Forwarded from به قول غزل
ما کجا، عیش کجا، وقتِ بلا خوش که هنوز
نامِ راحت به زبان نامده در کشورِ ما
#خسروی_قاینی
#در_ادبار
•کاروان هند، تألیف احمد گلچین معانی•
@be_ghole_ghazal
نامِ راحت به زبان نامده در کشورِ ما
#خسروی_قاینی
#در_ادبار
•کاروان هند، تألیف احمد گلچین معانی•
@be_ghole_ghazal
Forwarded from Omid Tabibzadeh/ امید طبیبزاده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
The Weight of Words
وزن کلمات
این فیلم را آقای شبلی نجفی، پسر مرحوم استاد ابوالحسن نجفی، چند سال پیش از وفات استاد در ایران ساختند. بنده با اجازه آقای شبلی نجفی فایل کامل فیلم را در اینجا میگذارم.
@OmidTabibzadeh
وزن کلمات
این فیلم را آقای شبلی نجفی، پسر مرحوم استاد ابوالحسن نجفی، چند سال پیش از وفات استاد در ایران ساختند. بنده با اجازه آقای شبلی نجفی فایل کامل فیلم را در اینجا میگذارم.
@OmidTabibzadeh
Forwarded from در مرکزِ همیشگیِ انفجار (Hosein M.)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روباه باز گفت:
ـــ همان مقدار وقتی که برای گُلت صرف کردهای باعث ارزش و اهمیت گلت شده است.
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
ـــ همان مقدار وقتی که برای گلم صرف کردهام...
روباه گفت:
ـــ آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند. اما تو نباید فراموش کنی. تو مسئول همیشگی آن هستی که اهلیش کردهای. تو مسئول گلت هستی...
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
من مسئول گلم هستم.
ـــ آنتوان دوسنت اگزوپری، شازده کوچولو، ترجمهی ابوالحسن نجفی، نشر نیلوفر.
ـــ مستند وزن کلمات، شبلی نجفی.
ـــ همان مقدار وقتی که برای گُلت صرف کردهای باعث ارزش و اهمیت گلت شده است.
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
ـــ همان مقدار وقتی که برای گلم صرف کردهام...
روباه گفت:
ـــ آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند. اما تو نباید فراموش کنی. تو مسئول همیشگی آن هستی که اهلیش کردهای. تو مسئول گلت هستی...
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:
من مسئول گلم هستم.
ـــ آنتوان دوسنت اگزوپری، شازده کوچولو، ترجمهی ابوالحسن نجفی، نشر نیلوفر.
ـــ مستند وزن کلمات، شبلی نجفی.
خوشهگاه
چون همجنسی کنم تمنا بر آینه چشم میگمارم #خاقانی #موسیقی کرشمه • خوشهگاه
از هستیِ خود که یاد دارم
جز سایه نماند یادگارم
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم
چون یار ز من برید سایه
چون سایه ز من رمید یارم
از همنفسان مرا چراغیست
زآن هیچ نفس زدن نیارم
زآن بیم که همنفس بمیرد
در کامْ نفس شکسته دارم
چون همجنسی کنم تمنا
بر آینه چشم میگمارم
ترسم ز نفاقِ آینه هم
زآن نتوانم که دَم برآرم
خاقانیوار وامِ ایام
از کیسهی عمر میگزارم
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۴۷-۹۴۸.)
#خاقانی
خوشهگاه
جز سایه نماند یادگارم
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم
چون یار ز من برید سایه
چون سایه ز من رمید یارم
از همنفسان مرا چراغیست
زآن هیچ نفس زدن نیارم
زآن بیم که همنفس بمیرد
در کامْ نفس شکسته دارم
چون همجنسی کنم تمنا
بر آینه چشم میگمارم
ترسم ز نفاقِ آینه هم
زآن نتوانم که دَم برآرم
خاقانیوار وامِ ایام
از کیسهی عمر میگزارم
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۴۷-۹۴۸.)
#خاقانی
خوشهگاه
دل بشد از دست، دوست را به چه جویم؟
نطق فروبست، حالِ خود به چه گویم؟
نیست کسم غمگسار، خوش به که باشم؟
هست غمم بیکنار، لهو چه جویم؟
چون به درِ اختیار نیست مرا بار
گردِ سراپردهی مراد چه پویم؟
زخمِ بلا را چو کعبتین همه چشمام
زنگِ عَنا را چو آینه همه رویام
از درِ من آینه چهگونه درآید؟
چون نشود پایِ محنت از سرِ کویم؟
بس که شدم کوفته در آتشِ اندوه
گویی مردم نیام که آهن و رویام
تیره شد آبم ز بس درنگ در این خاک
کاش اجل سنگ برزدی به سبویم
بخت ز من دست شُست، شاید اگر من
نقشِ امید از رخِ مراد بشویم
چون دلِ خود را به غم سپارم از این روی
دشمنِ خاقانیام، مگر که نه اویام!
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۸۱-۹۸۲.)
#خاقانی
خوشهگاه
نطق فروبست، حالِ خود به چه گویم؟
نیست کسم غمگسار، خوش به که باشم؟
هست غمم بیکنار، لهو چه جویم؟
چون به درِ اختیار نیست مرا بار
گردِ سراپردهی مراد چه پویم؟
زخمِ بلا را چو کعبتین همه چشمام
زنگِ عَنا را چو آینه همه رویام
از درِ من آینه چهگونه درآید؟
چون نشود پایِ محنت از سرِ کویم؟
بس که شدم کوفته در آتشِ اندوه
گویی مردم نیام که آهن و رویام
تیره شد آبم ز بس درنگ در این خاک
کاش اجل سنگ برزدی به سبویم
بخت ز من دست شُست، شاید اگر من
نقشِ امید از رخِ مراد بشویم
چون دلِ خود را به غم سپارم از این روی
دشمنِ خاقانیام، مگر که نه اویام!
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. ۹۸۱-۹۸۲.)
#خاقانی
خوشهگاه
خوشهگاه
Voice message
بوی وفا ز گلبنِ عالَم نیافت کس
تا اوست اندر او دلِ خرّم نیافت کس
منسوخ کن حدیثِ جهان را که در جهان
هرگز دو دوست یکدل و یکدم نیافت کس
آن حال کز وفای سگی بازگفتهاند
دیر است تا ز گوهرِ آدم نیافت کس
در ساحتِ زمین مطلب کیمیای اُنس
کاندر خزانههای فلک هم نیافت کس
چندین مگوی: «مرهم و مرهم!» که هر که بود
در خستگی فروشُد و مرهم نیافت کس
در چاربالشِ عدم آی از بساطِ کَوْن
کاینجا دمِ مرادِ مسلّم نیافت کس
چون قفل و پرّه آلتِ بند است روز و شب
زآن لاجرم کلیدِ درِ غم نیافت کس
خاقانیا، ز عالَمِ وحشتِ مجوی اُنس
کانفاسِ عیسی از دمِ ارقم نیافت کس
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. صفحهی ۹۲۱.)
#خاقانی
خوشهگاه
تا اوست اندر او دلِ خرّم نیافت کس
منسوخ کن حدیثِ جهان را که در جهان
هرگز دو دوست یکدل و یکدم نیافت کس
آن حال کز وفای سگی بازگفتهاند
دیر است تا ز گوهرِ آدم نیافت کس
در ساحتِ زمین مطلب کیمیای اُنس
کاندر خزانههای فلک هم نیافت کس
چندین مگوی: «مرهم و مرهم!» که هر که بود
در خستگی فروشُد و مرهم نیافت کس
در چاربالشِ عدم آی از بساطِ کَوْن
کاینجا دمِ مرادِ مسلّم نیافت کس
چون قفل و پرّه آلتِ بند است روز و شب
زآن لاجرم کلیدِ درِ غم نیافت کس
خاقانیا، ز عالَمِ وحشتِ مجوی اُنس
کانفاسِ عیسی از دمِ ارقم نیافت کس
(#خاقانی_شروانی. دیوان: غزلها، قطعهها، چارانهها و سرودههای عربی. «غزلها و سرودههای کوتاه». ویراستهی دکتر #میر_جلالالدین_کزازی. تهران: مرکز. چاپِ ۱. ۱۳۷۵. جلدِ ۲. صفحهی ۹۲۱.)
#خاقانی
خوشهگاه
Forwarded from حدیث آرزومندی
دستِ ما هرگز نمیافتد به دورِ گردنی
هیچکس ما را پذیرا نیست، تقصیریم ما
#انسیه_آرزومندی
@hadise_arezumandi
هیچکس ما را پذیرا نیست، تقصیریم ما
#انسیه_آرزومندی
@hadise_arezumandi
Forwarded from تنیده ز دل بافته ز جان (سیاوش بیگی)
افسوس که غم چهرهٔ من کاهی کرد
فریاد که روز عمر کوتاهی کرد
ما را غم بیعنایتیهای تو کشت
وقت است اگر عنایتی خواهی کرد
بیانی کرمانی
بیانی کرمانی، شهابالدّین عبداللّٰهبن محمّد مروارید. مونسالاحباب، به کوشش سیّدعلی میرافضلی، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰، ص۹۶.
@Tanideh_az_del
فریاد که روز عمر کوتاهی کرد
ما را غم بیعنایتیهای تو کشت
وقت است اگر عنایتی خواهی کرد
بیانی کرمانی
بیانی کرمانی، شهابالدّین عبداللّٰهبن محمّد مروارید. مونسالاحباب، به کوشش سیّدعلی میرافضلی، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰، ص۹۶.
@Tanideh_az_del
Forwarded from کاغذِ آتشزده
یغمای جهان سیرنمک بایستی
یک ذره ازین شورترک بایستی
از بهر خلاص ما ازین تنگْ قفس
یک رخنه به دیوار فلک بایستی
#شفایی_اصفهانی
در پرده همچو تصویر در جلد دهر مانده
بستند بر رخ ما درهای کاغذی را
#قصاب_کاشانی
@kaghaze_atashzade
یک ذره ازین شورترک بایستی
از بهر خلاص ما ازین تنگْ قفس
یک رخنه به دیوار فلک بایستی
#شفایی_اصفهانی
در پرده همچو تصویر در جلد دهر مانده
بستند بر رخ ما درهای کاغذی را
#قصاب_کاشانی
@kaghaze_atashzade
Forwarded from به قول غزل
علاجِ زخمِ درون چون کنم که هر ساعت
خراشِ تازهای از نالهی حزین دارم
#شاپور_تهرانی
#در_افغان
حتی #در_وصف
•دیوان شاپور تهرانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا طاهری•
@be_ghole_ghazal
خراشِ تازهای از نالهی حزین دارم
#شاپور_تهرانی
#در_افغان
حتی #در_وصف
•دیوان شاپور تهرانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا طاهری•
@be_ghole_ghazal