tgoop.com/trrans/42851
Last Update:
#پارت_۹۵
رویا
مبهوت نگاش میکردم دستاشو کشید روی صورت خیسش
اروم چشماشو باز کرد و ناراحت نگام کرد
پس توهم نبود خودش بود خوب نگاش کردم بدون اینکه پلک بزنم...
چقدر تشنه دیدن این ادم بودم چقدر دلم میخواست یه بار فقط یه باره دیگه میدیدمش
تموم خواسته م این بود که ببینمشو ازش معذرت بخوام
ولی ، ولی الان حس میکنم اونی که داغون شده منم اونه که باید از من معذرت بخواد چون ، چون قد تموم دنیا دلخورم ازش .....
قبل اینکه اشکام بریزه دستمو کشیدم به چشمام لیوان خالی که تو دستم بودو گرفتم سمت نیلا و با صدای که انگار از ته چاه میومد گفتم
_بریم دیگه
بدون اینکه به بقیه نگاه کنم از کنارشون رد شدم رفتم سمت اتاق که وسایلمو بردارم.....
رهی
پشت در وایسادم چشامو بستمو نفس عمیقی کشیدم فکر نمیکردم انقدر سخت باشه رودر رو شدن باهاش اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم؟ چی بگم؟
سارا_برو دیگههه
برگشتمو نگاشون کردم هر چهار نفرشون با استرس منتظر بودن
اروم سری تکون دادم تقی به در زدمو بازش کردم
روی تخت نشسته بود منو که دید از جاش بلند شد یه کوله کوچیک داشت از رو تخت برش داشت و اومد سمت در
سریع لای درو که باز بود بستمو جلوش وایسادم
روبه روم وایساده بود قدش تا شونه م میرسید و نگاهشم از اون حد به بالا نمیاورد خیره شده بود به یقه لباسم بدون هیچ حرفی و حرکتی کوله شو دو دستی جلوش محکم گرفته بود بعد از کمی حس کردم داره میلرزه
اروم صداش زدم
_رویا
همینو که گفتم کوله شو انداخت رو زمینو شروع کرد به زدنم
گریه میکردو مشت میزد به سینه ام
مانع ش نشدم حس میکردم حقمه نه فقط بخاطر رویا بخاطر همه چی بخاطر مادرم، بابام، رهام به خاطر خودم......
اروم شدو سرشو گذاشت روی سینم محکم بغلش کردمو سرمو گذاشتم روی سرش
بغل کردن خودش ارامشه حالا تو فکر کن اونیو که دوست داریو بغل کنی چقدر بهت ارامش میده
رویا
سرمو برداشتم تو چشاش نگاه کردم و گفتم
_کجا رفتی؟
ندیده بودم گریه کنه ولی دیده بودم اشک تو چشاش جمع میشد مثل الان لبخند غمگینی زدو اروم گفت
_همین دور ورا بودم
پوزخندی زدمو گفتم
_من همه این دور ورا رو گشتم نبودی
چیزی نگفتو فقط نگام کرد
بغض کرده چشامو بستمو تموم روزایی که گذرونده بودم از ذهنم گذشت
که یهو لباشو رو لبام حس کردم.....
رهی
با صدای در سریع از هم جدا شدیم و چرخیدیم و پشت به هم وایسادیم قلبم محکم میکوبید اروم درو باز کردم سارا لبخند دندونی زدو گفت
_بسه دیگه دخترمو بده ببرم دیرتر بریم خانم فلاحیم دیگه رامون نمیده
منکه جرعت نداشتم برگردمو و ببینمش بدون هیچ حرفی از اتاق اومدم بیرون....
•••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••
• @trrans_1 🏳⚧
• @trrans 🏳🌈
•••༄ 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨 ༄•••
BY 🦋ͲᎡᎡᎪΝՏ🦋
Share with your friend now:
tgoop.com/trrans/42851