#غلط_ننویسیم
تنوین خاصّ کلمههای عربی است و بهکاربردن آن با کلمههای غیر عربی صحیح نیست، مانند:
بنویسیم ننویسیم
به ناچار ناچاراً
زبانی زباناً
دوم اینکه دوماً
سازمانی سازماناً
کانال ادبی ویر
@vir486
تنوین خاصّ کلمههای عربی است و بهکاربردن آن با کلمههای غیر عربی صحیح نیست، مانند:
بنویسیم ننویسیم
به ناچار ناچاراً
زبانی زباناً
دوم اینکه دوماً
سازمانی سازماناً
کانال ادبی ویر
@vir486
#اوحدی
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا
اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم
راه دورست، درین میکده بگذار مرا
مستم از عشق و خراب از می و بیهوش از دوست
دستگیری کن و امروز نگه دار مرا
رندیی کان سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا
جای من دور کن از حلقهٔ این مدعیان
که بدیشان نتوان دوخت به مسمار مرا
برتن از عشق چو پر فایده بندی دارم
پند بیفایده در دل نکند کار مرا
گر از این کار زیانم برسد، باکی نیست
اوحدی، سود ندارد، مکن انکار مرا
@vir486
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا
اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم
راه دورست، درین میکده بگذار مرا
مستم از عشق و خراب از می و بیهوش از دوست
دستگیری کن و امروز نگه دار مرا
رندیی کان سبب کم زنی من باشد
به ز زهدی که شود موجب پندار مرا
جای من دور کن از حلقهٔ این مدعیان
که بدیشان نتوان دوخت به مسمار مرا
برتن از عشق چو پر فایده بندی دارم
پند بیفایده در دل نکند کار مرا
گر از این کار زیانم برسد، باکی نیست
اوحدی، سود ندارد، مکن انکار مرا
@vir486
ایرانی چه حرفی برای گفتن دارد
#اسلامی_نُدوشن
کتاب هنوز مطمئنترین وسیله برای کسبِ دانش است، اگر بیش از این در اینباره غفلت کنیم، درمورد کشورِ خود با گسیختگیِ فرهنگی و درمورد جهان، با بیخبری و بریدگی روبرو خواهیم ماند.
معلوماتِ ناشی از کتاب، با تفکّر و زایندگیِ فکر همراه میشود، یعنی دو مرحلهای است: در یک مرحله، مطلب را از کتاب میگیریم و در مرحلهی بعد آن را به مفاهیمِ به یاد ماندنی تبدیل میکنیم تا در نهایت واردِ ذهن شود و آن را جذب نماییم. امّا در تصویرِ تلویزیونی این فرآیند به صورتِ یک مرحلهای انجام میشود. تمامِ آنچه که به روی صفحه میآید بهطور آنی وارد ذهن میشود و دیگر مجال و فرصتی نمیماند که دربارهی آن فکر کنیم، به همان اعتباری که آسان و سریع وارد شده، آسان و سریع نیز خارج میشود، یعنی فکـرانگیز و تأمّلانگیز نیست. از مشکلاتِ تلویزیون این است که نوعی به اصطلاح همخوانیِ فکری در مردم ایجاد میکند، یعنی همه را بهطورِ یکسان به یک نوع فکر، وا میدارد و همین مشکل هم لطمهی بزرگی در «استقلالِ فکر» وارد میآورد که آثار آن برای یک کشور زیانآور است، چرا که تمدّنِ یک کشور به فکرِ مردمش وابسته است و اگر قرار باشد دیگران برای او فکر کنند، فرستندهها خط بدهند، مجالی برای اندیشیدن نباشد، تمدّنِ کشور در واقع لاغر و تهی میشود و چنین سرزمینی مجبور میگردد که نگاهش را به دیگران بدوزد و از علم و فکر با تعبیرِ دیگران برداشت نماید و اصلاً به خودش زحمتِ تفکّرِ مستقل را ندهد، که میدانید چقدر خسارتبار است.
با همهی ابزارهای صوتی و تصویری _از تلویزیون تا اینترنت_ هنوز کتاب مهمّترین و نجیبترین وسیلهی ارتباط با دنیای معرفت است، و شیوعِ «رسانه» نتوانسته است از اعتبار و بُردِ آن بکاهد. «شناخت» سرآغازِ حرکت است؛ ضرورت است، نه زینت. قبول کنیم که جوان ایرانی مأمنِ فکریِ درستی ندارد، میداند که چه نمیخواهد، ولی نمیداند که چه میخواهد. نخست آنکه بسیار کم کتاب میخواند، با این تعداد جوانِ مدرسه رفته که سر به میلیونها میزنند تیراژ کتاب، تأسّفبار است. دوّم آنکه نمیداند چه بخواند و چگونه کتاب به دست آورد. کتاب گِران است و کتابخانهی عمومی کم. آنها هم که کنجکاویِ بیشتری داشته باشند، و بخواهند که علاوه بر جزوههای درسی چیز دیگری نیز یاد بگیرند «مُدِ روز» طوری است که در مباحث روزمرّه غرق میشوند، از نوع «پست مدرن» و نقدهای پُر نیش و نوش، و ترجمههای مغشوش و شعـر وارهها، که همهی اینها به منزلهی پستانکی هستند که در دهانِ بچّه بگذارند که گریه نکند. چند سال بعد پی خواهند بُرد که چه عمری از آنها تلف شده است.
کانال ادبی ویر
@vir486
#اسلامی_نُدوشن
کتاب هنوز مطمئنترین وسیله برای کسبِ دانش است، اگر بیش از این در اینباره غفلت کنیم، درمورد کشورِ خود با گسیختگیِ فرهنگی و درمورد جهان، با بیخبری و بریدگی روبرو خواهیم ماند.
معلوماتِ ناشی از کتاب، با تفکّر و زایندگیِ فکر همراه میشود، یعنی دو مرحلهای است: در یک مرحله، مطلب را از کتاب میگیریم و در مرحلهی بعد آن را به مفاهیمِ به یاد ماندنی تبدیل میکنیم تا در نهایت واردِ ذهن شود و آن را جذب نماییم. امّا در تصویرِ تلویزیونی این فرآیند به صورتِ یک مرحلهای انجام میشود. تمامِ آنچه که به روی صفحه میآید بهطور آنی وارد ذهن میشود و دیگر مجال و فرصتی نمیماند که دربارهی آن فکر کنیم، به همان اعتباری که آسان و سریع وارد شده، آسان و سریع نیز خارج میشود، یعنی فکـرانگیز و تأمّلانگیز نیست. از مشکلاتِ تلویزیون این است که نوعی به اصطلاح همخوانیِ فکری در مردم ایجاد میکند، یعنی همه را بهطورِ یکسان به یک نوع فکر، وا میدارد و همین مشکل هم لطمهی بزرگی در «استقلالِ فکر» وارد میآورد که آثار آن برای یک کشور زیانآور است، چرا که تمدّنِ یک کشور به فکرِ مردمش وابسته است و اگر قرار باشد دیگران برای او فکر کنند، فرستندهها خط بدهند، مجالی برای اندیشیدن نباشد، تمدّنِ کشور در واقع لاغر و تهی میشود و چنین سرزمینی مجبور میگردد که نگاهش را به دیگران بدوزد و از علم و فکر با تعبیرِ دیگران برداشت نماید و اصلاً به خودش زحمتِ تفکّرِ مستقل را ندهد، که میدانید چقدر خسارتبار است.
با همهی ابزارهای صوتی و تصویری _از تلویزیون تا اینترنت_ هنوز کتاب مهمّترین و نجیبترین وسیلهی ارتباط با دنیای معرفت است، و شیوعِ «رسانه» نتوانسته است از اعتبار و بُردِ آن بکاهد. «شناخت» سرآغازِ حرکت است؛ ضرورت است، نه زینت. قبول کنیم که جوان ایرانی مأمنِ فکریِ درستی ندارد، میداند که چه نمیخواهد، ولی نمیداند که چه میخواهد. نخست آنکه بسیار کم کتاب میخواند، با این تعداد جوانِ مدرسه رفته که سر به میلیونها میزنند تیراژ کتاب، تأسّفبار است. دوّم آنکه نمیداند چه بخواند و چگونه کتاب به دست آورد. کتاب گِران است و کتابخانهی عمومی کم. آنها هم که کنجکاویِ بیشتری داشته باشند، و بخواهند که علاوه بر جزوههای درسی چیز دیگری نیز یاد بگیرند «مُدِ روز» طوری است که در مباحث روزمرّه غرق میشوند، از نوع «پست مدرن» و نقدهای پُر نیش و نوش، و ترجمههای مغشوش و شعـر وارهها، که همهی اینها به منزلهی پستانکی هستند که در دهانِ بچّه بگذارند که گریه نکند. چند سال بعد پی خواهند بُرد که چه عمری از آنها تلف شده است.
کانال ادبی ویر
@vir486
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کانال شعر و مشاعرهی شوکرانِ شعر.
انتخاب و گزینش تکبیتهای ناب از ادب پارسی.
#شوکران_شعر
@shokaran3
کانال شعر و مشاعرهی شوکرانِ شعر.
انتخاب و گزینش تکبیتهای ناب از ادب پارسی.
#شوکران_شعر
@shokaran3
#غلط_ننویسیم
گذاشتن نشانهی تشدید بر روی حرفی که دوبار تلفّظ نمیشود، درست نیست، مانند:
بنویسیم ننویسیم
بررسی بررّسی
سررسید سررّسید
@vir486
گذاشتن نشانهی تشدید بر روی حرفی که دوبار تلفّظ نمیشود، درست نیست، مانند:
بنویسیم ننویسیم
بررسی بررّسی
سررسید سررّسید
@vir486
درود دوستان. جهت تبلیغ و تبادل در دو کانال «شعر پارسی» و «ویر (از رودکی تا نیما)» میتوانید با آیدی زیر در ارتباط باشید:
@Rodin66
@Rodin66
@Rodin66
@Rodin66
هزار و یک حکایت
دلقك را حق تعالی فرزندی داد، سلطان از او پرسید که نوزاد از چه جنس است؟
گفت: از چه جنس می خواستید باشد؟ از فقیران چه آید غیر از پسری یا دختری؟
سلطان گفت: مردک میگویی از فقیران پسری یا دختری آید! مگر از بزرگان چه آید؟
دلقك گفت: ظالمی، ناسازگاری، بدفعلی، خانه براندازی، فاسقی، بدکرداری، فاجری، ستمکاری، پلیدی، شقاوت آثاری، خونریزی، ناهنجاری!
سلطان گفت: کافی است دیگر حرف نزن. خفه شو!
@vir486
دلقك را حق تعالی فرزندی داد، سلطان از او پرسید که نوزاد از چه جنس است؟
گفت: از چه جنس می خواستید باشد؟ از فقیران چه آید غیر از پسری یا دختری؟
سلطان گفت: مردک میگویی از فقیران پسری یا دختری آید! مگر از بزرگان چه آید؟
دلقك گفت: ظالمی، ناسازگاری، بدفعلی، خانه براندازی، فاسقی، بدکرداری، فاجری، ستمکاری، پلیدی، شقاوت آثاری، خونریزی، ناهنجاری!
سلطان گفت: کافی است دیگر حرف نزن. خفه شو!
@vir486
باران نه رگبار
#اسلامی_نُدوشن
با آنکه صد سال از عمر مشروطه میگذرد، و به تولّای آن مردم میخواستند سرنوشتِ خود را از دستِ یک خانواده و گروه بیرون آورند و خود آن را در دست گیرند، با این حال باید نتیجهی کار را از عارف قزوینی و میرزاده عشقی و ملک الشّعرا بهار و نسیم شمال پرسید، و نیما هم میگفت: «به کجای این شبِ تیره بیاویزم قبای ژندهی خود را؟».
ایرانی از «مشروطه» به این سو، آزمایشهای گوناگون کرده است و این امید را در خود پرورانده که به سکونی برسد. به زندگیای دست یابد که متناسب با استعداد و تاریخ و اعتبار و منابعِ این کشور باشد، زندگیای که اجازه بدهد که استعدادها راهِ رشد در پیش گیرند، و آرزوها اگر در حدّ معقول بودند، سرشان به سنگ نخورد. به نحوِ آگاه یا ناآگاه هدف از مشروطهخواهی این بود که مردم از «رعیّت بودن» بیرون آیند و قدری «شهروند» بشوند. این نبود که چند شِبْه به جای اصل گذارده شود و کار را انجام شده بشناسند.
@vir486
#اسلامی_نُدوشن
با آنکه صد سال از عمر مشروطه میگذرد، و به تولّای آن مردم میخواستند سرنوشتِ خود را از دستِ یک خانواده و گروه بیرون آورند و خود آن را در دست گیرند، با این حال باید نتیجهی کار را از عارف قزوینی و میرزاده عشقی و ملک الشّعرا بهار و نسیم شمال پرسید، و نیما هم میگفت: «به کجای این شبِ تیره بیاویزم قبای ژندهی خود را؟».
ایرانی از «مشروطه» به این سو، آزمایشهای گوناگون کرده است و این امید را در خود پرورانده که به سکونی برسد. به زندگیای دست یابد که متناسب با استعداد و تاریخ و اعتبار و منابعِ این کشور باشد، زندگیای که اجازه بدهد که استعدادها راهِ رشد در پیش گیرند، و آرزوها اگر در حدّ معقول بودند، سرشان به سنگ نخورد. به نحوِ آگاه یا ناآگاه هدف از مشروطهخواهی این بود که مردم از «رعیّت بودن» بیرون آیند و قدری «شهروند» بشوند. این نبود که چند شِبْه به جای اصل گذارده شود و کار را انجام شده بشناسند.
@vir486
#پژمان_بختیاری
اگر ایران به جز ویرانسرا نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جان گداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید ، اگر پاک
من ای مردم! شما را دوست دارم
@vir486
اگر ایران به جز ویرانسرا نیست
من این ویرانسرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جان گداز است
من این نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلکش زمین را خواهم از جان
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانی رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید ، اگر پاک
من ای مردم! شما را دوست دارم
@vir486
واعظي بالای منبر از اوصاف بهشت میگفت و از جهنم حرفی نمیزد. يکی از حاضرين پاي منبر خواست مزهای بيندازد گفت:ای آقا،شـما هميشه از بهشت تعريف میکنيد، يک بار هم از جهنم بگوييد. واعظ کـه حاضر جواب بود گفت: آنجا را کـه خودتان ميرويد و ميبينيد. بهشت اسـت کـه چون نمیرويد لااقل بايد وصفش را بشنويد.
کانال ادبی ویر
@vir486
کانال ادبی ویر
@vir486
#عرفی
از باغ جهان رخت ببستیم و گذشتیم
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهُده رَستیم و گذشتیم
هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند
لَختی دل آن طایفه جُستیم و گذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم
گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است
گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم
صد جا به کمند آمده بودیم در این راه
چون برق ز بند همه جَستیم و گذشتیم
هر گاه که چشم من و “عرفی” به هم افتاد
در هم نگرستیم و گِرستیم و گذشتیم
@vir486
از باغ جهان رخت ببستیم و گذشتیم
شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم
دامن کش ما بود فریب غم ناموس
زین کشمکش بیهُده رَستیم و گذشتیم
هر گه که به ما راحتیان راه گرفتند
لَختی دل آن طایفه جُستیم و گذشتیم
پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت
خود را به دل سوخته بستیم و گذشتیم
گفتند که از کعبه گذشتن نه ز هوش است
گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم
صد جا به کمند آمده بودیم در این راه
چون برق ز بند همه جَستیم و گذشتیم
هر گاه که چشم من و “عرفی” به هم افتاد
در هم نگرستیم و گِرستیم و گذشتیم
@vir486