
بیتفاوت گفتم
_نمیدونم حواست به ساعت باشه دیر نکنیم خوابگاه رامون ندن
نیلا_مگه نگفت خانم فلاحی خبر داره....

رهی

در باز شد و ستاره اومد بیرون قبل اینکه شروع کنه به غر زدن که دیر کردم گفتم
_مشتری داشتیم دیر ...
نزاشت ادامه حرفمو بزنمو گفت
_یه دقه بیا
کمی از در فاصله گرفت دنبالش رفتمو گفتم
_چیشده
_رهی
منتظر نگاش کردم
کمی نگام کرد نفس بلندی کشیدو گفت
_رویا اینجاس
فکر کردم توام دلایل خدتو داری برای اینکه دلت نخواد ببینیش
گفتم قبل اینکه بیای بهت بگم بهتره
بدون هیچ حرفی فقط نگاش میکردم....

رهی

جلوی در خشکم زده بود بدون هیچ حرفی ستاره دستاشو تو بغلش گرفته بود و نگام میکرد
بعد از کمی خسته شدو گفت
_من برم تو دیگه
چند قدم رفت سمت در صداش زدم
_ستاره
سریع برگشت و گفت
_جان
_زیادن؟ مهمونا؟
لبخندی زد و گفت
_نه بچه های خودمونن مهرداد و نازی اینا
سری تکون دادم دستامو به صورتم کشیدم
_میای؟
_چرا نمیاین؟
برگشتیم سمت سپهر همین که منو دید نگاهی به ستاره کرد و سری تکون داد انگار همه دستشون تو یه کاسه بود و حالا ستاره لو داده بود

رویا

کلافه از نگاهای خیره این پسره برگشتم سمت نیلا و گفتم
_کی تموم میشه پس
شونه ای بالا انداخت و گفت
_معلوم نیست این یارو کیه که نمیاد تو
همینو که گفت در باز شدو برگشتیم سمت در.....


ستاره و سپهر اومدن تو قشنگ معلوم بود که چیزی شده رفتارشون عجیب و غریب و مشکوک بود
ولی بالاخره کیک و اوردنو تولد شروع شد همه دور میز جمع شدیم و منتظر بودیم سپهر شمعا رو فوت کنه بعد از کلی مسخره بازی و شوخی و خنده کیکو بریدن و......
همه رفتن و فقط ما موندیم که به ستاره کمک کنیم خونه رو مرتب کنه و بعدش بریم
بشقابای روی میزو روی هم گذاشتمو بردم سمت اشپزخونه ستاره و سارا داشتن ظرفارو میشستن و اروم حرف میزدن بی توجه ظرفارو گذاشتمو و اومدم بیرون که یهو همونجا خشکم زد

رهی
ترسیده نگاش میکردم خیره بدون هیچ حرکتی نگام میکرد
سارا و دوستش دستاشو گرفته بودنو پشت هم صداش میزدن
سپهر _ یه ذره اب بیار چیزی نیست شوک شد یهو
ستاره بدو با لیوان اب اومد تنه ای به من زدو سریع لیوان ابو نزدیک دهنش برد و گفت
_مگه مرز داری اینجوری میای اخه
بخور عزیزم یه ذره بخور
سارا _رویا اجی منو نترسون ببین منووو
بعد از کمی اروم دستشو بالا اورد و لیوانو از ستاره گرفت و یهو پاشیدش تو صورت من که روبه روش بودم
دستمو به صورتم کشیدم همه ساکت فقط نگاه میکردن.......



‌‌ •••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••
•   @trrans_1   🏳
•   @trrans       🏳‍🌈
•••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••

BY 🦋ͲᎡᎡᎪΝՏ🦋


Share with your friend now:
tgoop.com/trrans/42840

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The imprisonment came as Telegram said it was "surprised" by claims that privacy commissioner Ada Chung Lai-ling is seeking to block the messaging app due to doxxing content targeting police and politicians. Earlier, crypto enthusiasts had created a self-described “meme app” dubbed “gm” app wherein users would greet each other with “gm” or “good morning” messages. However, in September 2021, the gm app was down after a hacker reportedly gained access to the user data. With the “Bear Market Screaming Therapy Group,” we’ve now transcended language. Telegram offers a powerful toolset that allows businesses to create and manage channels, groups, and bots to broadcast messages, engage in conversations, and offer reliable customer support via bots. The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information.
from us


Telegram 🦋ͲᎡᎡᎪΝՏ🦋
FROM American