VIR486 Telegram 2114
اسد آبشیرینی

«نقد ادبی»، به هیچ‌روی معنی کردنِ شعر و نثر نیست! نقد ادبی، در حقیقت تحلیلِ دسته اولی است که بدونِ اِشراف به نظریه‌های مدرنِ ادبی، محالِ ممکن است و در حدّ حرف و همین درآوردن اشارات و معنایِ معمولِ متون چیزی بیشتر ازش درنمی‌آید. شما هرگز قدرت تحلیلتان بالا نخواهد رفت جزینکه ذهنتان آغشته و خیس‌خورده به نگاه‌های جدید ادبی مدرن از کانت و هگل به این سو نباشد. باقی‌اش شوخی است و تعارف تکه‌پاره کردن! نشان به آن نشان که تا چشم کار می‌کند استاد و دانشیار و دانشجوی مدّعی نقد ادبی در این مملکت ریخته و همگی هم صاحب مقالات و کتب بسیارند. امّا ای دریغ از یک خط تحلیلِ درجه یک! اصولاً امر‌وز سوادِ ادبی از خواندن و معنیِ شعرِ متعارف گذشته و روی به نقد و تحلیل‌های مدرن و نوپدید دارد. امروزه در دانشگاه‌های ایران هنوز استاد و شاگرد، از بدبختی لَنگِ همین معنی و روخوانیِ شعرند و آن به دانشجو و همدیگر را نقد و تحلیل جا می‌زنند. معنی ظاهری شعر و توضیح مشکلاتِ بیت خوب و بجاست امّا در حدّ فارسی عمومی نه دانشجو و استاد تخصّصی ادبیّات. در نقد، علاوه بر دانشِ نظری، شما ذهنتان باید باردارِ وجهی از خلّاقیّت و شاعرانگیِ هنری نیز باشد تا بتوانید از درونِ متن، اندیشه‌ی نو خلق کنید. اینجاست که نظریه و هنرِ ادبی به یکدیگر گره می‌خورند! وگرنه بلغورِ نظریات و سوار کردنِ آن بر متونِ بی‌زبان، جز ستم کردن بر اهل زبان و حیثیّت ادبیّات و به‌طور کلی، فهمِ بشری نیست. می‌خواهم بگویم در نقد ادبی مدرن، جانبِ قریحه و عاطفه و ذوق هنری هرگز فروگذار نمی‌شود، صد البتّه که نیاز است. از اتّصالاتِ نظریه و عمل بگیر تا خودِ نثری که می‌نویسید نیاز به سلیقه و وجاهتِ هنری دارد. یک نقد خوب و مبتنی بر اصول و نظریه، هیچ چیز کم‌تر از یک قطعه شعرِ ناب یا داستان و رمانِ آنتیک ندارد. ای بسا متن‌ها در تاریخِ ادبیّات که به‌واسطه‌ی همین نقدها متن شده‌‌اند. اوّلین منتقدی که به متنیّت متن کمک می‌رساند، خودِ شخصِ خواننده است! این تفاسیر وتئآویلِ شعر حافظ در طولِ قرون است که حافظ را حافظ کرده است! وگرنه او قرن‌ها بود که مرده بود. پس هر متنی هر چقدر هم قدّیس، به خواننده و منتقدش «وجود» دارد. ما معلّم‌های ادبیّات هم از خود بدو‌ن مخاطب و دانشجو وجودی اصیل از آنِ خویش هرگز نخواهیم داشت. ما در هر ترمِ دانشگاهی به‌سیله‌ی تک‌تک دانشجویان قرائت و خوانش می‌شویم. من به مجرّدِ این‌که واردِ کلاس می‌شوم، با حضورِ دانشجو، خود را کشته‌ام! اگر بخواهم برایشان زنده بمانم باید به مرگِ خود رضایت داده و اجازه بدهم مرا با سؤالات و مباحثات تخصّصی به پرسش و خوانش بگیرند. پرسشِ دانشجو اصلِ تأویل و قرائت استاد است. اصولاً دموکراسی با پرسیدن و دیالوگ به‌وجود می‌آید. اگر هم نه بخواهم بدون دانشجو در کلاس زنده بمانم باید درِ پرسش و پاسخ را ببندم و بشوم متکلّم وحده که در این صورت تنها یک ساعت و نیم برایشان زنده‌ام، کلاس که تمام شد پشتِ همان درِ کلاس مرا دفن خواهند کرد و می‌روند. این است که به همان‌گونه که مؤلّف برای رولان بارت مُرد، معلّم هم می‌میرد. اصولاً این دنیا دیگر دنیای استاد و مؤلّف‌بازی نیست. سوژه‌محوری سال‌هاست که دیگر تاریخش گذشته و از تفکّر جدید رخت بربسته است. هر چقدر من مقاله و کتاب و ترجمه و عناوین ثقیل و خفیفِ دانشگاهی را به د‌وشِ خود بکشم و خودم را از بلندگوهای رسمی و خصوصی چنین و چنان معرّفی بکنم، در نهایت این دانشجویان ما هستند که وزن مرا تشخیص می‌دهند! داشتم می‌گفتم..، در نقد و نظریه‌ی ادبی مدرن، خواندن و فهم این متونِ نظری با تمامِ سخت‌خوانی‌شان هیچ کم از فهم خودِ متن ادبی ندارند و به مراتب بد‌فهم‌تر و پُر زحمت‌تر است. و این هم از اشکالات نظام آموزشیِ ماست که از تدریس چنین واحدهایی پرهیز می‌شود و ذهنِ ما به آن خوگر نشده است. نگاهِ و دانشجو و استادِ ادبیّات فراتر از تصویر و تجسّم راه به انتزاع و تفکّر مفهومی غالباً نمی‌برد و این خود مشکل تباریِ ماست در طولِ تاریخ. انبانی از ذهنیّتِ اسطوره‌زده. برای همین است که ایرانی‌ها قرن‌هاست درشان نقدِ قوی پا نگرفته است! امّا از آنجا که امروزه اسم شیکی دارد شده سکّه‌ی رایج. این‌که شما بتوانید بر اساس هاضمه‌ی نظری‌تان به شکلی کاملاً ناخودآگاه تحلیل تازه‌ای از یک متن به دست دهید آن هم طوری‌که به مغاکِ معنی کردنِ معمولیِ شعر درنغلتید، باز هم می‌گویم به قول حافظ «نه کار هر خامی است»!

کانال ادبی ویر

@vir486



tgoop.com/vir486/2114
Create:
Last Update:

اسد آبشیرینی

«نقد ادبی»، به هیچ‌روی معنی کردنِ شعر و نثر نیست! نقد ادبی، در حقیقت تحلیلِ دسته اولی است که بدونِ اِشراف به نظریه‌های مدرنِ ادبی، محالِ ممکن است و در حدّ حرف و همین درآوردن اشارات و معنایِ معمولِ متون چیزی بیشتر ازش درنمی‌آید. شما هرگز قدرت تحلیلتان بالا نخواهد رفت جزینکه ذهنتان آغشته و خیس‌خورده به نگاه‌های جدید ادبی مدرن از کانت و هگل به این سو نباشد. باقی‌اش شوخی است و تعارف تکه‌پاره کردن! نشان به آن نشان که تا چشم کار می‌کند استاد و دانشیار و دانشجوی مدّعی نقد ادبی در این مملکت ریخته و همگی هم صاحب مقالات و کتب بسیارند. امّا ای دریغ از یک خط تحلیلِ درجه یک! اصولاً امر‌وز سوادِ ادبی از خواندن و معنیِ شعرِ متعارف گذشته و روی به نقد و تحلیل‌های مدرن و نوپدید دارد. امروزه در دانشگاه‌های ایران هنوز استاد و شاگرد، از بدبختی لَنگِ همین معنی و روخوانیِ شعرند و آن به دانشجو و همدیگر را نقد و تحلیل جا می‌زنند. معنی ظاهری شعر و توضیح مشکلاتِ بیت خوب و بجاست امّا در حدّ فارسی عمومی نه دانشجو و استاد تخصّصی ادبیّات. در نقد، علاوه بر دانشِ نظری، شما ذهنتان باید باردارِ وجهی از خلّاقیّت و شاعرانگیِ هنری نیز باشد تا بتوانید از درونِ متن، اندیشه‌ی نو خلق کنید. اینجاست که نظریه و هنرِ ادبی به یکدیگر گره می‌خورند! وگرنه بلغورِ نظریات و سوار کردنِ آن بر متونِ بی‌زبان، جز ستم کردن بر اهل زبان و حیثیّت ادبیّات و به‌طور کلی، فهمِ بشری نیست. می‌خواهم بگویم در نقد ادبی مدرن، جانبِ قریحه و عاطفه و ذوق هنری هرگز فروگذار نمی‌شود، صد البتّه که نیاز است. از اتّصالاتِ نظریه و عمل بگیر تا خودِ نثری که می‌نویسید نیاز به سلیقه و وجاهتِ هنری دارد. یک نقد خوب و مبتنی بر اصول و نظریه، هیچ چیز کم‌تر از یک قطعه شعرِ ناب یا داستان و رمانِ آنتیک ندارد. ای بسا متن‌ها در تاریخِ ادبیّات که به‌واسطه‌ی همین نقدها متن شده‌‌اند. اوّلین منتقدی که به متنیّت متن کمک می‌رساند، خودِ شخصِ خواننده است! این تفاسیر وتئآویلِ شعر حافظ در طولِ قرون است که حافظ را حافظ کرده است! وگرنه او قرن‌ها بود که مرده بود. پس هر متنی هر چقدر هم قدّیس، به خواننده و منتقدش «وجود» دارد. ما معلّم‌های ادبیّات هم از خود بدو‌ن مخاطب و دانشجو وجودی اصیل از آنِ خویش هرگز نخواهیم داشت. ما در هر ترمِ دانشگاهی به‌سیله‌ی تک‌تک دانشجویان قرائت و خوانش می‌شویم. من به مجرّدِ این‌که واردِ کلاس می‌شوم، با حضورِ دانشجو، خود را کشته‌ام! اگر بخواهم برایشان زنده بمانم باید به مرگِ خود رضایت داده و اجازه بدهم مرا با سؤالات و مباحثات تخصّصی به پرسش و خوانش بگیرند. پرسشِ دانشجو اصلِ تأویل و قرائت استاد است. اصولاً دموکراسی با پرسیدن و دیالوگ به‌وجود می‌آید. اگر هم نه بخواهم بدون دانشجو در کلاس زنده بمانم باید درِ پرسش و پاسخ را ببندم و بشوم متکلّم وحده که در این صورت تنها یک ساعت و نیم برایشان زنده‌ام، کلاس که تمام شد پشتِ همان درِ کلاس مرا دفن خواهند کرد و می‌روند. این است که به همان‌گونه که مؤلّف برای رولان بارت مُرد، معلّم هم می‌میرد. اصولاً این دنیا دیگر دنیای استاد و مؤلّف‌بازی نیست. سوژه‌محوری سال‌هاست که دیگر تاریخش گذشته و از تفکّر جدید رخت بربسته است. هر چقدر من مقاله و کتاب و ترجمه و عناوین ثقیل و خفیفِ دانشگاهی را به د‌وشِ خود بکشم و خودم را از بلندگوهای رسمی و خصوصی چنین و چنان معرّفی بکنم، در نهایت این دانشجویان ما هستند که وزن مرا تشخیص می‌دهند! داشتم می‌گفتم..، در نقد و نظریه‌ی ادبی مدرن، خواندن و فهم این متونِ نظری با تمامِ سخت‌خوانی‌شان هیچ کم از فهم خودِ متن ادبی ندارند و به مراتب بد‌فهم‌تر و پُر زحمت‌تر است. و این هم از اشکالات نظام آموزشیِ ماست که از تدریس چنین واحدهایی پرهیز می‌شود و ذهنِ ما به آن خوگر نشده است. نگاهِ و دانشجو و استادِ ادبیّات فراتر از تصویر و تجسّم راه به انتزاع و تفکّر مفهومی غالباً نمی‌برد و این خود مشکل تباریِ ماست در طولِ تاریخ. انبانی از ذهنیّتِ اسطوره‌زده. برای همین است که ایرانی‌ها قرن‌هاست درشان نقدِ قوی پا نگرفته است! امّا از آنجا که امروزه اسم شیکی دارد شده سکّه‌ی رایج. این‌که شما بتوانید بر اساس هاضمه‌ی نظری‌تان به شکلی کاملاً ناخودآگاه تحلیل تازه‌ای از یک متن به دست دهید آن هم طوری‌که به مغاکِ معنی کردنِ معمولیِ شعر درنغلتید، باز هم می‌گویم به قول حافظ «نه کار هر خامی است»!

کانال ادبی ویر

@vir486

BY ویر (از رودکی تا نیما)


Share with your friend now:
tgoop.com/vir486/2114

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Judge Hui described Ng as inciting others to “commit a massacre” with three posts teaching people to make “toxic chlorine gas bombs,” target police stations, police quarters and the city’s metro stations. This offence was “rather serious,” the court said. The best encrypted messaging apps Unlimited number of subscribers per channel 5Telegram Channel avatar size/dimensions Image: Telegram.
from us


Telegram ویر (از رودکی تا نیما)
FROM American